سینمای ایران بعد از انقلاب و با توجه به رویکردی که دنبال میکند، می تواند پرچمدار ارزشها و مفاهیم عمیق انقلابی و مذهبی در جهان و البته در منطقه باشد. از سوی دیگر با وجود تلاش چند دههای سینماگران و مسئولان فرهنگی کشور، هنوز آثاری که بتوان آنها را در حوزه سینمای دینی گنجاند و به جرات از آنها به عنوان آثار دینی دفاع کرد انگشتشمار هستند.
لزوم توجه به سینمای دینی، کمرنگ بودن چنین آثاری در کلیت سینمای ایران، شرایط تولید یک اثر دینی، فیلمسازانی که در این حوزه فعالیت میکنند، خط قرمزهای سینمای دینی و… عاملی شد که با یکی از سینماگران پیشکسوت و البته صاحبنظر در عرصه سینمای دینی به گفتگو بنشینیم.
محمدمهدی عسگرپور کارگردان، نویسنده و تهیهکننده سینمای ایران است که آثار شاخصی در حوزه سینمای دینی تولید کرده است. او در کنار سینما در تلویزیون نیز مجموعههایی را ساخته که در همین حوزه تعریف میشوند به طور نمونه سریال “جراحت”. این کارگردان فیلم هایی چون “پرواز در نهایت”، “قدمگاه”، “اقلیما”، “هفت و پنج دقیقه” و “مهمان داریم” را کارگردانی کرده است. البته وی تا کنون مدیرت و مسئولیت هایی چون مدیرعاملی بنیاد سینمایی فارابی، مدیریت خانه سینما و… را نیز عهدهدار بوده است.
در بخش اول این گفتگو درباره تعریف سینمای دینی، دایره فعالیت در این عرصه، تفاوت آثار دینی سینمای ایران و غرب و… صحبت کردیم. با ما در این گفتگو همراه میشوید:
* سینمای ایران در حال حاضر کارگردانان انگشتشماری دارد که در عرصه فیلمسازی دینی فعالیت میکنند و یا میتوان گفت فیلمسازان محدودی هستند که ثابت کردهاند میتوانند در این عرصه آثار قابل توجهی بسازند. مجید مجیدی، رضا میرکریمی، مجتبی راعی، همایون اسعدیان و … و شما که البته به دلیل مشکلاتی که برای خانه سینما به وجود آمده بود مدتی از سینما دور بودید، از جمله فیلمسازانی هستید که در عرصه سینمای دینی شاخص محسوب میشوید. با اینکه سینمای ایران بعد از انقلاب پرچمدار سینمای دینی در خاورمیانه و حتی بین الملل محسوب می شود پس چطور ما با فیلمسازان انگشتشمار و آثار محدود در این زمینه روبرو هستیم؟
– اگر ما در سه دهه گذشته با یک روال طبیعی در حوزه تولید و پخش فیلم روبهرو میشدیم شاید آدمها راحتتر جایگاه اصلی خود را پیدا میکردند و برخی موضوعات انقدر غیرقابل تعریف نمیشد؛ مانند سینمای دینی. البته گاهی اوقات همین سینمای دینی با الفاظ دیگر همچون معناگرا و معنوی نیز تعریف میشود.
فکر می کنم بخشی از این اتفاق حاصل سخت کردن تعاریف است. ما در حوزه نظریهپردازی خیلی کار نکردیم و یا اقناع نشدهایم. دلیل آن هم این است که فضا مناسب نبوده و متاسفانه با خیلی از موضوعات سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی آمیخته شده است. این اتفاق تا جایی پیش رفته که به یکباره متوجه میشویم به اندازهای تعاریف سخت شده که دایره آدمهایی که میتوانند در آن بگنجند هم خیلی کوچک است. در صورتی که من این دایره را کمی بزرگتر میبینم و فکر میکنم هر اثری که بتوانیم به آن یک جریان هنری اطلاق کنیم میتواند یک اثر دینی هم باشد.
* با این تعریف، مولفههای سینمای دینی چه خواهد بود؟
– هر موضوعی که در زندگی با آن سر و کار داریم یک سطح حداقلی ارتباط با معنویت و حقیقت را دارد و حتی ممکن است برخی اوقات یک نسبت حداکثری هم با این مفاهیم داشته باشد. در مثال حداقلی می توان به این نمونه اشاره کرد که وقتی شما به یک فرد نابینا کمک میکنید تا از این طرف خیابان به آن طرف برود، یک عمل اخلاقی انجام داده اید. این عمل شما حتی می تواند در دایره دین تعریف شود. نه تنها این موضوع با دین مغایرتی ندارد بلکه دین می تواند مبدع این حرکت باشد. در نسبت حداکثری هم ما میتوانیم در مباحث عرفانی و حتی پیچیدهتر با آن روبرو شویم که این بخش سختتر است و هر چه در این مرتبه بالاتر میرویم موضوعات پیچیدهتر میشود.
* پس شما معتقد هستید که در تعریف سینمای دینی به سطوح بالاتر توجه کردهایم که سختتر و پیچیدهتر است؟
– بله. دقیقا همینطور است. در سطوح بالاتر علامت سوالهای بیشتر و تفسیرهای پیچیدهتری به وجود میآید. در صورتی که من به همان دلیلی که عنوان کردم این دایره را کمی بزرگتر میبینم.
اگر ما در سینما و بهطور کلیتر در هنر بتوانیم مفهومی را مورد پردازش قرار دهیم که بخشی از رابطه علت و معلولی طبیعتی را که انسان هم جزو آن است، معرفی کند و نسبت آن را با حقیقت و ذات خداوند نشان دهد، آنگاه اثری دینی خلق کردهایم.
به همین دلیل بسیاری از مفاهیم دینی ظاهری ساده ولی باطنی پیچیده دارند. عرفا گاهی تعریف سادهای از مسائل دینی ارائه می کنند ولی وقتی این تعریف را باز میکنند، وارد مباحث پیچیده میشوند مانند شخصی که می تواند با اشیا ارتباط خیلی خیلی عجیب برقرار کند.
ممکن است من به شخصه در اثری که می سازم در سطحی حرکت کنم که در توانم است اما اگر بخواهم در جایگاه مخاطب قرار بگیرم دیگر نمیتوانم این دایره را تا این حد کوچک بگیرم و عنوان کنم این چند فیلم و یا همین چند کارگردان فقط در این تعریف میگنجند.
* پس بر این اساس خیلی از فیلمهای سینمای ایران تا کنون به مفاهیم دینی اشاره کرده یا از آن بهره بردهاند اما در ژانرهای دیگر طبقهبندی شدهاند.
– من به عمد میخواهم در حوزه مسایل دینی و اخلاقی این دایره را بزرگتر ببینم و اصلا این موضوع به مسئولیت های فرهنگیای که داشتم برنمیگردد. فکر می کنم این وظیفه فردی است که میخواهد به پدیدهها نگاه دینی داشته باشد چون خود خداوند این دایره بزرگتر را ترسیم کرده است.
یک فلسفهای درباره خلقت موجودات مطرح است آنهم این است که هر موجودی که وارد این دنیا میشود لیاقت حیات و ورود به هستی را داشته است. اینگونه نبوده که ما به طور اتفاقی به وجود بیاییم. در آن دایره علت و معلولی که ریشه دینی و الهی دارد، اینگونه است که خداوند انتخاب کرده که شما، من و یا هر شخص دیگری این لیاقت را داشته باشیم که وارد این کره خاکی شویم. آیا کسی که این لیاقت را داشته ما میتوانیم او را لایق آنچه خداوند به وی عطا کرده است، ندانیم؟ ما در دستهبندیهایمان انقدر این موضوع را سخت و پیچیده کردهایم که دایره ما مدام جمعتر میشود.
اگر نگاهمان نسبت به انسانها به این شکل که عنوان میکنم باشد دیگر روابط ما نسبت به یکدیگر متفاوت میشود. در این صورت هر کدام از ما به طرف مقابلمان به عنوان یک معجزه و یا فرستاده نگاه میکنیم.
* این نگاه آنگونه که شما عنوان میکنید خیلی فراتر از آن چیزی است که هم اکنون در باور ما وجود دارد و یا شاید خیلی دور و دست نیافتنی است.
– به همین دلیل من عنوان میکنم که باید این دایره را بزرگتر ببینیم و نباید کوچکش کنیم. من خودم گاهی اوقات این دایره را برای خودم تنگ گرفتم و فکر کردم که بهتر است به سمت مفاهیم دینی خیلی پیچیده تر بروم. به نوعی که حتی خودمم احساس می کنم که دیگر در این دایره تنگ جا نمی شوم. شما در حال حاضر درباره آن بخش از هنر صحبت می کنید که ما وقتی با آن مواجه میشویم احساس کاملا دینی به ما دست دهد.
* مثال این نوع سینمای دینی که کاملا ما چنین حسی داشته باشم هم به طور نمونه “قدمگاه” که ساخته خودتان است و یا “طلا و مس”. این آثار را حتی اگر بخواهیم در خارج از کشور هم به نمایش بگذاریم کاملا به عنوان یک اثر دینی از سینمای ایران از آن یاد میکنند.
– بله این موضوع را کاملا متوجه میشوم. اما مشکل به عقیده من از آن جایی شروع میشود که ما برای تعاریف شریعت، طریقت و یا از این دست هیچ تفاوتی قائل نیستیم. به همین دلیل ممکن است فیلم یا اثری ساخته شود که به زندگی پیامبران اشاره کند و ما آن را یک اثر دینی بدانیم و کارگردانش هم برای ما حداقل در ظاهر یک فرد دینی است. در صورتی که اگر با نگاه شما به این فیلم توجه کنیم، می بینیم که اتفاقا چنین آثاری تاریخی هستند نه دینی.
اثر دینی در واقع به مخاطب کمک میکند از طریق انتقال تجربه، ماهیت اشیا یا آنچه را که در کره خاکی وجود دارد معرفی می کند. در دعای یکی از معصومین آمده است که “خدایا اشیا را آنگونه که هست به من نشان بده”. ما ممکن است یک درخت را ببینیم که اتفاقا در خلوتمان با خود بگوییم که چه خلقتی خداوند در این درخت دارد و یا هر یک از اشیای دیگری که ممکن است توجه ما را جلب کند. اما همه اینها یک ماهیت دارند که همان زنجیره علت و معلولی است. که من هر چقدر به عنوان فیلمساز بتوانم نسبتم را با آن تعریف و یا آن را تجربه کنم و این تجربه را انتقال دهم به نظر می آید که در دایره سینمای دینی، بیشتر حرکت کردهام.
در نگاه عرفا هر لحظه هر اتفاقی که در جهان هستی می افتد می تواند یک معجزه تلقی شود. پس ما مدام با معجزات کوچک و بزرگ مواجه هستیم. اینکه ما چگونه نفس می کشیم بدون اینکه قلبمان برای یک لحظه بایستد و یا … همه یک معجزه است. البته ما با معجزات دیگری روبرو هستیم که در این دایره علت و معلولی نمی گنجد و آن معجزات پیامبران است.
پس ما در این جهان هستی هر چقدر بتوانیم با این موضوعات ارتباط برقرار کنیم، حرکت درست را انجام دادهایم. اما منتقل کردن این درک، کار هنرمندان است. عمدتا مرحله اول که درک موضوع است کار هر شخصی می تواند باشد اما مرحله دوم فقط کار یک هنرمند به شمار می رود.
*پس چطور ما نتوانستیم این دایره را در سینمای ایران در این سالها بزرگتر فرض کنیم تا به این تصور برسیم که خیلی از آثار می توانند دینی تلقی شوند.
– بخشی از این اتفاق را شرایط اجتماعی کشور خودمان در این 20 سال گذشته به وجود آورده است. یعنی ما به اتفاقی که در سینما میافتد راضی نشدیم و مدام برای آن تعریف جدید به وجود آوردیم و فکر کردیم که یک چیزی به عنوان هنر دینی داریم و در مقابل آن هم لابد هنر غیر دینی وجود دارد که من این نظریه را قبول ندارم. وجه مشترک تعاریف هنر، تعالی بخش بودن آن است. بنابراین اگر ما با اثری روبرو باشیم که کم یا زیاد تعالیبخش باشد، آن اثر دینی است.
آنچه که خارج از این دایره است دیگر نامش هنر نیست و ما می توانیم بگوییم که چیزی وجود دارد که جهت عکس تعالی بخشی فعالیت می کند. این همان فعالیت شیطانی است.
برخی می گویند که سینما در ذات خود چیزی دارد که به اغواگری نزدیک است، اغواگری هم کار شیطان است. سینما هم میتواند اغواگری کند یعنی حتی مخاطب را به نقطه ای برساند که خودکشی کند و یا مخاطب را به لحظه ای برساند که بعد از دیدن یک فیلم به رابطه نامشروع و یا قتل هم فکر کند. به عقیده من این نامش هنر شیطانی نیست، بلکه عمل شیطانی است و بهتر است هنر را بگذاریم برای همان بخش تعالیبخش که دین است.
* البته این سینمای دینی که ما تعریف می کنیم برگرفته از دین اسلام است و قطعا با سینمای دینی که در غرب وجود دارد و برگرفته از ادیان دیگر به ویژه مسیحیت است، فرق می کند. این موضوع هم می تواند در تعریف ما تاثیر بگذارد.
– بله این دو با یکدیگر تفاوت دارند. وقتی ما به دایره دینی مسیحت نزدیک می شویم با مفاهیمی مواجه هستیم که در واقع خیلی شریعت ندارد و بیشتر طریقت است. به همین دلیل خیلی نمیتوان از آن احکام استخراج کرد. از دین مسیحیت آیا می توان دستور اقتصادی استخراج کرد؟ یا در دین یهود یک مشکل دیگری وجود دارد که به برخی از فرشتگان جسمیت داده شده است و یا حتی به خداوند. که البته در تورات هم به این موضوع جسمیت دادن اشاره شده است. به همین دلیل باید مشخص کنیم که درباره کدام دین صحبت می کنیم.
به هر حال اگر بخواهیم یک جمع بندی از این بحث داشته باشیم، خداوند جهان هستی را با یک رابطه علت و معلولی به شدت پیچیده و زیبا خلق کرده است و بشر به میزانی که می تواند این رابطه را درک و منتقل کند یک هنر دینی خلق کرده است.
* پس ما با این تعریف می توانیم خیلی از آثارمان را در رده سینمای دینی بگنجانیم و با تاکید بر این موضوع خیلی در این سالها از سینمای دینی فاصله نگرفته ایم.
– بله. وقتی ما با این نگاه تفکیکی به سینما نگاه کنیم احساس میکنیم در مسیر دینی گام برنداشته و دچار نارضایتی میشویم و فکر می کنیم باید برخی مسائل روشنتر بیان شود و به یک حوزههای دیگری هم اشاره شود. به همین دلیل کم کم برای اقناع کردن برخی، بازی در سینما شروع می شود که این بازی انتها هم ندارد و مدام باید یک افرادی بگویند که نه این هنوز آن حرکت دینی نیست؛ بدون اینکه خودشان بتوانند درست توضیح دهند. من با توجه به این موضوع به عمد می خواستم که وارد این حیطه در کار خودم نشوم و حتی در قضاوت کار دیگران هم به چنین مسائلی تاکید نکنم.
حتی در سینما این موضوع جدی مطرح شد که فیلمسازی میتواند یک اثر دینی بسازد که خودش تجربه دینی داشته باشد؛ اما بهتر است یکبار تجربه دینی را تعریف کنیم. آیا تجربه دینی بدان معنا است که فیلمساز باید مقید به احکام و شریعت باشد و یا به بخشی اعتقاد داشته باشم و به بخش دیگر نه؟ چراکه بخشی از این مسائلی که ما عنوان می کنیم شخصی و خصوصی است. من که نمیدانم در درون شما چه اتفاقی می افتد. آیا ملزم هستم بدانم؟ در صورتی که اگر این کار را بکنم چه بسا یک حرکت غیر دینی هم انجام دادهام.
* شاید به همین دلیل است که خیلی از فیلمسازان ما وارد حیطه سینمای دینی نمی شوند.
– من خودم در این چند کاری که ساختم به نوعی این مسایل را تجربه کردم. خیلی ها معتقدند که فیلم “قدمگاه” یک تجربه دینی خیلی خاص است. اما در همان فیلم افراد مختلفی سراغ من آمدند که درباره منجی عالم بشریت نظراتی داشتند و حتی نقدهایی هم عنوان کردند. ممکن است برای من هم چندین بار این اتفاق بیفتد دیگر ساخت چنین آثاری را کنار بگذارم و به دنبال موضوعات خنثی تر بروم.
به همین دلیل ممکن است که ما خیلی از فیلمسازانمان را از دست بدهیم. این رفتار ناصحیحی است که در مدیریت فرهنگی کشورمان شکل گرفته است. این رفتار باعث شده که از سینمای دینی تعریف عجیب و غریبی ارائه شود که اشخاص جرات نکنند به آن نزدیک شوند.
این تقسیم بندی که فلان فیلمساز دینی است و مابقی اجتماعی و یا سیاسی میسازند، درست نیست. من فکر می کنم سینمای دینی نباید جدا شود. ممکن است گرایش فیلمسازی سینمای اجتماعی و دیگری سیاسی باشد ولی دین باید در همه آنها باشد و نباید جدا از آن باشد.
این مسائلی است که ما به وجود آوردیم. ما در کشوری زندگی می کنیم که ریاکاری در برهههایی سیر تصاعدی گرفته و این موضوع باعث شد که آدمها نتوانند خودِ واقعیشان را تجربه کنند و یا کمتر در معرض تجربه آن قرار بگیرند. آدمها در خلوت خود یک رفتاری دارند و در ابعاد بزرگتر یعنی خانواده یک رفتار دیگر و در جامعه یک منش دیگر و در انتها رفتاری از خود نشان می دهند که همانطور که گفتم از خود واقعیشان خیلی دورتر است.
در حالیکه حدیثی از پیامبر خواندم که نقل کردهاند اگر همدیگر را کشف میکردید حاضر نبودید همدیگر را دفع کنید.
یک نمونه دیگر تفاوت دین اسلام با مسیحیت که اتفاقا در آثار سینمایی نیز دیده می شود، اعتراف فرد در کنار کشیش است. این با حوزه های دین اسلام کاملا متفاوت است. ما معتقدیم در خلوت خودمان با خداوند صحبت و یا اعتراف کنیم و از او کمک بگیریم ولی در دین مسیحیت به این موضوع جسمیت بخشیده شده است و به نوعی زمینه بیرون ریختن پلیدهای فرد در جامعه به وجود میآید. در صورتی که خداوند میخواهد آن نقاط سیاه فرد را حتی دوست او متوجه نشود. پس در خلوت خود فقط با خداوند صحبت می کنیم و اتفاقا فقط اوست که می تواند ما را کمک کند.
البته در حوزه مسیحیت عنوان می شود که خداوند در حوزههای مختلف ممکن است خود را بروز دهد. آنها حضرت مسیح (ع) را نشانه این بروز میدانند و به او پسر خداوند می گویند.
اما خداوند این را درباره همه مخلوقات خود عنوان کرده است که در آیه ای از قرآن آمده من از روح خودم در انسان ها دمیده ام. بنابراین ما پاره ای از روح خداوندیم. البته در برخی از آموزه های عرفانهای کاذب و جدید اینکه در قرآن تاکید شده که انسان نماینده خداوند است، به اندازه ای گسترش می دهند که گویا خداوند در درون انسان است. به اندازه ای روی این موضوع تاکید می کنند که فرد خود را مانند خداوند تصور می کند. آنها معتقدند چون خداوند از روح خود در انسان دمیده است پس همه ویژگیهای خود را در درون انسان گنجانده است.
اما خداوند ویژگیهای خود را تا چه حد در درون انسان گذاشته است؟ خداوند بخشندگی و مهربانی را در حد اعلای خود به انسان داده و حتی امکان خلقت را؛ اینکه می تواند تولید مثل کند و یا اینکه بتوانید یک اثر یا یک فیلم خلق کند. اما این مساله، نکته انحرافی هم در خود دارد. در سالهای دورتر فیلم “مسیر سبز” بارها و بارها به عنوان یک اثر دینی موفق پخش شد. در صورتی که در ذات آن چنین انحرافاتی که ما درباره آن صحبت می کنیم، وجود داشت.
در این فیلم، بدیهای یک فرد استخراج و به درون فرد دیگری اضافه میشود. یعنی بدیهای وی دو برابر می شود. اگر این نظریه را بپیذیریم که خداوند از ویژگیهای خود به انسان داده است، پس این کار برگرفته از کدام صفات الهی خداوند است؟
این اشکالی است که ممکن است در برخی از فیلم های ما نیز وجود داشته باشد. اما چون ما با یک موضوع ماورایی روبرو هستیم اسم آن را سینمای دینی می گذاریم. ما به تسامح طی تمام این سالها همه این موارد را پذیرفته ایم. به طوریکه اگر با هر اثر عجیب و غریب خارجی هم روبرو شویم نام آن را می توانیم بر اساس همین تصور، دینی بگذاریم.
در صورتی که من ممکن است فیلمی را دینی بدانم که کارکرد دیگری دارند و حتی تم خیانت در آن وجود دارد. احساس می کنم این گونه فیلمها کارکردشان به گونهای است که میخواهد مخاطب را به سمت اخلاقگرایی سوق دهد. به طور نمونه فیلم “بی وفا” (Unfaithful) که اتفاقا تم خیانت دارد و در برخی سکانسهایش پردهدری وجود دارد در انتهایش یک زنگ خطر را به صدا درمیآورد. من حتی چنین فیلمی را یک اثر دینی میبینم.
مهر