برای خیلی از کسانی که دنبال ردی از سالهای جنگ هستند و آن زمان هم نبودهاند یا دفاع مقدس را به عنوان خاطرهای مبهم در ذهنشان دارند و میخواهند زوایای آن سالها برایشان روشن شود، همواره آثار موسسهای به نام “روایت فتح” راهگشا بوده است.
آثار تصویری به جا مانده از سیدمرتضی آوینی از جبهههای جنگ گرفته تا آثار مکتوب و مجموعههایی چون “نیمه پنهان ماه”، “اینک شوکران”، “مادران”، “پشت درهای بسته” و… کفایت میکرد تا جنگ را اگرچه در خیال اما به درستی حس کنیم. اما چند سالی است کمتر صدایی از روایت فتح شنیده میشود و حالا عوامل درام مستند “آخرینروزهای زمستان” به جداشدنشان از این موسسه اشاره میکنند، به اینکه آرزو داشتند کاش نام موسسه سیدمرتضی آوینی پای مستندشان بود و حرفهای دیگری که در ادامه خواهید خواند.
محمدحسین مهدویان نویسنده و کارگردان و هادی بهروز فیلمبردار “آخرین روزهای زمستان” روایتگر زندگی شهید غلامحسین افشردی معروف به حسن باقری و مطرح بهنام نابغه جنگ، در بخش اول گفتگوی خود به بهانه بازپخش این مستند از شبکه یک، از نشان دادن واقعیتهای شخصیت شهید باقری، بازسازی زندگی او بر اساس صداهای واقعی زمان جنگ و تصویربرداری به شیوه دوربین روی دست سخن گفتند و در بخش دوم و پایانی نیز بحث به موسسه روایت فتح کشید و گلایههایی طرح شد که در ادامه میخوانید:
*محسن رفیقدوست زمان حضور شهید باقری در جنگ وزیر سپاه بود. چرا در مستند هیچ اشارهای به او نمیشود؟
مهدویان: او برخورد چندانی با حسن باقری نداشته که بخواهد وارد کار شود. این هم از حواشی مملکت ما است که میپرسند چرا فلانی نیست یا فلانی هست؟ هرکسی که در مسیر زندگی باقری بوده در مستند ما وجود دارد. ما که تاریخ جنگ را نساختهایم بلکه برخی مواقع صرفا به دلیل حضور باقری برخی اتفاقات تاریخی را توضیح دادهایم، مثلا او معاون عملیات در طریق القدس است بنابراین ما باید اطلاعاتی از این موضوع را به مخاطب ارائه دهیم.
به هر فردی به اندازه نقشی که در قصه باقری داشته است، پرداختهایم. حتی بر اساس همان دعوای همیشگی از من میپرسیدند چرا ارتشیها در کار نیستند و من پاسخ میدادم به این دلیل که شخصیت اصلی ما سپاهی است و اصلا ارتشیها او را نمیشناسند. مثلا به موضوع تغییر استراتژی در جنگ اشاره میکنم که حسن باقری به شدت در آن موثر بوده است. من زمان روایت این موضوع نمیتوانم به شکستهای چهار ماه اول جنگ اشاره نکنم، اصلا همین شکستها بود که باعث شد ایده تغییر استراتژی شکل بگیرد و باقری و دوستانش رحیم صفوی و رشید آن را دنبال میکردند.
*فکر میکنم همکاری خانواده شهید باقری در ساخت پروژه نگرانیهای شما را برای ساخت زندگی یک شخصیت معاصر کم میکرد اما قطعا همچنان نگرانیهایی وجود داشت.
مهدویان: بله بالاخره ما داشتیم فیلم او را میساختیم که برای کسانی که با او زندگی کردهاند و حضورش را تجربه کردهاند، هیچوقت عین خودش نمیشود. اما خانواده تماس گرفتند و از ما تشکر کردند و حاج خانوم مادرش برای ما دعا کرد. امیر بنان میگفت او گفته بود هرچند بازیگرتان شبیه غلامحسین من نیست اما خدا خیرتان بدهد. راست هم میگوید، اگر شبیهترین آدم به من را به مادرم نشان دهید او خواهد گفت این که حسین من نیست…
به هرحال 30 سال است درباره این شهید هیچ کاری انجام نشده است. زمان پخش، برادر 19سالهام از من میپرسید تمام چیزهایی که درباره باقری میگویید راست است؟ پرسیدم چطور؟ گفت یعنی او آنقدر آدم مهمی در جنگ بوده است؟ و من توضیح دادم که اهمیت او حتی بیشتر از آن چیزی است که توانستهایم در مستند نشان دهیم و ما بخشیاش را گفتیم. با تعجب میگفت مگر میشود؟ پس چرا تا به حال ما اسمش را هم نشنیدهایم؟!
هادی بهروز: ما هم در بخش برنامهسازی و هم در زمینه نامگذاری اتوبانها بد عمل کردهایم! آخرین اتوبانی که در این شهر است باقری نام دارد.
مهدویان: کمترین کاری که ما توانستیم انجام دهیم این بود که نام او را طرح کنیم.
*اصلا چه شد که خود شما سراغ این شخصیت رفتید؟
مهدویان: پیشنهاد حبیب الله والی نژاد مدیر فعلی گروه حماسه و دفاع شبکه اول بود. آن زمان ما تازه از روایت فتح بیرون آمده بودیم و اوضاعمان کساد بود و میخواستیم کارهای تازهای انجام دهیم. من اسم باقری را شنیده بودم و اتفاقا برای من هم سوال بود که چرا کاری درباره او ساخته نمیشود. بعدها به دشواری این موضوع که باعث بی توجهی به آن شده بود پی بردم.
ما قرار بود تعریف تازهای از جنگ داشته باشیم. جنگی که در این فیلم هست با جنگی که معمولا میشناسیم فرق دارد. ما برای اولین بار وارد سیستم فرماندهی و ستاد شدهایم؛ جایی که طرحها و استراتژیها شکل میگیرد. در حالی که پیش از این همواره خط مقدم و پشت خاکریز در آثار نشان داده میشد. قواعد جنگ در پادگان و فرماندهی و… متفاوت است. یادم میآید محسن رضایی که سر صحنه آمده بود هم به این موضوع اشاره کرد که شما برای اولین بار درباره سیستم فرماندهی جنگ کار میکنید.
فرماندهانی که ما بیشتر میشناسیمشان همچون همت و باکری فرماندهان عملیاتی بودهاند. آنها هر روز صبح برای سه هزار رزمنده سخنرانی میکردند و با آنها ارتباط عاطفی داشتند. موضوع فیلمهای روایت فتح هم بسیجیها هستند. اما حسن باقری در قرارگاه است و همت، باکری، کاظمی و… او را میشناسند اما رزمندگان و مردم او را نمیبینند بلکه همت و باکری و کاظمی را میبینند.
دوربین ما به جایی رفته که در فیلمهای جنگ سابقه نداشته است. در آثار جنگی معمول وقتی حرف از شلمچه، خمپاره، آرپیجی زن و تانک و… میشود مردم با آنها آشنایی پیدا کردهاند اما نمیدانند نقشه چیست، خبر ندارند کالک به چه درد میخورد یا شناسایی چطور انجام میشود؟ زمان آغاز کار من هم تصور خامی داشتم اما مصر بودم کار جدی انجام شود. ما تلاش بسیاری کردیم تا کار واقعی از آب دربیاید چون اگر تماشاگر باور نمیکرد که آنچه میبیند در دهه 60 میگذرد ما همه چیز را از دست داده بودیم.
یادم میآید جایی در صدای باقری که بر اساس آن مهدی زمینپرداز بازی میکرد یک مکث و فاصله وجود داشت و او بین دو کلمه لکنت داشت. ما آنجا از بچههای صحنه خواستیم قدری گرد و خاک کنند انگار که این خاک حواس او را پرت کرده و بین کلامش فاصله ایجاد شده است. تحقیقات من نشان میداد ما آن زمان لباس فرم مشخصی نداشتیم، لباس خاکی هنوز نیامده بود، افراد شلوارشان را گتر نمیکردند. خیلیها با لباس شخصی میآمدند، تویوتاها چندان مورد استفاده نبود و در کل سبک جنگ متفاوت بود، اما ما سعی کردیم تمام اینها را نشان دهیم. این پروسه دشوار به عهده دکتر شجاعی طراح صحنهمان بود.
*حسن باقری نخستین خبرنگاری بود که در واقعه طبس حضور داشت و دیگر آنکه با رییسجمهور به مصر و لبنان سفر کرده بود. دشواری روایت این دو ماجرا مانع از طرح آنها در مستند شد یا به دلایل دیگری جزو اولویتهای شما نبود؟
مهدویان: در زندگینامههایی که از باقری در دست هست به دو موضوعی که اشاره کردید و انتقاد او به قانون مطبوعات اشاره میشود. خیلی چیزهای دیگر هم بود. بعضی از اینها سندیت ندارد. مثلا اینکه شما میگویید اولین خبرنگار بوده است کسی باید تایید کند. گاهی درباره چنین شخصیتهایی افسانه هم گفته میشود. چیزی که در “آخرین روزهای زمستان” میبینید نتیجه تحقیقات ما است.
*بریده جراید چطور؟ خبرهایی که باقری در روزنامه کار کرده بود.
مهدویان: به نظرم رسید شاید برای مخاطب جذاب نباشد.
*پس در دسترستان بود.
مهدویان: بله من آرشیو روزنامه جمهوری اسلامی را داشتم. شما چون خبرنگارید این بخش برایتان اهمیت دارد. مهمترین مخاطب برای من مردم عام بودند. ما باید قضیه را برای مخاطب ساده میکردیم. من سعی میکردم هر عملیات را به دو یا سه محور تبدیل کنم و از ورود شخصیتهای اضافه جلوگیری کنم.
*به بیرون آمدن از روایت فتح اشاره کردید. ماجرا چه بود؟ چرا از روایت فتح کناره گیری کردید؟
بهروز: ما جوانانی بودیم که مدل لباس پوشیدنمان متفاوت بود و چنین جوانهایی آنجا قابل تحمل نبودند. اعتمادی که به گروه شد حاصل حضور فردی به نام محمد آوینی در روایت فتح بود، کسی که فضا را باز گذاشت و علی رغم تمام مخالفتها به ما امکانات داد. روایت فتح آن زمان از بیرون مجموعه هم مدیریت میشد. ما افراد موردپسندی برای آنجا نبودیم و آنها ظاهر و طرز فکر ما را قبول نداشتند اما خروجی کارمان اینطور شد.
مهدویان: من همیشه میگویم کاری که ما کردیم نتیجه شب نشینیهای ما در روایت فتح بود که صدای خیلیها را درمیآورد و میگفتند چرا سیدمحمد، جوانانی را دور خود جمع کرده که تا نیمه شب دور هم هستند اما نمیدانستد چه اتفاقات خوبی برای ما رخ میدهد.
بهروز: ما پاتوقهای درست و حسابی داشتیم که خروجی خوبی داشت اما تصورات اشتباهی درباره ما وجود داشت.
مهدویان: ما پاتوقهای فرهنگی خوب نداریم، این به ویژه برای سینما که باید روح جمعی در آن حاکم باشد، ضروری است اما محمد آوینی در روایت فتح چنین فضایی را ایجاد کرده بود. من روایت فتح را یک اسم یا یک مکان که در میدان فردوسی واقع شده است، نمیدانم. روایت فتح برای ما عزیز است و من فیلم را به سیدمرتضی آوینی تقدیم کردم. این کار ثمره اتفاقی است که در روایت فتح آغاز شده نه کار حسین مهدویان و حبیب الله والی نژاد. این فیلم باید در روایت فتح ساخته میشد.
بهروز: حیف واقعا.
مهدویان: ما آنقدر فیلم ساختیم که آرشیو شد و روی آنتن نرفت. من در روایت فتح نزدیک به 13 مستند ساختم که شاید سه چهار تای آن پخش شده باشد. آوینی و والی نژاد فضای فرهنگی خوبی ایجاد کرده بودند، آنقدر به ما احترام گذاشتند، به ما اعتماد به نفس دادند و تحویلمان گرفتند که تازه داشتیم به فیلمسازانی با دانش که گروه خوبی هم داریم تبدیل میشدیم تا اینکه از روایت فتح بیرون آمدیم. البته ما گروهمان را گم نکردیم، کارمان را هم ادامه دادیم چون به آن اعتقاد داشتیم. ای کاش این کار در روایت فتح ساخته میشد و با اسم آن روی آنتن میرفت. من روایت فتح را دوست دارم و آرزو میکردم این کار جزو میراث آنجا بود.
بهروز: به نظر ما واقعا میراث آنجا است و کاش اسم آنجا هم پایش بود. افرادی که در روایت فتح بار آمدند و پرورش پیدا کردند مشخصا در دوره مدیریت سیدمحمد آوینی بودند.
مهدویان: چند سالت بود که به روایت فتح آمدی؟
بهروز: گمانم سال 82 بود. 20 ساله بودم.
مهدویان: من هم 23 ساله بودم که آمدم. یک مشت بچه بودیم که در روایت فتح زیر دست سیدمحمد آوینی بار آمدیم. با وجود اینکه فاصله سنی آوینی با ما زیاد بود اما درکمان میکرد. به نحوی که ناگهان به خودمان آمدیم و دیدیم فیلمساز شدهایم…
مهر