پایگاه خبری تحلیلی دزمهراب

سلام بمبئی؛ رو سفیدی فیلمفارسی

آن طور که پیداست کارگردان سلام بمبئی تیمی را گرد هم آورده و عزمش را جزم کرده تا نه فقط برای مخاطب  ایرانی؛ که به مخاطب هند هم نشان دهد که می‌تواند از فیلم هندی هم فیلمی هندی تر بسازد!

ساخت فیلمی در جغرافیای کشور هند، بر اساس قصه‌ای به ظاهر عاشقانه و به شدت ضعیف، با بازی بازیگرانی که  مبنای حضورشان صرفاً چهره و تیپ و لباس آنهاست، استفاده از موسیقی پاپ وطنی و هندی… این خلاصه‌ای 2 خطی از یک فیلم 105 دقیقه‌ای است؛ فیلمی که قصه و خط روایی داستانش حتی در همان دو خط هم مفهوم و معنا ندارد.

سلام بمبئی تنها در یک مورد از انسجام و ضرباهنگ برخوردار است و آن هماهنگی اجزا در شل و وارفته بودن قصه و بازی بازیگران است. اگر قصه‌ی فیلم شل و وارفته عنوان می‌شود به این دلیل است که حتی تعلیق مدنظر کارگردان هم منطقی، باورپذیر و اثرگذار در نمی‌آید. علاوه بر این، بازی گلزار و بنیامین هم آن‌قدر سرد و بی‌روح است که کمکی به قصه‌ی این فیلم بی قصه نمی‌کند.

در فیلم سلام بمبئی کارگردان علاقه‌ی زیادی به استفاده از تصاویر هوایی باکیفیت بالا از مناظر بمبئی دارد و عموماً دوربین در روایت قصه؛ میان زمین آسمان سرگردان است. حتی در لحظاتی احساس می‌شود که فیلم تازه آغازشده و بعد همانند سریال های 90 شبی برای اتفاقات آتی آن، تصمیم گرفته شده است. این برداشت به این خاطر است که پس از گذشت حدوداً یک ساعت از فیلم هیچ موضوعی جز مخ زدن بنیامین و شوخی و گفت و گو های زشت در باره‌ی چندوچون ارتباط بنیامین با دختر هندی ندارد و نمایش زندگی روزمره( و البته خسته‌کننده) گلزار و معشوقش با موسیقی متن عمدتاً هندی؛ بیشتر یک کلیپ ضعیف عشقی را تداعی می‌کند تا روایتی برای بیان فرآیند شکل‌گیری عشق بین آن دو.

همان طور که گفته شد موسیقی در فیلم سلام بمبئی کاملاً  بر تصویر مسلط است و گویی ما شاهد یک فیلم کپی‌برداری شده از فیلم های ضعیف و موزیکال سینمای هند هستیم. البته نمی خواهم که محصولات سینمایی بالیوود، با همان اصطلاحاً فیلم هندی را بکوبم و مطلقاً این سبک فیلم‌سازی را محکوم کنم؛ اما نکته‌ای که بر آن تاکید داردم این است که این فیلم آن‌قدر سطحی، پیش‌پاافتاده و دم دستی است که حتی با فیلم های ضعیف بالیوود هم قابل‌مقایسه نیست.

بر پایه‌ی آنچه نوشته شد، باید از تهیه‌کننده و کارگردان این فیلم پرسید که آیا ظرفیت بالای اشتراکات دو کشور ایران و هند؛ تنها در حد ساخت چنین فیلمی است؟ آیا واقعاً این فیلم اثری درخور با مضمون عشق است؟

ایرادات متعددی که در پرداختن به موضوع عشق در فیلم سلام بمبئی وجود دارد تنها محدود به مفاهیم نمی‌شود و در اجرا هم نبود قصه موجب می‌گردد تا حس تعلیق مدنظر کارگردان در فرجام این عشق، منطقی و باورپذیر از کار در نیاید. در واقع پس از گذشت یک ساعت از فیلم، به مدت 30 دقیقه شاهد زنگ زدن، ایستادن مقابل خانه، نگاه‌های رو به افق و مغموم و … هستیم که ابتدا معشوق به آن مبادرت می‌ورزد و پس از آن عاشق به همان کارها مبادرت می‌ورزد.

نمونه‌ی دیگری که می‌شود در مورد روایت بی‌منطق قصه بیان کرد؛ علت گم شدن محمدرضا گلزار است. کارگردان برای ایجاد حس تعلیق و گره در قصه (که به نگارش خود اوست) موضوع و مسائلی را به‌کار می‌گیرد که بیشتر حس آب بستن به داستان را می‌دهد.

علت چنین برداشتی بی‌منطقی محض در پرداختن به موضوع آدم‌ربایی  در داستان فیلم است. کارگردان برای باورپذیر کردنِ میزانِ بد طینتی و خباثت رقیب عشقی گلزار تنها از عناصری مانند حرافی و اعتراضات تکراری و همچنین نمایش دادن یک کلت در دستان او بهره می‌گیرد؛ آن هم کلتی که پس از مسلح شدن به‌دست رقیب عشقی دوباره داخل داشبورد ماشین گذاشته می‌شود! نکات بی‌منطق فیلم فراوان‌اند. به طور کلی در قصه‌ی برهوت مانند این فیلم؛ حتی اگر بوته خاری هم رویت می‌شود پلاستیکی است!

با تمام آنچه بیان شد، تا به امروزشاهد فروش نزدیک به 8  میلیاردی این فیلم هستیم. برای فروش بالای یک فیلم عوامل متعددی دخیل هستند؛ حضور چهره‌های مشهور یا همان سلبریتی ها، جاذبه‌ی ظاهری تبلیغات و ایجاد تصور مثبت نسبت به فیلم با ارائه تصویری متفاوت از دیگر آثار ساخته‌شده در سینما (چنانکه در این فیلم محل ساخت فیلم و بازی بازیگران غیر ایرانی موجب این مسئله شده‌اند) و نکته‌ی دیگر موزیکال بودن فیلم است. فقدان تنوع ژانر و از جمله کمبود جدی فیلم های موزیکال و نیز وضعیت روحی مخاطب ایرانی می‌تواند از دیگر عوامل فروش بالای فیلم باشد.

با در نظر گرفتن مواردی نظیر: محل فیلمبرداری فیلم، هندی بودن عمده ی بازیگران فیلم، استفاده از عناصری نظیر موسیقی و قصه ای که می خواهد با محوریت عشق باشد؛ ناخودآگاه نوعی مقایسه در ذهن شکل می گیرد و سلام بمبئی با آثار سینمای هند و فیلمفارسی های سینمای خودمان قیاس می شود. وقتی فیلم سلام بمبئی را با آثار سینمای هند و فیلمفارسی های ساخته شده قبل و بعد از انقلاب مقایسه می کنم؛ به حال و روز و اعتبار فیلم هندی و حتی برخی فیلمفارسی ها تاسف می خورم؛ چرا که ضعیف ترین فیلم های هندی از  قابلیت تحریک احساسات مخاطب بهره مند بودند و فیلمفارسی ها نیز لااقل می توانستند بینندگان خود را سرگرم کنند!

سلام بمبئی فیلمی ضعیف و سردستی است؛ اما فروش بالای آن نشان می‌دهد که سینمای ایران در کدام حوزه‌ها و گونه‌های سینمایی از کمبود جدی رنج می‌برد و این کمبود آن قدر جدی و محسوس است که فیلم‌هایی از جنس سلام بمبئی می‌توانند از شرایط به نفع خود بهره ببرند.

اخبار مرتبط