مصاحبه بامحمد بیاتی؛ ترویج دین داری به سبک انقلاب اسلامی/ تلاش مهراب پایه گذاری تشکیلاتی در تراز انقلاب اسلامیاست / مهرابی باید مخلص ، عالم وعامل باشد
گپ و گفتی خودمانی با محمد بیاتی معاون هماهنگ کننده موسسه فرهنگی مهراب دزفول:
بسم الله الرحمن الرحیم
ابتدا یک معرفی کوتاه از آقای بیاتی داشته باشیم و بعد به سراغ سؤالات برویم. آقای محمد بیاتی قبل از ورود به دانشگاه در دزفول چندسال به عنوان عضو جلسه قرائت قرآن و چند سال هم به عنوان مسئول جلسه مقطع ابتدایی و بعد راهنمایی و در نهایت مسئول جلسه دبیرستان بوده اند. علاوه بر این در دبیرستان شیخ انصاری(تیزهوشان) ایشان فرمانده بسیج، جانشین فرمانده بسیج و مسئول انجمن اسلامی بوده اند. بعد از فعالیت فرهنگی و قرآنی در دزفول به دانشگاه امام صادق علیه السلام راه پیدا می کنند و در رشته معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات در دوره کارشناسی ارشد پیوسته مشغول تحصیل می شوند. ایشان به عنوان شاگرد اول رشته خود چندی پیش معرفی شده اند و الآن هم شاغل در مرکز تحقیقات بسیج دانشگاه امام صادق علیه السلام و مسئول گروه سبک زندگی هستند که دفاتری از جمله: دفتر تعلیم و تربیت، دفتر رسانه، دفتر سیاستگذاری فرهنگی، دفتر سیاستگذاری خانواده، دفتر هیأت عزاداری ایده آل زیر مجموعه این گروه علمی هستند.
اکنون در یک گفتگوی مفصل و صمیمی در خدمت ایشان هستیم:
1- ابتدا از اینجا شروع کنیم که چه شد که با دانشگاه امام صادق علیه السلام آشنا شدید؟
شما برای معرفی همه چیز که واقعا تک تک آنها لطف خدا بوده را بیان فرمودید. این سوال را سریع پاسخ بگویم. من سال سوم دبیرستان و پیش دانشگاهی بنا بود بروم حوزه و خودم را طلبه می دانستم کما اینکه هم اکنون خود را طلبه می دانم و به واسطه ی دغدغه و هدفی که داشتم، یعنی خیلی هدف هایی هست که فقط در حوزه تحقق پیدا می کنند مثلا من نمی توانم با دانشگاه امام صادق یا هر جای دیگر رفتن به جز حوزه، مجتهد شوم یعنی یک فضای فقهی که خیلی هم لازم هست و هر کس بنا به استعداد خودش باید انتخاب کند، ولی من با توجه به استعداد خودم و نیاز جامعه ای که می دیدم با توجه به هدفی که داشتیم، ما هدفمان اینجا مجتهد شدن نبود که خواسته باشم بروم حوزه، باز با وجود اینکه خود را طلبه می دانستیم یک فضایی را انتخاب کردیم که هم طلبگی ما حفظ شود و هم یک تخصص را برای پاسخ گویی به دغدغه های انقلاب اسلامی داشته باشیم یعنی هدف ما از خواندن علوم دینی پاسخگویی به دغدغه های انقلاب اسلامی بود و این پیوندی تنگاتنگ داشت با یک تخصص داشتن در حوزه هایی که ما می خواستیم پاسخگو باشیم.اگر دغدغه های انقلاب اسلامی را شما “مجتهد پروری” تصور کنید، خب این فرد باید برود حوزه ولی آن دغدغه هایی را که ما از انقلاب اسلامی تعریف می کردیم و آن چیزی که ما با توجه به علایق و سلایق و غیره داشتیم تشخیصمان این بود که در کنار طلبه بودن یک تخصص را هم داشته باشیم، این بود که وارد دانشگاه امام صادق شدیم و علاوه بر اینکه خود دانشگاه امام صادق دروس حوزوی و معارف بسیار بیشتر از جاهای دیگر می خوانند و حتی سال های اول مثلا ترم اول و دوم و سوم شما فقط چهار واحد تخصصی دارید یعنی تقریبا هشتاد درصد عمومی هستند و منظور از عمومی همان دروس طلبگی هستند و در کنار این، بنده دو سال کارشناس دروس حوزوی دانشگاه بودم یعنی برنامه ریزی دروس حوزوی مکمل در کنار دروس دانشگاه را به مدت دو سال پیگیری کردیم و یک سری کار ها انجام می دادیم و کلاس بر گزار می کردیم و دروس حوزوی بچه ها را تقویت می کردیم. می خواهم بگویم که عرق طلبگیمان را هنوز داریم و سعی کرده ایم حفظ شود و خیلی دوست هم نداریم که نام خود را دانشجو به معنای دانشجوی دانشگاهی بگذاریم. اگر هم بخواهیم، نام خود را طلبه ای می گذاریم که در یک فضای دانشگاهی هم دارد درس می خواند.
2- چه احساس نیازی باعث شد که به فکر راه اندازی یک موسسه با عنوان “مهراب” و با این ویژگی های خاص و مشهود بیفتید؟
عرض به خدمتتان که غالب کسانی که از دزفول فاصله می گیرند و می روند و غالب دانشجو ها و طلبه ها و حتی کسانی که محل زندگیشان را عوض می کنند فارغ از کار و درسشان یا هر چیز دیگری، چیزی که به تجربه در سال های اخیر ثابت شده به واسطه ی فاصله ای که از دزفول می گیرند، دیگر دغدغه ای برای کار در دزفول ندارند و جالب این است که اگر دغدغه ای هم داشته باشند، محملی برای کار در دزفول نیست. قبل از اینکه موسسه ی مهراب تأسیس شود یکی از این دوستان می گفت: من در تهران روزانه چند جلسه می روم و کار انجام می دهم، یک سال عمدا تابستان به دزفول آمدم که ببینم چه می توانم بکنم. دیدم در دزفول اولا در آن سه ماهی که بودم فقط یک نفر آمد در خانه مان و گفت مثلا فلان سوال را دارم در حالی که در دزفول همه من را می شناسند و اینطور هم نیست که من بتوانم بروم دنبال آنها. سن این آقا خیلی از ماها بزرگ تر است و عالم و روحانی است و مثل ماها نیست که من بتوام بروم دنبال کسی. خلاصه اینکه گفت من تابستان دزفول بودم فقط یک نفر آمد. بعد گفتم که من سه ماه در شهری دیگر در تابستان چقدر بیشتر می توانستم کار کنم؟ حالا آمدم به دزفول که فایده ای نداشتم. ببینید بحث خدایی است و بحث کلاس گذاشتن و چیزی دیگر نیست. می خواهم بگویم که کسانی که می رفتند، یا دغدغه نسبت به دزفول نداشتند و یا اینکه دیگر محملی برای کارشان نبود. شما وقتی مدتی از دزفول فاصله بگیری و در دزفول نباشی، در فضای حزب اللهی کسی را نمی شناسی، من خودم یادم هست آن وقت که در دزفول بودم و برای دعای کمیل، به سبزقبا می رفتیم،مقدار زیادی از وقتم را صرف احوالپرسی بعد از دعا با دوستانم می کردم. یعنی نه تنها بچه های مسجد خودمان بلکه افراد مختلف از مساجد مختلف، حتی برخی از این افراد را که الان قیافه هایشان در ذهنم هست ولی اسمشان یادم نیست ولی الان که بروم شاید یکی دو نفر را بشناسم و اصلا قیافه ها جدید شده اند، حالا آن هایی را که هم می شناختیم اکنون که رفته ایم، از دور با ما سلامی می کنند و یا اینکه آنها اصلا نیستند، می خواهم بگویم که محملی نیست یعنی اصلا من نه نیرویی دارم که کار کنم و نه جمعی دارم که جمعشان کنم وقتی کاری باشد. هیچ محملی برای کار نیست. از طرفی هم خیلی ها از جمله بزرگان و امام جمعه می گویند: آقا از دزفول فاصله می گیرید بیایید کار کنید. حالا دلایل مختلف باعث شد که افراد به دزفول نیایند و به تبع آن کار انجام نشود. یکی از دلایل دیگری را که خیلی ذکر می کردند این بود که فاصله و اینکه کار فرهنگی و کار کردن در یک شهر تابع مکان و زمان است یعنی شما هم باید هم مکان بچه های دزفول باشی و هم هم زمانشان یعنی هم زمان هم در دزفول باشی و هم اینکه کنار بچه های دزفول باشی که بتوانی کار کنی و بسیاری از افراد ادعایشان این است و وقتی می رفتیم پیششان می گفتند ای آقا ما دیگر از دزفول فاصله گرفته ایم و دور است و نمی توانیم کار کنیم، کار فرهنگی نیاز به حضور دارد و نیاز به وقت گذاشتن زیاد در دزفول دارد و از این حرف ها. که ما آمدیم در موسسه ی مهراب تقریبا به لطف خدا به غالب این مشکلات پاسخ گفتیم یعنی هم توانستیم محملی برای هر کس در سطح ایران که دزفولی است و می خواهد کار کند، ایجاد کنیم و هم اینکه دغدغه های انقلاب را بیاوریم و دغدغه های خودمان را نسبت به دزفول حفظ کنیم و هم اینکه به بحث مکان و زمان هم پاسخ بگوییم که خیلی این ادعا را دارند یعنی ما آمدیم گفتیم که فارغ از اینکه حضور مستمر در دزفول داشته باشیم(جدای اینکه ما ماهانه به دزفول سر می زنیم) می توان با فاصله ی دور در دزفول هم کار فرهنگی کرد و نمونه ی این هم کار هایی است که تا کنون توسط موسسه ی مهراب انجام شده است.(البته از فعالیت بی دریغ اعضای مهراب در دزفول نباید غافل شد)علاوه بر این ما محملی فراهم کردیم که تمام کسانی که، اکنون هر کس از بچه های دزفولی که خارج از دزفولند و می خواهند کار کنند، تمام پتانسیل های موسسه در اختیارشان هست. خدا شاهد است که چقدر آدم های دزفولی ای هستند که ما پیششان رفته ایم و زانو زده ایم که آقا اینطور است و ما موسسه ای در دزفول داریم که اگر می خواهید کاری کنید، بیایید کنار ما و کمک کنید و غیره.یعنی سعی کرده ایم این محمل را درست کنیم و این زمان و مکان را درست کنیم. پس می توانیم بگوییم که دغدغه اولی که باعث شد ما این موسسه را بزنیم، می خواستیم که این قضیه ی فاصله ی دزفول و عدم کارکرد افراد تهران را در دزفول حل کنیم که خدا را شکر در این دو سال این واقعا ایجاد شده و هر کس با موسسه ی مهراب ارتباط داشته باشد متوجه می شود که دوستانی که در تهرانند با وجود مشغله های فکری و ذهنی و معیشتی و شغلی و زندگی و درسی ای که دارند ولی خدا را شکر ارتباط را حفظ کرده اند و دارند کار می کنند.
دغدغه ی دومی که باعث تاسیس این موسسه شد این بود که ما بعد از اینکه وارد دانشگاه شدیم، با یک سبکی از دین داری مواجه شدیم که حضرت آقا آن را تبلیغ می کنند و ما هم در موسسه ی مهراب اسمش را گذاشتیم “دینداری به سبک انقلاب اسلامی” یعنی یک ساحتی از دین است که انقلاب اسلامی در آن محور است و محوریت داردیعنی ما اگر بخواهیم دین را تعریف کنیم، خب خیلی ها وقتی دین را تعریف می کنند فارغ از حکومت و انقلاب و نظام و غیره تعریف می کنند ولی ما تعریفی را که آقا از دین دارند و در بیانات ایشان سرشار است و افرادی هم مثل آقای پناهیان هم آن را تبلیغ می کنند، این است که ما یک دینداری داریم که انقلاب اسلامی در آن محور است و یک زمان تاریخی،کلام های مختلفی از آقا مثل پیچ تاریخی و بحث های این چنینی که می کنند،ناظر به محوریت و جایگاه انقلاب اسلامی در زندگی ماست و زندگی خود آقا هم نمونه ای از این است و نمونه ای از این نوع دین داری است که محوریت آن انقلاب اسلامی و کار است و عرفانشان را دارند و اخلاقشان را هم دارند و همه چیزشان را دارند. پس دلیل دومی که گفتیم این موسسه را بزنیم این بود که گفتیم همچنین دینداری را به دزفول بیاوریم یعنی جوانا ن دزفول را با سطحی از دینداری که در انقلاب اسلامی مطرح است و مهمترین تئوریسین آن آقاست آشنا کنیم و این هم یکی از مهم ترین دلیل های ما بود که باعث شد به فکر تاسیس موسسه ی مهراب بیوفتیم.
یکی از مهم ترین رسالت های موسسه ی مهراب چون اعتقاد به هم افزایی در فضای فرهنگی دارد این است که کار ها باید با مشارکت هم و همکاری هم از طرف سایر ارگان های دزفول انجام بشوند.حتی اگر شده اسما مشارکت شود ولی باید حتما مشارکت شود از این جهت ما اصلا بنا نداشتیم یک موسسه بزنیم در کنار سایر موسسه های فرهنگی دزفول.ما بنا داشتیم که یک کمکی کنیم و یک محتوا دهی بکنیم به مجموعه های دزفول. بعد یادم هست مثلا سال 89_90 یک سری جلسات برگزار شد در دانشگاه، در دزفول و این طرف و آن طرف که آقا ما می خواهیم حزب اللهی های دزفول را جمع کنیم که با هم یک کاری انجام دهیم و اگر هم اسم موسسه ی مهراب جدا باشد از این جهت است که موسسه ی مهراب یک رسالتی دارد و هر مجموعه یک رسالت خاص خود دارد و حداقلش این است که این ها یک کار مشترک با هم دارند یعنی تاکید داشتیم که کار مشترک فرهنگی از طرف سایر ارگان های دزفول وجود داشته باشد که من یادم هست سال 89_90 در دانشگاه امام صادق غالب بچه های فعال فرهنگی شهرستان دزفول آمدند و حتی برخی از بچه ها اصفهان بودند و برخی قم و… که آمدند و خیلی هم توافق کردند و گفتند بله خیلی خوب است ولی باز هم حقیقتا آن استقبالی که باید می شد، شد ولی آن استمراری که باید می بود نبود. این شد که رفتیم دزفول و باز هم بچه های فرهنگی شهر را جمع کردیم و گفتیم یک مجموعه ای می زنیم که شامل چند مجموعه است که همه ذیل عنوان این جمع شوند و کار مشترکی انجام دهند که یادم هست حتی کار به اسم گذاری رسید و قرار بود که نام آن را مجموعه ی “رویش” بگذاریم که خادم الشهدا و فاطمیون و … ذیل این مجموعه باشند و با عنوان مجموعه ی رویش که باز هم جزو کلمات انقلابی است و ذیل این کار کنند ولی خب باز هم از طرف دوستان قرار شد فردا ظهر فلان مسجد همه بیایند حالا سر ها تراشیده شده نه ولی کار شروع شود و همه در آن فضا باشند و جالب این است که کسی نیامد و شاید نماینده ی موسسه ی مهراب بود و یکی دیگر که یادم نیست دقیق که بود. البته این هم افزایی اصلا به این معنا نیست که استقلال مجموعه ها حفظ نشود بلکه همکاری و یک جبهه شدن نیروهای حزب اللهی شهرستان هدف خواهد بود و نه دخالت مخرب در کارهای همدیگر.
خلاصه اینکه یکی دو سال به پیگیری این شکلی گذشت و حتی یادم هست که ما به قم هم رفتیم که هم افزایی شود و باز هم گفتیم فلانی از فلان جا بیا، طلبه ها شما هم بیایید و دور هم بنشینید و باز هم نتیجه نداد. حالا اینکه دلیلش چه بود که نمی شد، شاید به خاطر این بود که اصلا خیلی ها بنا نداشتند که همچنین کاری شود و یا اینکه اصلا دوست نداشتند و یا تواناییش را،حالا نمی دانم و نمی خواهم زیاد سر این صحبت کنم. خب وقتی دیدیم که همکاری نیست گفتیم اشکالی ندارد، ما یک موسسه می زنیم ولی رسالت و بنای اصلی و استراتژی اصلی ما این باشد که همکاری کنیم و اگر حالا کسی یادش باشد صراط1 شهریور 91، حالا به سایت ها بروید شاید بنر تبلیغات آن وقت را باشد، زیر بنر آن پر بود از لوگو که دانشگاه آزاد را زده بودیم،دانشگاه جندی شاپور را زده بودیم،مهراب را زده بودیم و واقعا اینها هم همکاری هایی کرده بودند ولی بنای همکاری کردن و لوگو زدن بود یعنی فارغ از اینکه همکاری بکنند یا نکنند ما بنایمان این بود که لوگو زده شود که نشان داده شود که آقا مجموعه ی بچه های حزب اللهی دزفول یکپارچه اند و با هم کار می کنند و اگر میخواسته باشند جریان سازی می کنند و وقتی با هم باشند توانایی جریان سازی دارند و در ادامه ی برنامه ها هم بسیار تلاش شد.شما بروید برنامه ها را ببینید چقدر برنامه ها اشتراکی هستند و خدا شاهد است که در برنامه های اشتراکی بیشترین ضرر را کرده ایم و چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ نیرو آوردن که امید بسته ایم خیلی وقت ها واقعا ضرر کرده ایم و حالا طوری شده که وقتی در کادر اول مهراب اسم همکاری را بیاورید همه می گویند نمی شود هم کاری کرد،مشکلی برای اینکه همکاری کنند نداریم و لوگو بزنیم ولی اینکه کاری را به کسی بسپاریم تقریبا قریب به اتفاقشان با این مخالفند، از بس که دیده ایم و از بس که رفته ایم و جلسه گرفته ایم با خیلی از مجموعه هایی که کمک کنند ولی قالمان گذاشته اند. می خواهم بگویم که بنای موسسه ی مهراب همکاری است و به سوی هر مجموعه ی فرهنگی ای که در دزفول می خواهد کار کند دست دراز می کند و هر کاری که از دستش بر آید انجام می دهد.
3- مهمترین دستاورد های اساسی 2 ساله ی مهراب به نظرتون چی هست؟
شما اگر یک رصدی بکنید مجموعه های فرهنگی_تربیتی کشور را می بینید که یکی از مهم ترین پایه ها و اساس های یک کار فرهنگی این است که یک تشکیلات شکل بگیرد، تشکیلات به چه معنا؟ به همین معنای ساده ای که یک جمعی دور هم باشند و هم ذهن باشند، هم افق باشند و هم دیگر را بفهمند و وقتی درباره ی یک چیز صحبت می کنند نیاز به دلیل آوردن برای هم ندارند و به قول تهرانی ها “ف” را که گفتی بگویند “فرحزاد”. خلاصه اینکه یک جمع جوانی که دور هم جمع شوند و یک کاری را بکنند و یک اعتماد به نفسی در حلقه ی اولشان برای کار ایجاد شود، واقعا این یکی از واجب ترین چیز ها و یکی از مهم ترین دستاورد های یک مجموعه است که ما خدا را شکر جز مهم ترین دستاورد هایی که در این دو ساله بدست آورده ایم و این زمان زیادی نیست برای رسیدن به همچنین تشکیلاتی و همچنین نیرو های خود آگاهی که من هر جا بخواهم بروم و مهمترین دستاورد را بگویم و فارغ از برنامه هایی که ایجاد شده چه مقطعی و چه جزئی، یک جمعی و یک هویتی شکل گرفته بر مبنای یک تشکیلات و تقسیم کار.حالا اینکه منظورم از تشکیلات چیست، نمی خواهم خیلی توضیح دهم و خیلی طول می کشد.
یکی از مهم ترین دستاورد های دیگر که بدست آمده، شما ببینید یک جمع شکل گرفته است که نتیجه ی مهمی است ولی یک دستاورد مهم تر دیگری که هست، اکنون نگاه کنید خیلی جالب است برای من و نمی خواهم بگویم که همه اش از ما بوده ولی واقعا قسمت زیادی از آن به خاطر ما بوده است که حقیقتا لطف خدا بوده است که شما اکنون بروید در کانون جلسات و یا جاهای دیگر بنشینید، می بینید که جنس دغدغه هایی که حرف می زنند یک سطح بالاتر آمده است. اکنون همین اخیرا من با برخی از دوستان تماس تلفنی داشته ام و صحبت کرده ام، وقتی یک مساله ی انقلاب اسلامی را که دغدغه ی حزب اللهی های تیر تهران است را مطرح می کنم، می گویند: بله واقعا ما تشنه ی این هستیم. این در صورتی است که ما وقتی اول وارد کار شده بودیم می دیدیم که برایمان خیلی سخت بود که خیلی از چیز ها را منتقل کنیم ولی خدا را شکر به خاطر فضایی که ایجاد شده، حالا هم موضوعات بحث هایی که انجام می شود و هم دغدغه هایی که مطرح می شود را رصد کنید، می بینید که چقدر شبیه قصه های مهرابند مخصوصا قصه های اولیه مهراب و فاصله ی آنها با فضای دزفول و این را به عینه دیده ام و این از برکات خداوند است که باعث شده حتی با کسی که با او ارتباطی هم نداشته ایم ولی به واسطه ی فضایی که ایجاد شده و به واسطه ی برنامه هایی که ایجاد شده واقعا دغدغه های سطح اول انقلاب اسلامی در فعالین فرهنگی ایجاد شده، هرچند که ما این فعالین فرهنگی را هم باز به خاطر اینکه این هم افزایی در دزفول نبوده، خیلی نامنظم با این دغدغه ها مواجه کرده ایم یعنی خیلی منظم و سازماندهی نشده. به خاطر اینکه جمعی از دزفول نبوده، (که من همین جا می گویم که اگر یک جمع جوان از دزفول شکل بگیرد، ما حاضریم به صورت منظم آن ها را درگیر یک سیر کنیم که تمام دغدغه های انقلاب اسلامی را بفهمند و کمک کنیم به آنجایی که میخواهند برسدند راحت تر و بهتر برسند. ولی تا زمانی که این جمع شکل نگیرد فارغ از جمع مهراب که جمع مهراب خدا را شکر این ایجاد شده، حالا چه بچه هایی که در دزفولند و چه بچه هایی که در تهرانند ولی در سایر بچه های فرهنگی دزفول اگر این جمع انشاالله حاصل بشود می شود این دغدغه ها را به آنها انتقال داد) و در واقع یکی از مهم ترین کار هایی که شکل گرفته همین آوردن دغدغه های سطح اول انقلاب اسلامی یعنی دغدغه های حضرت آقا به فعالین فرهنگی شهرستان دزفول است. در واقع ما سعی کردیم شرایط و بستر را برای فعالیت دوستان دزفول فراهم کنیم.
4- مهمترین شاخصه ی هویتی مهراب که اون رو با سایر مجموعه های فرهنگی شهرستان و یا کشور متمایز می کنه چیه؟
نگاه کنید یکی از مهم ترین چیز هایی که هست این است که موسسه ی مهراب یک جمعی هستند که غالبا محتوای درسیشان بحث “فرهنگ “است یعنی غالب رشته های بچه ها رشته ی فرهنگی است مثلا خود آقای پورکیانی که مدیر مجموعه است،دکتری سیاست گذاری فرهنگی می خواند و این یعنی چه؟ یعنی آخر فرهنگ. سایر بچه ها هم رشته های فرهنگی هستند و این باعث می شود که یک مجموعه شوند که کار هایی که در سطح دزفول انجام می دهند محتوای نظری پشتشان باشد، نمی خواهم بگویم که مجموعه های دیگر محتوای نظری ندارند ولی می خواهم بگویم که برخی علوم رایج انقلاب اسلامی را و برخی بحث هایی که هست را قطعا این بچه ها می فهمند و بحث های تئوری را که می خوانند به عنوان یک کارگاه عملی در دزفول پیاده کنند و این خیلی امتیاز بزرگی است که شما در کاری که داری می کنی هم بحث های نظری که در دانشگاه در سطح عالیش یعنی در سطح دکتری و کارشناسی ارشد در حال خواندن باشی و هم اینکه در فضای اجرا در حال عمل کردن باشی و این یکی از مهم ترین ویژگی هاست که یک پشتوانه ی نظری پشت کار های موسسه ی مهراب هست.دوم اینکه بحث موضوعات و دغدغه ها و محتوای موسسه ی مهراب است که خیلی بارز است. ما حتی همایش هایی که در دزفول گرفته می شود و دوره هایی که بر گزار می شود از محتوایشان مشخص است که فاصله دارد با محتوای سنتی جلسات دزفول و این را از این بابت می توانم ادعا کنم که ما در جلسات قرآن بوده ایم و تقسیم بندی هفته ی بچه ها یادم هست که یک شب فلان می گفتم و شب بعد فلان و… و خودم یادم هست که چه می گفتیم و این تقسیم بندی رایج جلسات بود که هنوز هم ادامه دارد ولی موسسه ی مهراب آمد و گفت نه یک سری چیز های دیگری هست که فارغ از بحث های فردی دین، بلکه بحث های اجتماعی دین هم وجود دارد که اینها هم باید در برنامه جلسات قرائت قرآن گنجانده شوندو این جزو بحث های محوری موسسه ی مهراب است و باید بدان توجه شود. اخیرا بنده را دعوت کرده بودند در یکی از مساجد”سبک زندگی” بگویم. خب این یعنی چه؟ حالا سبک زندگی چقدر در دزفول مطرح بوده؟ در حالی که آقا اینقدر مطرح کرده اند. ولی دقت کنید می خواهم بگویم همین که جنس دغدغه و اینکه بحث یک هفته ی جلسه ی شما سبک زندگی باشد، خب این خیلی چیز خوبی است که این مسئول جلسه احساس نیاز کرده و تشخیص داده که باید همچنین چیزی باشد. آخرین ویژگی ای که می خواهم بگویم بحث تشکیلات محوری است.حضرت آقا بسیار بر روی تشکیلات محوری تاکید دارند و اینکه ما در کار فرهنگی نیاز به تشکیلات داریم و تک روی فایده ای ندارد. اگر بخواهم یکی دو ویژگی از مهم ترین ویژگی های تشکیلات را بگویم، این است که تمام کسانی که در تشکیلات وجود دارند دغدغه ی کار دارند و هر کس در این مجموعه یک کاری دارد و هرکس باید یک کاری انجام دهد و هیچ کس در این مجموعه مخاطب نیست و از نتیجه های آن، این است که کادر سازی می شود و شخص کار را یاد می گیرد و فقط مخاطب نیست و فقط دریافتی ندارد و هم دریافتی دارد و هم فرستنده است و یک سری کارهایی انجام می دهد که بر دیگران تاثیر دارد و تجربه کسب می کند و کار فرهنگی یاد می گیرد و هم اینکه در یک مجموعه ی بزرگ تر کار می کند و هم اینکه اخلاق کار کردن یاد می گیرد یعنی یاد می گیرد که ما چگونه باید تعامل کنیم و این همان مشکلی است که بسیاری از افراد متعهد در انقلاب اسلامی، وقتی مسئولیتی می گیرند ممکن است با آن مواجه شوند و اینکه شخص مسئولیتی می گیرد و خیلی هم خدا و پیغمبری است ولی تعامل با دیگران درون کارش نمی تواند بکند و این یعنی اینکه کار تشکیلاتی نکرده است و یکی از مشکلات ما برای اینکه مسئولین نمی توانند با هم ارتباط خوبی داشته باشند و ممکن است دائم یکیشان چیزی بگوید و دیگری جوابش را بدهد، به این خاطر است که اینها کار تشکیلاتی نکرده اند. ما اگر یکی از محور های درون کار فرهنگی را کار تشکیلاتی بگذاریم، باعث می شود که کادر سازی کنیم و آدم ها یاد بگیرند در یک روندی با دیگران کار کنند و فقط حزب اللهی بودن برای کار فرهنگی کافی نیست و هم حزب اللهی بودن لازم هست و هم مهارت داشتن مهم است و هم بلد بودن کار کردن با دیگران و این هم یکی از مهمات است که موسسه ی مهراب هم سعی کرده که یک تشکیلات باشد و فرد محور نباشد و اینکه یک فرد نباشد کار کند و همیشه به عنوان یک تشکیلات جلو رود.
5- همیشه و باالاخص جدیدا برای بعضی ها سوال بوده که موسسه ی مهراب با فعالیت هایی با این کیفیت و با این نمود بارز در شهرستان، از کجا می تونه تامین مالی بشه؟با توجه به اینکه جدیدا روشن شده برای مطلعینش که کار فرهنگی یکی از پر هزینه ترین کار هاست. آیا موسسه ی مهراب از جایی خاص تغذیه ی مالی میشه؟
این بسیار بحث مهمی است، حالا نمی خواهم بگویم کسانی که تهمت هایی به ما زده اند را نمی بخشیم ولی نمی دانم تهمت هایی از کجا بر روی بحث مالی به موسسه می زنند حالا برخی از آنها را به خودمان گفته اند و شنیده ایم که شما فلانید یا مثلا کسی که نمی دانسته خودمان موسسه ی مهرابیم، آمده و گفته: این مهراب را می شناسید؟ به این موسسه این مبالغ برای فلان کار کمک شده. در صورتی که حالا در مورد بحث مغازه گفته بودند فلان مقدار به آنها کمک شده( که حالا بحث مغازه را توضیح می دهم) حالا جالب است آن رقمی را که برای یکی از برنامه های ما گفته بودند 2 برابر تمام بودجه موسسه ی مهراب که در این دو سال برای همه ی برنامه هایش هزینه کرده است بود و این را جدی می گویم و چون ما را نمی شناخت و نمی دانست ما اعضای مهرابیم، می گفتند: بله این مجموعه همچنین مجموعه ای است که اینگونه شده است. این ها هم یک سری بحث ها و تهمت هایی است که جالب است اینها هم به خاطر عدم کار تشکیلاتی کردن است و نمی دانند که تعامل و هم افزایی چقدر در کار فرهنگی مهم است.
عرض به خدمتتان در مورد بحث مالی موسسه، همان نسبتی که مجموعه های فرهنگی دزفول با پول در آوردن دارند، ما نیز همان نسبت را داریم فقط نسبت بچه های فرهنگی دزفول با پول این است که دائم باید پیگیری کنند و برنامه هایشان را این طرف و آن طرف ارائه کنند تا کمی پول در بیاورند. ما هم همین نسبت را با پول داریم یعنی ما هم نه بودجه ی ثابتی داریم و نه بودجه ی مصوبی و نه جای خاصی داریم که دائم برویم و بگوئیم پول بده، نه مهم ترین چیزی که در بحث پول در آوردن در موسسه بوده این است که ما اهل پیگیری بیشتر بوده ایم و نمی خواهم بگویم آدم و مجموعه نشناخته ایم، بله پتانسیل هایی را می شناخته ایم که می تواند کمک کند ولی اهل پیگیری زیاد بوده ایم. باور کنید من در ذهنم می آید روز هایی و شب هایی که پیگیری می کردیم برای یک ریال پول و می رفتیم پیش خیّر و این طرف و آن طرف و برنامه می نوشتیم و طرح می نوشتیم و اکنون هم همین کار را می کنیم و برنامه می نویسیم و طرح می نویسیم و این طرف و آن طرف می رویم خیلی کم اتفاق افتاده که مبالغ ناچیزی که کسی داده و گفته بلا عوض همچین کاری را انجام دهید. غالب پول هایی را که بدست آورده ایم، برنامه نوشته ایم و طرح نوشته ایم و پیش افراد و نهاد هایی برده ایم و گفته ایم همچنین برنامه ای داریم و به خاطر این مقداری پول بدهید. همین طور طرح محور و پروژه محور جلو رفته ایم و بسیار پیگیری کرده ایم یعنی بچه ها می دانند وقتی که یک دوره می خواهد در موسسه ی مهراب اجرا شود،مسئول دوره معمولا اینطور شده که غالب کارش و دل مشغولیش، تامین مالی دوره بوده است و ما چقدر این طرف و آن طرف تعهد داده ایم که توانسته ایم مقداری از هزینه های موسسه را جور کنیم و واقعا هم افرادی که اکنون تهران و دزفولند، حالا به جز افرادی که ارتباط شخصی با آقای پورکیانی داشته اند، کسی به موسسه کمک مالی نکرده و هر کس کمک شخصی کرده به واسطه ی ارتباط شخصی ای و شناختی که با آقای پورکیانی داشته است، به او طرحی داده ایم و توانسته کمک مالی کرده است.اساسا کار موسسه ی مهراب پول محور نیست یعنی اینطور نیست که ما چون پول داریم کار انجام می دهیم. خدا شاهد است وقتی می خواسته ایم کاری انجام دهیم ابتدا بسم الله کار را کرده ایم و بعد گفته ایم انشاالله پولش جور می شود و پیگیری می کنیم و اینطور نبوده که محور کار های موسسه پول باشد. در موسسه ی مهراب این طور است که برای دوره برگزار کردن مقداری هزینه با طرح دادن به این طرف و آن طرف می گیریم و پدر خود را در می آوریم بعد تا می شود این هزینه را در دوره خرج نمی کنیم و صرف کار های دیگرمان می کنیم. دوستان می دانند که برای یک اردوگاه گرفتن چقدر این طرف و آن طرف رو می زینم و بارها شده که من دو سه ماه پیگیری کرده ام که ما تخفیفی بر روی هزینه ی اردوگاه بگیریم و تخفیفی بر روی هزینه ی غذا بگیریم و چقدر پیگیری کرده ایم که یک وعده غذا جایی به ما رایگان بدهد و چقدر پیگیری کرده ایم که یک اتوبوس رفت و برگشت درون تهرانی را رایگان به ما بدهند.حالا برای چه؟ برای اینکه اگر هزینه ای برای این دوره به ما داده اند در اینجا هزینه نشود و خدا را شکر خدا کمک کرده و خیلی از اوقات مثلا اردوگاه برای ما تخفیفی داده و یا اینکه به بچه ها گفته ایم شام خودتان درست کنید که کار های اینگونه زیاد کرده ایم و شب به بچه ها پنیر داده ایم که دائما هزینه ها پایین تر بیایند و هزینه ها را ما برای کار های دیگر صرفه جویی کرده ایم .مثلا ما احساس کردیم یکی از مهم ترین چیز هایی که در دزفول لازم است و به ما رجوع می کردند که ما در بحث کودک محصولات اسلامی نداریم. یک مقدار از هزینه هایی را که صرفه جویی کرده بودیم صرف شروع کار مغازه کردیم. علاوه بر این پول، یک بنده خدایی به ما پولی برای رهن مغازه قرض داد یعنی ما هیچ پولی برای رهن مغازه نداشتیم و یک قراردادی بسته ایم و گفته باید دوباره به ما پس دهید و این قرض او به عنوان کار خیری بود و برای جنس های مغازه هم مقداری از این برنامه هایی که گفتم صرفه جویی کردیم و بقیه ی آن را هم چک کشیدیم. غالب جنس های مغازه را به صورت چکی آوردیم و خیلی از آنها را گفتیم ما هر چقدرشان را نتوانستیم بفروشیم استرداد می کنیم. اینگونه نبوده که پنجاه میلیون و بیست میلیون و فلان مقدار پول بگذاریم و یک مغازه بزنیم و در آن جنس بریزیم حالا بیا و بفروش. حالا خیلی وقت از افتتاح مغازه نمی گذرد ولی ما ماهها وقت صرف کده ایم که پول این جنس های خریداری شده پرداخت شوند. چقدر پیگیر بوده ایم که ما تاریخ چک را عقب بیندازیم و چقدر از ما انرژی گرفته است. اگر ما موسسه ای بودیم که به راحتی می توانستیم از این طرف و آن طرف پول بگیریم، اولا یک مغازه ی بزرگتر می گرفتیم و ثانیا اینکه دکور خاص می زدیم و ثالثا جنس خاص در مغازه می آوردیم در حالی که نه، ما یک مغازه ی ساده زده ایم که فقط در شاءن انقلاب اسلامی باشد وگر نه می دانید چقدر به ما گفته اند می توانید دکور بزنید در حالی که ما یکی از کمترین خرج ها را برای دکور های مغازه کردیم و با حداقل ها و چک دادن ها و قرض گرفتن ها این مغازه زده شده. باور کنید که چند روز پیش یکی از بچه ها به من گفت که اگر مغازه فلان طور بشود،چه می شود؟ بهش گفتم فلانی می رود زندان. چون ما قرارداد داریم و اگر اینطور شود دیگر یکی باید برود زندان.می خواهم بگویم برای بحث های مالی بسیاری از اوقات اضطرار هم پیش می آید.خلاصه بنای موسسه هم اکنون برای کار هایی که انجام می دهد حداقل هزینه های مالی است و خیلی از اوقات این کار هایی را که انجام می دهیم سعی می کنیم با مجموعه های دیگر هم همراه شویم که برای بحث مالی هم کمک کنند حالا هر عاقلی در دزفول متوجه می شود که اگر موسسه ای برای ریخت و پاش پول داشته باشد،هیچ دلیلی ندارد اینقدر پی گیری کند برای اینکه ده هزار تومن یا بیست هزار تومن،صد هزار تومن به این برنامه کمک کنند و دلیلی ندارد که چک بدهد و این قدر خود را زیر قرض ببرد برای یک مغازه ای که فقط بودن آن وظیفه ی فرهنگی اوست. می خواهم بگویم واقعا بی انصافی ای که برای بحث های مالی در دزفول می شود را ما به خدا می سپاریمشان و خدا خودش شاهد است که ما چه زحمت هایی و انرژی هایی از خودمان گذاشته ایم تا بتوانیم این قضیه ی مالی را کاهش دهیم و یک کاری و فایده ای در دزفول داشته باشد. ما خیلی از دوره هایی را که بر گزار می کنیم اگر استاد تعارفی کند که هدیه نمی گیرم،بهش هدیه نمی دهیم.اساتید دزفول را که اصلا هدیه نمی دهیم و اصلا نداریم که بدهیم و حتی به آنها می گوییم کمک کنید به موسسه. علاوه بر این ها اساتیدی که زیاد دنبال بحث مالی نیستند،ما هدیه به آن ها نمی دهیم برای اینکه بتوانیم بقیه ی هزینه ها را در دزفول انجام دهیم.من حالا چند بار هم اشاره کردم،ما واقعا از شایعه های مالی گلایه داریم و هر کس هم که به جز این چیز هایی که من درباره ی بحث مالی گفتم فکر کرد،واقعا بی انصافی کرده است و مهم ترین کلمه ای که می توانم به کار ببرم بی انصافی است و واقعا انصاف ندارد و این دیده می شود که بچه ها چقدر برای بحث مالی پیگیری می کنند و این طرف و آن طرف می زنند . چقدر جلسه ها برای بحث مالی گرفته ایم. آقا جالب است که قرآن کریم دارد که “انّ بعض الظن اثم” که حتی گمان بد هم گناه است چه برسد به اینکه این آقایان که شاید 90 درصدشان اصلا از بحث مالی ما خبر هم ندارند و فقط بر سر ظن و گمان ها تهمت می زنند و نمی دانم چه طور این تهمت ها را می زنند و نه ما در مقامی هستیم که بخواهیم کسی در دزفول بزرگمان کند و الحمدلله خدا خودش کمک می کند و نه از این می ترسم که با گفتن این حرف ها چهره ی مهراب در دزفول خراب شود و اگر قرار باشد چهره ی مهراب حفظ شود،خدا خودش حفظ می کند ولی نمی دانم اینها در آن دنیا چگونه زحمات تک تک اعضای مهراب را برای تامین هزینه ی مالی پاسخ بگویند.
6- نحوه ی اداره ی موسسه ی مهراب چگونه هست؟ منظورم اینه که آیا مثلا به شکلی اداره ای داره اداره میشه و یا به اصطلاح هیئتی و غیره؟
یک نکته که درباره ی اداره ی موسسه ی مهراب بگویم، ما بیشتر از اینکه اهل تدبیر باشیم، نه اینکه اهل تدبیر نیستیم، بسیار برایمان تکلیف و وظیفه مان مهم است. یعنی اگر حتی خودمان برنامه ای را برنامه ریزی کنیم و ببینیم که وظیفه و تکلیفمان این است که عوض شود، حاضریم عوضش کنیم. همین که احساس کنیم در یک برهه ای از انقلاب اسلامی در یک فضایی از دزفول یک وظیفه داریم، سریع سر تکلیفمان می آییم و به وظیفه مان عمل می کنیم حتی اگر نتیجه ندهد و حتی اگر اینکه آن نتیجه ای که باید بدهد را نمی دهد ولی اگر تشخیص دهیم وظیفه مان باشد انجام می دهیم.
7- جایگاه آقای پورکیانی توی موسسه چیه؟ بچه های موسسه حالا چه حلقه ی اول موسسه و چه حلقه های بعد رابطشون چطور با آقای پورکیانی تعریف میشه؟
عرض به خدمت شما که همه در دزفول میدانند که موسسه ی مهراب به نام موسسه ی مهراب معروف است نه به نام شخص. در صورتی که در سایر مجموعه ها شخص معروف است و یک مجموعه ای هم دارد و می گویند مجموعه ی آقای فلانی. ولی این روحیه ی گمنامی بچه ها و روحیه ی وظیفه محور بچه ها باعث شده که مشخص نشود چه کسی در این مجموعه دارد کار می کند و چون این باعث شده که یک سری شایعات بی انصافانه به مجموعه نسبت بدهند، ما اکنون مجبور شده ایم که کسان مدیر مجموعه را معرفی کنیم و چیز هایی درباره ی آنها بگوییم، به خاطر اینکه کسانی که با بی انصافی حرف می زنند برایشان مشخص شود. من همین الان دعوت می کنم از کسانی که هر شبهه ای درباره ی مهراب دارند از بنده یا آقای پورکیانی بپرسند و ما به آنها پاسخ بگوییم ولی قضاوت نکنند قبل از اینکه به آنها پاسخ نگفته ایم. ما هم صادقانه پاسخ می گوییم و هر هدفی هم داشته ایم می گوییم و هیچ ابایی هم نداریم. نگاه کنید، آقای پورکیانی یکی از دانشجویان دانشگاه امام صادق علیه السلام و یکی از دزفولی های درس خوانده ی تهران است که مثل بقیه نشده است. نمی خواهم از دیگران ایراد بگیرم ولی غالب خود دوستان اذعان دارند که همچین کسی و با همچین فضایی و با همچین تحصیلاتی، وقت گذاشتن برای دزفول در این شرایط،جز “وظیفه” دلیل دیگری ندارد یعنی نه بحث این است که کسی هوسی کرده و نه بحث این است که دوست دارد و حال می کند و به جز بحث وظیفه و اینکه احساس کرده اند نسبت به دزفول و انقلاب تکلیفی دارند، هیچ چیز دیگر نیست. سایر دوستان که به تهران آمده اند حالا چه دانشگاه امام صادق علیه السلام و چه دانشگاه های دیگر و دکتری گرفته اند و در ارگان های مختلف مشغولند و معمولا بچه های دزفول سرشان بسیار شلوغ است و کارهای زیادی در تهران دارند. نگاه کنید آقای پورکیانی همه ی اینها را دارد یعنی نمی شود کسی بگوید ایشان چون سرش خلوت است آمده گفته در دزفول هم کار هایی بکنیم در صورتی که شاید بتوانم به جرات بگویم از خیلی از بچه هایی که تهرانند سرشان بیشتر شلوغ است یعنی جاهای بیشتری درگیر است. علاوه بر اینها دانشجوی دکتری هم هست و دارند دکتری “سیاست گذاری فرهنگی” می خوانند و دکتری ایشان هم دارد تمام می شود و می توانیم بگوییم “دکتر پورکیانی” و استاد دانشگاه هم هستند. حالا در کنار اینها طلبه هم هستند یعنی خیلی از اینهایی که در تهرانند و دانشگاه درس خوانده اند ممکن است طلبه نباشند ولی ایشان طلبه هم هستند. حالا شما همه ی اینها را کنار هم جمع کنید یعنی یک دانشجو بودن و یک پژوهشگر بودن و یک طلبه بودن و یک استاد دانشگاه بودن و یک کسی که اهل کار اخلاقی و عرفانی است، اینها را با هم جمع کنید و بالاخره وجوه علمی دارند و چند کتاب از ایشان هم دارد چاپ می شود و در دست چاپ هستند و آماده شده اند. شما اینها را کنار هم بگذارید یعنی یک کسی که یک مجموعه ی فرهنگی به وسعت مجموعه ی مهراب را که قطعا بسیار وقت گیر هستند را مدیریت می کند و در کنار این ها استاد دانشگاه است و در کنارش پژوهش می کند و در کنارش کتاب بنویسد و در کنارش طلبه باشد و در کنارش کار اخلاقی بکند، خب اگر همه ی اینها را با هم جمع کنید، جالب است هر کدام از اینها ایراد یکی از دوستانی است که خیلی پای کار در دزفول نیامده اند یعنی یکی اگر بگوید کار اخلاقی نکرده اند که اینجا پاسخ داده شده و اگر کسی گفت بحث علمی ایشان مطلوب نیست که باز هم پاسخ داده شده و اگر کسی گفت من استاد دانشگاهم و نمی رسم کار کنم که باز هم اینجا پاسخ داده شده است، کسی بگوید من اهل کار علمیم و نمی رسم که باز هم پاسخ داده شده است و یکی اگر بگوید اهل کار نظریم و نمی شود کار عملی کنم که باز هم اینجا پاسخ داده شده یعنی می خواهم بگویم چیزی اینجا حاصل شده که به کسی بهانه ی عدم کار کردن در دزفول نمی دهد یعنی ثابت شده که هم می شود کار علمی و عرفانی و غیره ی خود را داشته باشی و هم اینکه کار فرهنگی خود را در دزفول و مدیریت یک مجموعه ی فرهنگی را در دزفول داشته باشی. مدیریت مجموعه با یک عضو از مجموعه فرق می کند. مدیریت مجموعه مانند یکی از اعضای مجموعه نیست که کاری را انجام می دهد و بعد می رود دنبال کار خودش و کارش تمام می شود بلکه دغدغه هایش و بار و روانی و ذهنیش بسیار بیشتر است و خیلی این نسبت به یک عضو مجموعه کار می برد. می خواهم بگویم که خدا را شکر مجموعه ی مهراب و افرادی که بالای سر آن هست بچه هایی طلبه هستند که دانشگاه هم خوانده اند و طلبه هایی هستند که طلبه ی انقلاب اسلامی هستند و بنا دارند با همین روحیه ی طلبگی هم که دارند سر سطح اول دغدغه های انقلاب اسلامی که آقا مطرح می کنند، انشاالله در حدشان کار کنند. پس می شود دکتری گرفت و کار پژوهشی کرد و می شود طلبه بود و می شود کار اخلاقی کرد و می شود کتاب نوشت و می شود مقاله نوشت و می شود کار عملی کرد و مدیریت مجموعه ای فرهنگی را بر عهده داشت. انشاالله خداوند به ایشان توفیق دهد و در وقتشان برکت بیشتر قرار دهد که انشالله با قوت و قدرت ادامه دهند.
یک نکته ی دیگر که باید بگویم این است که ما یک شورای مشورتی هم داریم که از سایر بچه هایی که خارج از دزفولند مشورت می گیریم و همین جا از سایر دوستانی که هستند هم دعوت می کنم که عضو شورای مشورتی ما شوند و به ما مشورت بدهند که مثلا حاج آقا خسروپناه و آقای خیامی و آقای بهجت پور و آقای آجیلی و دکتر بذرافکن و دکتر طحان نظیف جزو این افرادند که سعی کرده اند که آن وظیفه ای که نسبت به دزفول دارند انجام دهند و مشورت بدهند و این افراد هم جزو افرادی هستند که نمی شود جایگاه آن ها را نادیده گرفت و با توجه به رسالتشان و وقتی که می توانند بگذارند جلو آمده اند البته انتظار داریم که انشاالله بیشتر جلو بیایند. در اینجا لازم است به طور ویژه از آقای وحید یامین پور تشکر کنم که این یکی دو ساله واقعا در شرایط مختلف باعث دلگرمی بوده و واقعا از هیچ کمکی دریغ نفرمودند.
8- در دزفول همیشه شایع بوده که تا یک تشکل فرهنگی شکل گرفته مردم بیم این رو داشتن که باز هم گروهی پیدا شدن که دنبال مناصب سیاسی هستن. آیا موسسه ی مهراب به عنوان یک موسسه ی فرهنگی قصد ورود به وادی سیاست اعم از نمایندگی دزفول در مجلس و یا … رو داره؟
نگاه کنید این هم جزو یکی از شایعات بی انصافانه ی دزفول است که شاید زودتر از این ها و یکی دو سال پیش که ما جایی رفته بودیم و آن شخص از برنامه ی سه چهار ساله ی موسسه ی مهراب گفت و به زعم خودش پیش بینی کرد که ما کمی به این حرف ایشان خندیدیم و کمی هم به او گفتیم که بی انصافید. چیزی که هست، بله بچه های موسسه ی مهراب همه آدم های سیاسی هستند سیاسی به چه معنا؟ اگر سیاسی را به معنای دروغ و مکر و خدعه و نیرنگ بازی و تشنه ی قدرت بودن بگیریم، نه این گونه نیست ولی اگر بگوییم سیاسی به معنای انقلاب اسلامی و اینکه آقا هم سیاسی است، بله ما هم همه سیاسی هستیم و افتخار هم می کنیم که سیاسی هستیم. البته به معنای سیاسی ای که آقا هم سیاسی است. خدا شاهد است که موسسه ی مهراب تا اکنون برای خود رسالت سیاسی تعریف نکرده است و بنای سیاسی ای تا اکنون نداشته و اگر روزی موسسه ی مهراب جهت گیری و موضع گیری سیاسی کند، هر چیزی که تشخیص دهد موضع آقاست و آقا آن را تعریف کرده، یعنی سیاست به معنای آقا و مورد نظر ایشان، ما هم همان کار را می کنیم و از همان حمایت می کنیم و هیچ ابایی از این نداریم. نمی خواهم بگویم اصلا ورود نمی کنیم ولی رسالت تشکیلاتی مهراب سیاسی نیست. رسالت تشکیلاتی مهراب به این معنی که موسسه ی مهراب برای کار های سیاسی برنامه ریزی کرده و خدا شاهد است که این بی انصافی کسانی است که تهمت به موسسه ی مهراب زده اند و باز هم اینها را باید به خدا بسپاریم و اینکه خدا باید در موردشان قضاوت کند. نمی دانم آن دنیا می خواهند چه پاسخ بدهند که ما در موسسه ی مهراب چند بار درباره ی کارهای سیاسی حرف زده ایم؟ این کار هایی را که می کنیم احساس وظیفه ی ماست و هر گاه هم احساس وظیفه ی ما باشد که باید کار سیاسی بکنیم،کار سیاسی هم می کنیم ولی تا الان مجموعه ی مهراب و برنامه های آن کار فرهنگی است و تا الان هم کار فرهنگی کرده است. نمی خواهم کار فرهنگی را از کار سیاسی جدا کنم پس بهتر است بگویم کار انقلاب اسلامی. کار انقلاب اسلامی گاهی در حوزه ی فرهنگ است و گاهی هم در حوزه ی سیاست است. تا الان هم غالب کار های ما به معنای مصطلح، کار فرهنگی بوده اند.
9- نسبت موسسه ی مهراب رو با سایر تشکل های فرهنگی یا حتی اداری شهرستان چطور تعریف می کنید؟
ما از اول به این معتقد نبوده ایم که باید قید همه ی مجموعه های دیگر را در دزفول زد و به صورت مستقل از اول کار کرد ولی طبق همان روندی که کمی پیش اشاره کردم همکاری سایر مجموعه های دزفول، ما را به اینجا کشانده است که باید یک مجموعه ی مستقل باشیم اما بنا و اصل بر همکاری است نه بنا بر مستقل بودن. مگر اینکه کسی خودش جلو نیاید و وقتی برنامه ای داریم به چندین مجموعه می گوییم که اگر آنوقت کسی نبود مستقل انجامش می دهیم و بنای همه ی مجموعه های دزفول باید این باشد که کار مشارکتی است و با همراهی مجموعه های دیگر است و اگر به هر دلیلی مجموعه های دیگر جلو نیامدند آنوقت مستقل انجام دهند و اگر مجموعه ای واقعا به دنبال تاثیر گذاری و دنیا و آخرت باشد و به درد انقلاب اسلامی بخورد،این کاری است که باید انجام دهد و اولین گام این است که کاری را با مشارکت و هم افزایی هم انجام دهند. اگر کسی به دنبال کار برای انقلاب اسلامی هست باید با مجموعه های دیگر همکاری کند و موسسه ی مهراب از اول بنایش همین بوده ولی اگر مجموعه های دیگر جلو نیایند طبیعتا مجموعه ی مهراب کارش را نمی تواند تعطیل کند برای اینکه مجموعه های دیگر جلو نمی آیند. ما وظیفه ی خودمان را انجام می دهیم و همکاری با سایر مجموعه ها را وظیفه و رسالت خودمان می دانیم.
10- توی این دو سال فعالیت مهراب همواره شاهد همکاری این موسسه در دوره های صراط و نشست های عمومی و سایر فعالیت های اون با نهاد ها و گروه های مختلفی مانند دانشگاه جندی شاپور دزفول و دانشگاه آزاد و حوزه ی علمیه ی آیت الله قاضی و شورای شهر و شهرداری و… بوده ایم. همکاری و رفتار این مجموعه ها رو با خودتون چطور ارزیابی می کنید؟
ما بنا به همان رسالت تشکیلاتی خودمان و هم افزایی ای که باید بین مجموعه های دزفول باشد، بنا در مهراب این است که در مورد کم کاری مجموعه ها صحبت نکنیم، از این جهت در مورد کم کاری و کم لطفی و کم وفایی مجموعه ها صحبت نمی کنم ولی لازم می دانم از برخی نها ها مانند کانون جلسات و یا نهاد فرهنگی دانشگاه جندی شاپور و اینهایی که معمولا کنارمان بوده اند و به ما کمک کرده اند، از اینها تشکر کنیم که سعی کرده اند و برخی از افراد هم بوده اند که به صورت فردی و شخصی کمک کرده اند مانند آقای گلستان باغ که برای برخی از کارها پیگیری هایشان یادم هست که چقدر پیگیری کرده اند و همچنین از آقای کریمی نیک که در دانشگاه جندی شاپور پیگیری هایی را انجام داده اند و همچنین از آقای الفباغی که در کانون جلسا زحمت کشیده اند و از آقای گل آرا که در بخش سپاه کمک هایی کرده اند که از این افراد تشکر می کنیم ولی نمی خواهم از افرادی که کم کاری کرده اند گله کنم و اگر کار هایی کرده اند این مجموعه ها بوده اند.
11- توی این شرایط زندگی و دغدغه های آینده ی نسل جوان اعم از گرانی ارزاق زندگی و مشکل ازدواج نسل جوان و مسکن و… چرا یک عده جوان باید به این فعالیت ها در موسسه ی مهراب مشغول بشن؟ مهمترین دغدغه ای که این افراد رو به این فعالیت ها واداشته چیه؟آیا به اونها حقوقی تعلق می گیره؟
چیزی که شما می فرمائی فارغ از شدت و ضعف آن، چیز هایی بوده اند که همواره از اول بوده اند و از زمانی که آدم، آدم بوده زندگی و شغل بوده حالا شاید کمی سخت تر شده باشد ولی چقدر سخت تر شده؟ ولی این است آدم بالاخره وظیفه ای دارد و این انسان می میرد و در آخرت به او نمی گویند وظیفه ای نداشتی بلکه می گویند چرا در دنیا آن کاری را که می توانستی انجام بدهی را انجام ندادی. از این جهت می خواهم بگویم یکی از مهم ترین دلایلی که شما می گوئید، مخصوصا برای بچه های حلقه ی اول مهراب که دغدغه های دیگری مانند دغدغه ی درسی هم دارند در حد کارشناسی ارشد و دغدغه ی زندگی و شغل و ازدواج هم داشته باشی و در کنار اینها الحمدلله بتوانی کار عظیمی را در دزفول جلو ببری که نه سود مالی دارد و نه واقعا تو را از نظر شهرت بزرگ می کند یعنی اصلا کسی از موسسه ی مهراب شناخته شده نیست و اگر شما کسی به جز کسانی که با بچه های مهراب در ارتباطند را بگویید 10 نفر از بچه های مهراب را اسم ببر، نمی تواند و این را به جرات می گویم. خود موسسه را می شناسند ولی اگر بگویی فقط 10 نفر را اسم ببر بدون اینکه کار هایشان را هم بگویی، نمی تواند. خب این نشان می دهد بچه هایی که آمده اند اینجا واقعا فکر آخرت خود بوده اند و احساس کرده ایم در برهه ی تاریخی خود وظیفه ای داریم که باید آن را انجام دهیم و انشاالله واقعا وظیفه محوری ما ، ما را پای این کار کشانده است.
12- در پایان نکته ای اگر هست بفرمائید.
به عنوان نکته ی آخر عرض کنم اینکه مجموعه ی نیروهای حزب اللهی دزفول رو به رشد هستند یعنی درست است که بعضی ها می گویند: قبلا جلسات بوده اند و شهدا تربیت شده اند ولی الان هیچ نداریم و جلسات کم رونق شده اند، ما اعتقادی به اینها نداریم و اعتقادمان این است و تاکید می کنم بر روی این که مجموع رویکرد فرهنگی ای که در دزفول است و مجموع فعالین فرهنگی دزفول، مجموعا در حال رشدند هر چند که سامان دهی شده نیستند و به این امر اذعان دارم ولی خدا را شکر مجموعه ها و دغدغه ها رو به رشد هستند و انشاالله که هر کس اگر وظیفه ی خود را در فضای دزفول انجام دهد بدون تعصبات جاهلی برخی ها نسبت به یک مسجد و اسم و غیره، و اگر واقعا همه توان خود را در این مسیر به کار گیرند انشاالله دزفول به سمت استعلا و به سمت رشد فرهنگی پیش خواهد رفت. این نکته ی آخرم بود که بسیار خوش بین هستم نسبت به فضای انقلاب اسلامی در دزفول به شرط اینکه از تعصبات بی جا دوری کنند.
ولله الحمد