ذی الحجه که می گذرد دلتنگش می شوم،آنقدر که دوست دارم یک دل سیر برایش گریه کنم؛ شاید فلسفه آمدن محرم همین باشد:دل کندن امام حسین از سرزمین عرفات ورسیدن به کربلا! هر چه به آخر ذی حجه نزدیک می شوم دلم بیشتر می گیرد،دلتنگ تر می شوم وطاقت دوری ازاین ماه عزیز برایم سخت تر می شود؛آنقدر غمناک می شوم که دلم برای محرم کاملا آماده می شود…….!
در ذی حجه هر سال خود را روبه روی کعبه تصور می کنم و شگفت آور است که حتی در تصور و خیال هم می توان امواج مثبت و فضای ملکوتی آن را حس کرد. ذی حجه که تمام شود باید پای دلت را از سرزمین عرفات برداری وراهی سرزمین بی وفایان تاریخ شوی!محرم در راه است..
بیا حج خود را در کربلا به پایان برسانیم.قربانگاه کربلا قربانگاه ابراهیم را به حیرت خواهد آورد! در اینجا نه یک اسماعیل که چندین اسماعیل ذبح می شوند! و یک زن که (هم خواهر است ،هم مادر، هم همسر و هم عمه) زیباترین صحنه ی زندگیش همین قربانگاه می شود. آخر در قربانگاه تو عشق بال و پر می گشاید…وبه راستی چه زیباست تماشای پرواز عشق بر فراز آسمان دلها!