
اینطور که حضرات می فرمایند پس از طی سه دهه هر روز کشور پسرفت کرده است،چون هر دولتی که می آید خرابه ای را تحویل گرفته است(!) و باز به ادعای همین آقایان و طبق الگوی “خرابه تحویل گرفتن” دولت بعد نیز بر روی خرابه های دولت قبل روی کار می آید و این دور باطل ادامه دارد!
بنده همین جا پاسخ دهم که خیر اصلاً اینطور نیست و این حرف ها بیشتر برای بازار گرمی دولت ها و سیاستمداران است…
البته یک نکته ای هست که نباید مغفول بماند،مردم و کارشناسان می توانند طبق معیارهای مستند و قضاوت خود بین دولتها امتیاز بدهند که کدام بیشتر خدمت کرده و کدام کمتر…
اما از مقدمه که بگذریم می رسیم به این موضوع بسیار بسیار مهم که چرا پس از انقلاب هرچه توسعه و پیشرفت حاصل می شود،مردم باز از وضع خود به خصوص در زمینه معیشت ناراضی هستند و مدام بر این نارضایتی افزوده می شود و با این تکه کلام مواجه می شویم که “ای آقا در قدیم ما با 1000 تومان زندگی راحتی داشتیم ولی الان با یک میلیون تومان درآمد زجر می کشیم…”
خیلی ساده عرض کنم مدیریت یعنی تخصیص منابع محدود به نیازهای نامحدود…حال مدیران و مسئولان ما هرچه این منابع محدود را بیشتر بیابند و در دسترس قرار دهند به دلیل نیازهای نامحدود آدمی کم می آورند،پس اینجا دو مورد مطرح می شود،یکی اینکه چطور نیازها را حتی المقدور کاهش دهیم و بهینه کنیم و دوم اینکه بحث عدالت و توزیع درست منابع است،یعنی حالا که منابعمان محدود است بیاییم و به عدالت این منابع را بین افراد جامعه تقسیم کنیم تا نارضایتی پیش نیاید یا کمتر پیش بیاید.اما چرا با توجه به تمام تلاش ها و تاکیدات بعد از انقلاب نتوانسته ایم عدالت را بصورت تمام و کمال پیاده کنیم و با افتخار بگوییم نظام مدیریت کشور امروز نزدیکترین شباهت را با عدالت ناب علوی دارد و همچنین چرا روز به روز نیازهای جدید و اکثراً غیرضروری پیدا می کنیم که موجب فرسایش ما شده است؟
محور تمام طرح های توسعه در کشور اینست: “مردم ما فرهنگ غنی دارند و خاک ایران طلاست” ولی به این توجه نکرده ایم که برای کاربردی کردن فرهنگ غنی خود چه کردهایم و آیا تا کنون توانسته ایم شیوه ای صحیح برای بهره برداری و تخصیص از این منابع عظیم خدادادی پیدا کنیم و بگوییم به عدالت رفتار کرده ایم؟ به جرأت پاسخ بنده خیر است،به دو دلیل:
الف- این منابع باعث طمع قدرتها و کشورهایی می شود که دارای چنین موهبتی نیستند یا کمتر هستند،در نتیجه سعی می کنند به هر طریقی ، فرصت استفاده از این منابع را پیدا نکنیم و در عوض آنها تا می توانند بیشترین بهره را ببرند،بهترین و کم خطرترین راهش تغییر فرهنگ و ذائقه مردم ماست.
ب- در دولت مردان و مسئولین طی این سالها اراده ای بوجود نیامده است که به سمت الگویی جامع و بومی برای اصلاح مصرف و استفاده و تخصیص عادلانه منابع بروند و با افسوس و آه ، هنوز که هنوزه از مدل های شکست خورده غربی و شرقی با یک پسوند اسلامی استفاده می کنند! مثل اقتصاد اسلامی،بانکداری اسلامی،دانشگاه اسلامی،علوم انسانی اسلامی و غیره
فرهنگ ما مورد تهاجم همه جانبهی غرب است و مدت زمانی است که دغدغه و نگرانی های فرهنگی موضوع اول تذکرات رهبری ، علما و فرهیختگان شده است؛ما با سیاستگذاری های غلط مسئولین دولتی به سوی تجمل و مصرف گرایی پیش می رویم بی آنکه به عواقب آن فکری و به توصیه های دلسوزان توجهی کنیم. رک و راست سکان اقتصاد ایران نیز تا کنون به دست کسانی بوده که ذهنشان به شدت درگیر الگوهای تجویز شدهی غربی است و با سرعت سرسام آوری به سوی اقتصاد سودمحور بر مبنای ربا پیش می رویم(!)
موجب شرمساری است که در زمینهی اقتصادی یا گرفتار تئوری های کارل مارکس بودیم یا دست نامرئی آدام اسمیت زیر سر مسئولین تصمیم گیر و تصمیم ساز کشور است؛ از سویی بر سر در وزارت امورخارجه کشورمان شعار نه شرقی نه غربی نقش بسته و از دری دیگر مبلغان و مروجان افکار کینزی و فریدمن و مکتب شیکاگو برای آمد و شد و عرض اندام در کشور با دعوت نامه قبلی رژه می روند و تازه فرش قرمز هم پهن می کنیم و با افتخار در رسانه های خود انواع مصاحبه ها و نقدهای رنگارنگ از نظرات و تفکرات آنان را برای تنویر ذهن مخاطب ایرانی مسلمان منتشر می کنیم!(1)

حالا می خواهم به این سوال پاسخ دهم که چرا قدیم مردم ایران با مثلا 1000 تومان زندگی راحت و خوشی داشتند ولی امروزه با یکی دو میلیون تومان حقوق ناراضی هستند.
1- سبک زندگی ما دچار چالش های اساسی شده است و از نظام تربیتی تا صداوسیما و سازمان تبلیغات و ده ها نهاد و ارگان دیگر و در رأس همه اینها سیستم فرهنگی دولت یعنی وزارت ارشاد ،آموزش عالی و وزارت ورزش و جوانان که بودجه و منابع اصلی را در اختیار دارند مقصر هستند؛سبک زندگی امروز که برای ما ترویج می شود بر کسب سود از هر راهی،تجمل،مصرف گرایی،حسادت و چشم و هم چشمی،تنوع و تکاثر و تضاد با ارزشهای اصیل ایرانی-اسلامی بنا نهاده شده است.شده ایم آدم هایی که بظاهر می خندند ولی از درون افسرده اند.پول در فرهنگ ما موضوعیت پیدا کرده و معلم سر کلاس با دانش آموز از مشکلات صنفی خودش و حقوق پایین صحبت می کند و دلال محل را شاهد مثال می آورد که سواد ندارد ولی پول دارد! تلویزیون ما شب تا صبح با بازیگر و فوتبالیست و خواننده و فلان آدم مجهول الهویه مانور پوچی و تجمل می دهد و مسئولین فرهنگی ما در خوابی عمیق رویای ساختن پاریس و لندن و نیویورک و واشنگتن را می بینند! این همه نارضایتی به این دلیل است که ما خودمان را در کوهی از مشکلات خودساخته گم کرده ایم و همهی مواردی را که ذکر کردم تا قی نکنیم دلمان سبک نمی شود و همیشه آن احساس ناخوشایند تهوع تا لحظهی سخت مرگ با ما می ماند.در گذشته سادگی و بی تکلفی موجب خوشی ما بود،مانند کودکی که چون بی تکلف است همیشه و در هرحالی شادمان و سرحال است.
2- اقتصاد سود محور یا به عبارتی پول محور که از همان زمینه های فرهنگی نشأت می گیرد مانند خوره پایه های کشور را سست می کند.هرچقدر پولدارتر می شویم بدهکارتر هستیم و هرچقدر بیشتر دنبال پول های سریع الوصول می رویم کارهای کثیف بیشتری باید انجام بدهیم.دولت به مردم اعتماد ندارد و مدام دنبال راستی آزمایی است و مردم به دولت بدگمان هستند.مفهوم برکت در این اقتصاد روز به روز رنگ می بازد و لقمهی حلال کیمیا می شود.همان لقمه هایی که شاه آبادی و قاضی و خمینی و بهجت و غیره می سازد.راستی یادتان هست که امام حسین(ع) پیش از ظهر عاشورا وقتی صحبتهای زیادی رد و بدل شد ولی هیچ کدام اثر نگذاشت در آخر فرمودند: « فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَامِ ؛ (چون شکمهای شما از حرام پرشده است ، حرفهای من در شما اثر نمی گذارد.) نکند به آنجا برسیم که دیگر حرف حق به گوشمان نرود و مانند مسخ شدگان به آتش دوزخ بی افتیم…
مسئولین و مردم ما باید با این واقعیت رو به رو شوند که می بایست به سوی مدلی اسلامی-ایرانی از پیشرفت حرکت کنند تا عدالت بصورت درست آن پیاده شود.مدلهای وارداتی در همان کشورهای صادرکننده موجب خسران و دردسر شده اند و سازندگان آن هر روز با انواع و اقسام معضلات دست و پنجه نرم می کنند و به زانو درآمده اند.اگر همهی مردم از دریافت یارانه نقدی انصراف دهند و قیمت حامل های انرژی 2 برابر شود و مالیات را صددرصد افزایش دهیم با این شیوه خطایی که پیش گرفته ایم آب از آب تکان نمی خورد،همانطور که با توافق کذایی ژنو تغییری حاصل نشد.اگر مسئولین و مردم ما سبک زندگی خود را تغییر ندهند و تفکرات اقتصادی خود را اصلاح نکنند، یارانه ها را 10 برابر کنیم و هر هفته هم به مردم سبک کالا بدهیم باز رضایت آنچنانی حاصل نمی شود و مهمتر اینکه معنا و مفهوم اصیل عدالت رنگ می بازد.
و اما در آخر یک سوال اساسی دیگر، آیا در “سال اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی” بدون توجه به هشدارها قصد ادامهی خطاهای گذشته را داریم؟! مشکل ما ریشه ایست چرا این و آن را مقصر می دانیم…
راه اینجاست:
«رفتار اجتماعى و سبک زندگى، تابع تفسیر ما از زندگى است: هدف زندگى چیست؟ هر هدفى که ما براى زندگى معین کنیم، براى خودمان ترسیم کنیم، به طور طبیعى، متناسب با خود، یک سبک زندگى به ما پیشنهاد میشود. یک نقطهى اصلى وجود دارد و آن، ایمان است. یک هدفى را باید ترسیم کنیم – هدف زندگى را – به آن ایمان پیدا کنیم. بدون ایمان، پیشرفت در این بخشها امکانپذیر نیست؛ کارِ درست انجام نمیگیرد. حالا آن چیزى که به آن ایمان داریم، میتواند لیبرالیسم باشد، میتواند کاپیتالیسم باشد، میتواند کمونیسم باشد، میتواند فاشیسم باشد، میتواند هم توحید ناب باشد؛ بالاخره به یک چیزى باید ایمان داشت، اعتقاد داشت، به دنبال این ایمان و اعتقاد پیش رفت. مسئلهى ایمان، مهم است. ایمان به یک اصل، ایمان به یک لنگرگاه اصلى اعتقاد؛ یک چنین ایمانى باید وجود داشته باشد. بر اساس این ایمان، سبک زندگى انتخاب خواهد شد.» 1391/07/23 – بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جوانان استان خراسان شمالى
«من سال ۸۶ در صحن مطهر علىبنموسىالرضا (علیه الصّلاه و السّلام) در سخنرانىِ اول سال گفتم که اینها دارند مسئلهى اقتصاد را پیگیرى میکنند؛ بعد هم آدم میتواند فرض کند که این شعارهاى سال حلقههائى بود براى ایجاد یک منظومهى کامل در زمینهى مسائل اقتصاد؛ یعنى اصلاح الگوى مصرف، مسئلهى جلوگیرى از اسراف، مسئلهى همت مضاعف و کار مضاعف، مسئلهى جهاد اقتصادى، و تولید ملى و حمایت از کار و سرمایهى ایرانى. ما اینها را به عنوان شعارهاى زودگذر مطرح نکردیم؛ اینها چیزهائى است که میتواند حرکت عمومى کشور را در زمینهى اقتصاد ساماندهى کند؛ میتواند ما را پیش ببرد. ما باید دنبال این راه باشیم.» بیانات مقام معظم رهبری در دیدار کارگزاران نظام، 1391/5/3
————————————————–
1- اسامی برده شده متعلق است به پدران مکتب کلاسیک اقتصاد در غرب