فرهگ کار نداریم و کار فرهنگی میخواهیم بکنیم.
کار فرهنگی اگرچه فرهنگی است ولی کار است در هر صورت!
و فصل مشترکی دارد با فعالیت کارگران معادن مس سرچشمه یا ذوبآهن اصفهان یا تراکتورسازی تبریز یا فولاد اهواز یا آلومینیومسازی اراک یا نساجی مازندران یا… که دیگر بیش از آنکه کار واقعی را به باد بیاورند بازی را تداعی میکنند!
کار فرهنگی همچنین سرنوشتی پیدا کرده است. بیش از آنکه کار را و فرهنگ را به یاد بیاورد رقابتهای پوچ و بازیهای بیحاصل و بیمحصول و گلهای نزده و لاییهای خورده و آفسایدهای مکرر و گل به خودیهای تمام نشدنی و امتیازات از دست داده و تفاضل گلهای منفی و … را تداعی میکند.
***
کار فرهنگی قبل از آنکه فرهنگی باشد کار است.
w=f.d
و نیرو میخواهد و جا به جا کردن میطلبد. اگرنه کوهها را که خود را لااقل تفکراتی که از فرط وزانت قدرت تحرک ندارند؛ قدرت تحریک و جابهجا کردن چیزی را هم نخواهند داشت.
تحجر بسیاری اوقات از همین وزانتها آغاز میشود.
بعضیها با سیوطی و مغنی و اسفار و کفایه «سنگ»ین میشوند و بعضی دیگر با لویاتان و جمهور و جامعه باز و قبض و بسط!
و جالب است که این سنگینها علیرغم ظاهر متفاوتشان چگونه متحد میشوند با هم وقتی سیل را میخواهند سد کنند.
فتنه ۸۸ را که یادتان هست؟ بیبی سی استفتاء میکند از آیتالله بهمانی که به نظر مبارک حضرت مستطابعالی … فردیدیدیهای با وقار و سنگین و غرب ستیز! جمع میشوند با سنگینهای آن طرف و سنگ میشوند در دستهای تهاجم بیفرهنگی به طوفان واقعیت بیست و پنج میلیون نفری چون «علما»ییاند که عهدی ندارند با او بر «لایقاروا»، کظله ظالم و سغب مظلوم را به فرهیختگان و دانشوران و روشنفکران چه کار؟
وزانت فردیشان باز میدارد گویی از اندیشیدن به توازن اجتماعی.
سنگینها و متحجرین؛ یقه بسته باشند یا «جامعهباز» به دست، در هر صورت مخالف کارند. مخالف جابهجاییاند.
و عدالت در کار جابهجایی است و «یضعالامور مواضعها».
تکان میدهد. جابهجا میکند. تغییر میدهد.
سبک میبیند این سنگیننماها را.
یستهزء بهم و یمدهم فیطغیانهم.
***
و در گوشهای دیگر فرنگی کارهایند!
و کجا نیستند؟
میروی برازجان چفیه به گردن به استقبال میآیند که «داریم کار فرهنگی میکنیم در مسجد»
«وفقکمالله، چه میکنید مثلا»
«چهار گیگ کلیپ شیطانپرستی دانلود کردهایم از اینترنت و میشناسیم همه فرقهها و نغمههایشان را»
«نادر مهدوی و بیژن گرد را هم میشناسید؟»
«نه! کیهستند؟»
«همین بچهمحلهای خودتان در خورموج که دادند هلیکوپتر شیطان بزرگ را کوسههای خلیج فارس خوردند»
«عجب؟! نشنیده بودیم در این بیست و چند سال اسمشان را در برنامههای فرهنگی بسیج و ارشاد و سازمان تبلیغات و کانونهای مساجد و …»
«ولی به جایش هزار تا جیمسون جکسون را شناختهاید در فعالیتهای فرنگیتان»
***
و از برازجان تا بجنورد تا بیرجند تا تبریز همین است خبر.
فرنگیکارها، کار فرهنگی را مصادره کردهاند.
نیرو تربیت میکنند به چه مقبولی.
رجایی را تمییز نمیدهد از باهنر و هالیوود را میشناسد مثل کف دست!
خورشید انقلاب را نمیشناسد و ستاره داوود را در کف نعلبکی و نوک برج و پشت وانت اکبر سیبیل کشف میکند و در جزیره برمودا دنبال فراماسونها میگردد که هیچ کدام از ما یک لیوان آن نمیخوریم مگر اینکه آنها برایش برنامهریزی کردهاند!!
اینها اراجیفی است که نهادهای خوشنام جمهوری اسلامی سیدیهایش را ده هزار تا دههزار تا به عنوان کار فرهنگی حقنه میکنند در مغز ایتام آل محمد(ص).
***
و این گونه است که نسلی ساختهاند که میشود اسمشان را گذاشت غربزدههای جدید. غربزدههای حزباللهی!
غربزدهها کیاند مگر؟ نه آنها که بیتوجهند به گنجینههای خودی و سرمایههای ملی و داشتههای این مردم؟
چه فرقی میکند که تو نادر مهدوی و بیژن گرد را در اثبات غرب از یاد ببری یا در انکار غرب؟
و کدام انکار؟ وقتی شب و روزت به تحلیل غرب میگذرد و حلال کردنش به صد بهانه!
معیار غربزدگی خودانکاری است.
چه به بهانه نقد غرب باشد چه قبولش.
فرنگی کارها آزاد نیستند پای در این سرزمین محکم نکردهاند و در سطح درگیرند.
غرب سربهسرشان گذاشته است.
نیمی از قدرتشان را پیشاپیش گرفته است.
در بند نقد غرباند و داشتههایشان نسیه است!
تئوری حکومت و جامعه و فرهنگشان در آیندهها نوشته خواهد شد.
وقتی که انقلاب اسلامی را نجات بدهند از التقاط جمهوری و اسلامی که امام خمینی( که فلسفه غرب نمیدانست! و دورههای شیطان پرستی و غربشناسی در آبعلی و مشهد و اردبیل و قم و نیاوران ندیده بود) دچارش شد! و دچار کرد یک ملت را به التقاط با مدرنیته! به اضطرار یا… .
***
فرنگیکارها اهل کار نیستند چون به سرمایه فرهنگی ایرانی، به گنجینه فرهنگ انقلاب اسلامی به داشتههای جامعه دینی ایران بیتوجهترند تا کوچکترین تحکر غربیها و غربزدهها.
کار فرهنگی از توجه به سرمایه فرهنگی خودی آغاز میشود.
چه بر میآید از آنها که سرمایه فرهنگیشان صرفا اطلاعات راست و دروغی است که از رقیب دارند؟ کالاها و ترفندها و بازار دشمن را میشناسند اما در این سو گویی معادن از خاک بیرون زده را هم نمیبینند و نه حتی کالاهای خودی را.
تاجر و بازاریاب کالاهای پرزرق و برق دشمناند. تمام زندگیشان شده است برانگیختن کنجکاوی خودیها به سلوک فکری و اخلاقی و سیاسی و هنری و رسانهای غرب.
و یک دهم این انرژی را هم به کار نمیگیرند در تولید و توزیع و تبلیغ محصولاتی که کارگران فرهنگ خودی از دل سرمایههای فرهنگی خودی متولد کردهاند.
فرنگیکارها اهل تولید نیستند.
در بازار فرهنگی وسیعی که جهالت مدیریتهای بدکاره خوشنیت نصیبشان کرده؛ تجارت کالاهای بیگانه جایگزین تولید محصولات ایرانی شده است و نابود میکند این تجارت خارجی، تولید ملی را.
***
کار فرهنگ، بیفرهنگ کار راه نمیافتد.
و تا دور دست این تاجران فرنگزده گریزان از کار و اعتنا به سرمایه ایرانی باشد فرهنگ به سامانی نخواهد رسید.
و کار فرهنگی استحصال و باز تولید سرمایههای فرهنگی خودی اعم از معارف و علوم و تجربیات و الگوها و اسوهها و… است و نه سرگرمی و سردرگمی در بازارهای مکاره اندیشه و هنر و رسانه فرهنگی غربی.
وحید جلیلی|سرمقاله نشریه راه- شماره۵۶