«آریل شارون»، یکی از مجرمترین حاکمان اسرائیلی که به «قصاب صبرا و شتیلا» معروف بود، به دار مکافات شتافت.
شارون یکی از مجرم ترین حاکمان اسرائیلی در حق مردم فلسطین به شمار میآید. در دوران قدرت او در سال 1982 به جنوب لبنان حمله شد و او جنایت جنگی عجیب صبرا و شتیلا را مرتکب شد که در آن هزاران لبنانی و فلسطینی کشته شدند
برای مشاهده اینفرگرافی در اندازه واقعی کلیک کنید
جنایات
آریل شارون نخستوزیر 85 ساله رژیم صهیونیستی که لحظاتی پیش خبر مرگ وی روی خروجی و تلکس های خبری رسانه های دنیا قرار گرفت، با مرگش بار دیگر هر آنچه را طی حدود 60 سال گذشته بر سر فلسطینیان آورده و جنایاتی را در حق آنها مرتکب شده، در یادها زنده کرد و بار دیگر اذهان عربها و مسلمانان را به اردوگاههای “صبرا و شتیلا”، “قبیه” و خیابانهای پر از سنگ و خون فلسطین و بر فراز اجساد کودکان فلسطینی کشتهشده به دست سربازان اسرائیلی برد و به یاد آنان آورد که چگونه سرباز کوچک اما وحشی “هاگانا”، القابی چون ” فرمانده خطرناک ارتش، قصاب صبرا و شتیلا، بولدوزر اسرائیل، مهندس شهرکهای صهیونیستنشین و قصاب اسرائیل”، گرفت.
نگاهی به زندگی نظامی شارون
راستی ژنرال آریل شارون معروف به “اریک شارون” چگونه به این القاب دست یافت؟ آریل شارون در سال 1928 در روستای “کفار ملال” در فلسطین به دنیا آمد و از همان کودکی به شدت و خشونت شهره بود و به همین خاطر وقتی به درجات نظامی دست یافت، آن قدر به کشتار فلسطینیان ادامه داد که به قصاب صبرا و شتیلا معروف شد. دوره دبیرستان را در شهر تل آویو به پایان رساند و دیری نپایید که در سال 1954 به تیپ “اسکندرونه” در تشکیلات “هاگانا” (شبه نظامیان یهودی دوره قیمومیت انگلیس بر فلسطین که بعدها ارتش اسرائیل را تشکیل داد) پیوست.
این تیپ واحدی ویژه بود که با هدف اخراج فلسطینیان از سرزمین خود دست به کشتار آنان میزد و در “طنطوره”، “اللد”، “الرمله” و دیگر مناطق فلسطین ساکنان بیسلاح آنان را قتل عام کرد. پس از گذر از این دوران، آموزشهایی که شارون در هاگانا دیده بود به زودی او را به یک فرمانده نظامی خشن و خونریز تبدیل کرد که نه تنها فلسطینیان بیسلاح بلکه همقطارانش را نیز دچار بیم و هراس میکرد. کشتار فلسطینیان به دست شارون و نیروهای تحت فرماندهی وی به قدری وحشتناک بود که به “بولدوزر اسراییل” معروف شد و همواره آماده بود در صف اول نیروها وارد میدان کارزار علیه فلسطینیان شود و هربار زخمی بازمیگشت.
در سال 1948 اولین جنگ عربها و اسرائیل درگرفت. در این جنگ که به برپایی اسرائیل انجامید، شارون فرماندهی یک تیپ از نیروهای اسرائیلی را در دست داشت و در درگیری برای تصرف منطقه “اللطرون” بین شهر اشغالی قدس و “یافا” زخمی شد و در آغاز سال 1949 فرماندهی یکی از گردانهای اسرائیل را در دست گرفت و در سال 1951 از افسران کادر فرماندهی بخش اطلاعاتی تیپ مرکزی شد. شارون در سال 1952 فعالیتهای نظامی را کنار گذاشت تا در دانشگاه عبری شهر قدس “تاریخ و علوم”شرق بخواند اما با در دست گرفتن فرماندهی “واحد 101” که برای ناکام گذاشتن عملیات فدائیان فلسطینی تشکیل شده بود، بار دیگر به کشتار فلسطینیان روی آورد.
از جمله این کشتارها میتوان به کشتار 1954 در روستای “قبیه” در جنوب شهر “نابلس” در کرانه باختری اشاره کرد که شارون نیروهای خود را برای حمله انتقامی علیه اهالی این روستا که گویا مبارزان فلسطین وارد آن شده بودند، اعزام کرد و با وجود خروج مبارزان از آن، منازل روستاییان را منهدم و آنها را بر سر زنان و سالمندان و کودکان تخریب کرد و دهها فلسطینی را کشت و بقیه ساکنان روستا را از آنجا بیرون راند.
جنایت شارون در روستای قبیه به قدری گسترده بود که به گفته برخی منابع رسمی اسرائیلی این کشتار به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. کنیست (پارلمان اسرائیل) نیز سال 2004 در پایگاه اینترنتی خود، گذشته شارون در سالهای اواسط قرن بیستم را پر از کشتار و جنایت ارزیابی کرد و از جمله این جنایتها از کشتار ساکنان روستای قبیه تا کشتارهای مشابه در خان یونس و درگیریهای “المتله” مصر در صحرای سینا نام برد.
لقب فرمانده خطرناک ارتش
شارون در دستگاه نظامی رژیم صهیونیستی، هر گونه که میخواست رفتار میکرد و به تصمیمات و اوامر فرماندهان خود پایبند نبود تا آنجا که این نافرمانیها و خودسریها، “حایم لسکوف” فرمانده وقت ستاد ارتش اسرائیل را واداشت به او لقب “فرمانده خطرناک ارتش” بدهد. فرمانده خطرناک ارتش در سال 1956 فرمانده تیپ چتربازهای اسرائیل شد و اوایل حمله فرانسه، انگلیس و اسرائیل به مصر در این سال که در پی ملیشدن کانال سوئر به دست “جمال عبدالناصر” صورت گرفت، در عملیات “کادیش” شرکت کرد و به خاطر درگیریهای شدید در تنگه “میتلا” که بسیاری آن را بیهوده ارزیابی کردند، بین وی و فرماندهانش از یک سو و بین او و “موشه دایان” فرمانده وقت ستاد ارتش اسرائیل از سوی دیگر اختلافاتی شدید به وجود آمد و این امر شارون را واداشت در سال 1957 به انگلیس سفر کند و در آنجا در یک دانشکده نظامی انگلیسی دوره آموزش فرماندهی ستاد را بگذراند، اما دو فرمانده بعدی ستاد ارتش اسرائیل یعنی لسکوف و “تسفی تسور” از پیشرفت وی و پیمودن مسیر فرماندهی ارتش اسرائیل جلوگیری کردند، از این رو نتوانست در سلسله مراتب ارتش پیشروی کند تا اینکه “اسحاق رابین” به فرماندهی ستاد ارتش اسرائیل برگزیده شد و او را به فرماندهی لشکر شمال و پس از دو سال به ریاست دایره ارشاد در ارتش برگزید و پس از آن وی به رتبه ژنرالی دست یافت و در جنگ ژوئن سال 1967 (جنگ شش روزه) فرمانده لشکر زرهی شد و به خاطر قتل عام نیروهای مصری در “ام کتف” و “ابو عویقیله” در شمال سینا، در سراسر اسرائیل مشهور شد.
شارون در سال 1969 فرماندهی تیپ جنوب را در دست گرفت و به تقویت خط “بارلو” خط نظامی_دفاعی اسرائیل که پس از اشغال کانال سوئز در طول کانال و صحرای سینا احداث شده بود، پرداخت و پس از آن در جنگ فرسایشی زمان جمال عبدالناصر نقشی اساسی ایفا کرد و به شدت از “حاییم بارلو” رئیس وقت ستاد ارتش اسرائیل و طراح خط بارلو انتقاد کرد. پس از اشغال کانال به دست اشغالگران صهیونیست و آتش بس در طول خط کانال که از ماه آگوست سال 1970 و طی سال 1971 اجرا شد، شارون با آسودگی خاطر دست به کشتار فلسطینان ساکن نوار غزه زد و ساکنان مناطق شمال صحرای سینا را از منطقه اخراج کرد. وی در این دوران اولین کسی بود که عملیات ترور منظم و برنامهریزیشده فرماندهان فلسطینی را آغاز کرد و به خاطر شدت کشتار و جنایاتش حتی مورد انتقاد صهیونیستها نیز بود.
آموزش شارون به نیروهای تحت امرش
از جمله آموزشهایی که شارون به نیروهای تحت فرماندهی خود در مقابله با مبارزان فلسطینی میداد این بود که آنها را پس از کشتن در کانتینرهای حمل زباله بیندازند، این برنامه از حمایت کامل خانم “گولدا مایر” نخستوزیر و “موشه دایان” وزیر جنگ وقت اسرائیل برخوردار بود. فرمانده خطرناک ارتش، پس از آنکه دریافت نمیتواند به فرماندهی ستاد ارتش برسد ژوئن سال 1973 از فعالیت نظامی دست برداشت و در فهرست حزب راستگرای “الاحرار” در انتخابات کنست شرکت کرد و با آغاز جنگ 6 اکتبر 1973 (جنگ کیپور) بار دیگر فرمانده لشکر زرهی شد و پس از شکست اسرائیل از نیروهای مصری در زمان ریاستجمهوری “انور سادات” و شکستهشدن خط بارلو، از طریق شکاف “دفرسوار” وارد خاک مصر شد و در مزرعه چینیها دست به کشتار نیروهای مصری زد و بار دیگر به خاطر سرپیچی از دستورات مواخذه شد، اما در عین حال سیاستمداران صهیونیست از وی به خاطر حملات و برنامههای نظامیاش تقدیر کردند.
زندگی سیاسی شارون
زندگی سیاسی شارون که در جنگ اکتبر به “اریک شارون” معروف شده بود، با ورود وی به کنست از سال 1973 آغاز شد و پس از آن حزب «شلومتسیون» را تاسیس کرد که به زودی در حزب “حیروت” بزرگترین حزب ائتلاف لیکود ادغام شد.
شارون در سال 1977 در دوره نخستوزیری “مناخیم بگین” رئیس حزب لیکود وارد حکومت [رژیم صهیونیستی] شد که در آن زمان وزارت کشاورزی و ریاست کمیته وزارتی امور شهرکسازی را در دست گرفت و در این دوره بود که شهرکهای صهیونیستی بسیاری در سرتاسر کرانه باختری احداث کرد و با اخراج فلسطینیان واقعیت اشغالگری را در سرزمین فلسطینیان تثبیت کرد و با دادن چهرهای یهودی به این سرزمین مانع از خروج اسرائیلیها از کرانه باختری شد.
در این دوران شارون عملا ناظر و ادارهکننده جنبش شهرکسازی “غوش ایمونیم” یا همان “ائتلاف ایمان” بود که گرایشی توراتی و بسیار تند داشت. شارون در زمینه اخراج فلسطینیان و اسکان صهیونیستها به جای آنها تا بدانجا پیش رفت که به “مهندس شهرکهای صهیونیستنشین” معروف شد.
دور دوم کشتار و وحشیگری شارون/ قتل عام صبرا و شتیلا
دور دوم کشتار و وحشیگری شارون که در پی یک دوره قتل عام فلسطینیان و اسکان یهودیان روی میداد پس از انتخابات سال 1980 کنیست آغاز و مانع از آن شد که وی همچنان مهندس شهرکهای صهیونیستنشین باقی بماند. پس از این انتخابات شارون در سایه دولت مناخیم بگین به آرزوی خویش رسید و برای تصدی پست وزارت جنگ برگزیده شد. وی که استفاده از نیروی نظامی را بهترین راه برای دستیابی به اهداف سیاسی خود میدید، در ماه ژانویه سال 1982 برنامه حمله به لبنان با بهانه در هم شکستن مقاومت فلسطینیان و برچیدن تشکیلات آنان در عمق خاک لبنان را به ستاد ارتش اسراییل ارائه کرد و طی چند ماه و با بهانه “حمایت از منطقه الجلیل” حمله به لبنان آغاز شد و ارتش اسرائیل عملیات “اورنیم” را اجرا کرد. حمله به لبنان با نظارت مستقیم شارون و شرکت فعال وی صورت میگرفت. شارون در حمله به لبنان با همدستی شبهنظامیان مسیحی این کشور، کشتار اردوگاههای “صبرا” و “شتیلا” در جنوب بیروت را به راه انداخت و به گفته فلسطینیها، حدود دو هزار فلسطینی را کشت.
زشتی و بازتاب این کشتار به قدری بود که کمیتهای رسمی از سوی اسرائیل برای تحقیق درباره کشتار تشکیل شد که ریاست آن را قاضی “اسحاق کاهن” بر عهده داشت. این کمیته در تحقیقات خود ثابت کرد شارون به تنهایی خود مسئول کشتار همه فلسطینان این دو اردوگاه است، به همین خاطر وی مجبور به کنارهگیری از وزارت جنگ شد، اما وزیر بدون کابینه باقی ماند و قصاب صبرا و شتیلا لقب گرفت.
قصاب صبرا و شتیلا پس از آن در رتبه های مختلف سیاسی جابجا شد و تا سال 1990 در سمت وزارت صنایع و بازرگانی باقی ماند و در این دوره روند ساخت شهرک های صهیونیست نشین کرانه باختری را با ساخت کمربند شهرک های اسرائیلی تقویت کرد و به خاطر ساخت این شهرک ها و اخراج فلسطینیان، ماه مارس سال 1990 وزارت مسکن حکومت راستگرای “اسحاق شامیر” به وی سپرده شد که فرصتی مناسب برای او فراهم آورد تا سرزمین فلسطینیان را، بیش از آنچه بود، از دست آنها خارج سازد و عملیات ساخت شهرک های صهیونیست نشین را گسترش دهد و به آن سرعت بخشد.
اشغال سرزمین فلسطینیان و ساخت شهرک های صهیونیست نشین در این دوره به قدری افزایش یافت که شارون دهها هزار کاروان برای برپایی کارگاه های ساخت وساز خریداری کرد و دهها هزار مهاجر یهود را که از کشورهای تازه استقلال یافته شوروی و کشورهای شرق اروپا وارد سرزمین های اشغالی می شدند، در آنها به کار گمارد و اسکان داد و به خاطر شدت و وسعت تخریب منازل فلسطینان و سرکوب آنان به بولدوزر اسرائیل شهرت یافت.
یکی از راه هایی که شارون برای تسهیل در اشغال خانه و کاشانه فلسطینیان و اخراج آنان از سرزمین شان برگزید شیوه “مجازات جمعی” بود. وی اولین فرمانده اسرائیلی به شمار می آمد که این شیوه را دنبال کرد و بر اساس آن هر کس در برابر نیروهای اشغالگر مقاومت می کرد و حتی اگر در این مقاومت مشارکتی غیرمستقیم داشت، منزل تمامی بستگانش تخریب می شد و آنان به اردن تبعید می شدند.
بولدوزر اسرائیل، پس از این دوره تا سال 1999 اداره چند وزارتخانه اسرائیلی را در دست داشت و همزمان با کنفرانس مادرید و مذاکرات اسلو با فلسطینیان، به مخالفت با صلح پرداخت. در این سال، پس از شکست “بنیامین نتانیاهو” در انتخابات نخست وزیری و استعفا از ریاست حزب لیکود، شارون به جای وی به ریاست این حزب برگزیده شد و 28 سپتامبر سال 2000 در اقدامی تحریک آمیز وارد حرم بیت المقدس شد و اعلام کرد: «هر یهودی حق دارد حرم قدس شریف را زیارت کند» و بدین ترتیب جایگاه سیاسی خود را نزد صهیونیست ها به شدت تقویت کرد و توانست “عمرام میتسناع” نامزد حزب کار را در انتخابات نخست وزیری فوریه سال 2001 شکست دهد.
وی پس از پیروزی حزبش در انتخابات پارلمانی ژانویه سال 2003 دولت (رژیم) جدیدش را به کنیست معرفی کرد و بدین ترتیب پس از 25 سال کشتار فلسطینیان، مرد اول اسرائیل شد. وی ماه دسامبر سال 2003 برنامه “جدایی یک جانبه از فلسطینیان” را ارائه داد و تصمیم گرفت شهرک هایی را که خود در غزه بنا کرده بود و نیز چهار شهرک را در کرانه باختری برچیند که این امر با وجود مخالفت صهیونیست های افراطی و شهرک نشینان، پایان یافت.
البته براساس این طرح مناطق مهم و گسترده تری در کرانه باختری رود اردن، برای همیشه به اشغال صهیونیست ها در می آمد.
فرار نظامیان صهیونیست از غزه
خروج از نوار غزه به قدری به شارون فشار آورد که اعلام کرد از حزب لیکود جدا شده و حزبی جدید با نام “کادیما” (پیشرو) را تشکیل داد. شارون که می رفت بار دیگر روند سیاسی اسرائیل را با تمرد و عصیان خود بر هم زند و سرنوشتی جدید برای فلسطینیان ترسیم کند، در سال 2006 دچار سکته مغزی و به بیمارستان “هداسا” در قدس شرقی منتقل شد و پس از هشت سال جدال با مرگ، این مرگ بود که بر او فائق آمد.
شارون در تمام دوران فعالیت سیاسی خود نیز همواره سیاستی در پیش گرفت که به سیاست “ایجاد شوک برای پیشگیری” معروف بود و بر اساس آن واردکردن ضربات ناگهانی و بسیار شدید بر فلسطینیان و قلع و قمع شدید آنان، امری ضروری بود تا تاب و توان هر گونه مبارزه را از دست بدهند و به این یقین برسند که بهتر است مقاومت را کنار بگذارند.
ژنرال شارون که روزگاری گور می گرفت عاقبت در جدال با مرگ مغلوب شد. شاید وی هرگز تصور نمی کرد روزی تا این حد باعث شادمانی فلسطینیان شود که بدون شک در رنج، مصیبت و آوارگی آنها، نقشی مستقیم داشته است. البته شادمانی از شنیدن خبر مرگ شارون.
فارس