در آذرماه هر سال، دو بار نام دانشجو میدرخشد: ۱۶ آذر: روز دانشجو و امروز ۲۷ آذر روز وحدت روحانی و دانشجو. در فهرست شهدای هشت سال دفاع مقدس، نام دانشجویانی میدرخشد که در راه دفاع از ایران و ارزشهای انقلاب اسلامی از هستی خویش گذشتند و در برابر دشمن متجاوز ایستادند.
شهید غلامرضا سگوند از دانشجویانی بود که دستنوشتههای او در کتابی با نام یادداشتهایی برای فردا توسط آقای منوچهر مهدیپور تدوین و انتشارت نیلوفران آن را منتشر کرد. کتابی خواندنی از دانشجویی که در ۲۱ آذر ماه سال ۱۳۶۰ به شهادت رسید.
حکایات و روایاتی از زندگی این شهید را زینت بخش مطالب امروز تابناک کردهایم تا خاطره رشادت و ایثار دانشجویان شهید را از یاد نبریم.
در هنگام بازداشت هیچ کس را «لو» نداد
بنده و شهید غلامرضا سگوند از سال ۵۶ با همدیگر آشنا شدیم. در مسجد صاحب الزمان جلسهٔ قرآن داشتیم و فعالیتهای انقلابی از جمله اعلامیههای امام را پخش میکردیم. به همین دلیل، او را دستگیر کرده و به پاسگاه بردند. ساعت ۱۱ شب آزادش کردند. وقتی آمد، از او پرسیدم غلامرضا نبودی؟ گفت: مرا به پاسگاه بردند تا از من اطلاعاتی راجع به چگونگی فعالیتهای انقلابی دوستان بگیرند، ولی من مطلبی لو ندادهام.
بعدها متوجه شدیم که در آن شب دستگیری، آب جوش روی بدن شهید ریخته بودند تا از وی اعتراف بگیرند که موفق نشده بودند.
راوی: محمدحسین باغبان
معلم قرآن ما بود
با پیروزی انقلاب اسلامی و با توجه به آگاهیهایی که نسبت به اهداف انقلاب داشت با تشکیل جلسات قرآن در مسجد جامع شهرک، تلاش بسیاری برای جذب کودکان و جوانان بابت حضورشان در جلسات قرآن آغاز کرد و فردی تأثیرگذار در بین آحاد جوانان آن زمان بود. این مربی قرآن پیش از هر چیز و هرگاه که میخواست سخنی بگوید، خود بدان گفته عمل و با رفتار خود جوانان را با مبانی دین و قرآن و اهداف انقلاب و افکار امام خمینی (ره) آشنا میکرد.
او برای ترویج جلسات قرآن به درب منازل جوانان میرفت و از آنان درخواست همکاری و حضور در جلسات مسجد جامع را مینمود و با حضور خود در میادین ورزشی از اعضای جلسات میخواست با ورزش خود را برای پیاده شدن اهداف انقلاب آماده کنند.
با آغاز نخستین روزهای انقلاب با دوستان و همفکرانش به ویژه شهید کرمعلی خسرو آبادی نسبت به تغییر نام شهرک خسرو به نام شهرک امام خمینی اقدام کردند.
راوی: قنبر محمدی
امام خمینی (ره) مراد و مرشد او بود
ما در زمان شکلگیری انقلاب و تظاهرات و راهپیماییها، کوچک بودیم. یادم میآید که شهید سگوند بیرقی دست من داد و گفت: این پرچم ابوالفضل است که برایش سینه میزنی. این را میگیری و جلوی صف راهپیمایی میایستی. ما هم با راهنمایی شهید سگوند در راهپیمایی شرکت میکردیم.
یادم میآید اولین عکسی که من از امام خمینی دیدم از جیب شهید سگوند درآورده شد. میگفت: این را میشناسی؟ این آقای خمینی است که شاه جنایتکار او را تبعید کرده، گفتم تبعید یعنی چه؟ گفت: یعنی ایشان را از اینجا از مملکت بیرونش کرده. ایشان خواهان گسترش دین اسلام است ولی این شاه ملعون به خاطر این اسلامخواهی ایشان را تبعید کرده است.
شهید سگوند از جهتگیری سیاسی فقط ذوب در گفتار و رفتار و اندیشههای امام خمینی بود. زمان رفتن به جبهه میگفت که میروم به فدای سر امام بشوم، من میروم تا خط امام و انقلاب بماند.
یک سال ماه محرم، برای مراسم نماز جماعت یک روحانی به شهرک آمده بود. همیشه بعد از پایان نماز، شعار خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار، گفته میشد، ولی آن روحانی مخالفت میکرد و میگفت: من دوست ندارم این شعار را بدهید.
شهید غلامرضا سگوند تنها کسی بود که رفت و به او گفت: ما پشت سر کسی که مخالف جنگ و حضرت امام خمینی است، نماز نمیخوانیم. لطفاً دیگر تشریف نیاورید. سپس به جلوی صف نماز جماعت رفت و خطاب به مردم گفت: ارزش نماز خواندن پشت سر کسی که از دعا کردن برای امام و رزمندگان در جبهه بدش بیاید، خیلی پایین است.
دکتر عبدالمحمد کردنژاد
به دیدگاه حضرت آیتالله خامنهای بسیار علاقهمند بود
در خصوص فاجعه هفت تیر شهید از خط مقدم به عقبه آمد. در آن هنگام، عقبهٔ جبهه عنکوش بودیم. یکباره سرش را روی شانهام گذاشت و شروع کرد بلند بلند گریه کردن. میگفت بدبخت و بیکس شدیم. گفتم: چه شده؟ گفت: حزب جمهوری اسلامی را منفجر کردند. خیلی ناراحت بود و دلواپس، همه پکر و ناراحت بودیم، به ویژه ایشان، از خط مقدم که آمده بود عقب، سرش را گذاشت روی شانهام و آنقدر گریه کرد تا پیراهنم خیس اشک شد.
به دیدگاه حضرت آیتالله خامنهای (مقام معظم رهبری) که در آن زمان امام جمعه تهران بودند، بسیار علاقهمند بود و بخشهایی از خطبههای ایشان را یادداشت میکرد و روی آنها مانور میداد و توصیه میکرد و میگفت که ایشان سخنگو و نماینده امام هستند؛ چنین تعبیری از حضرت امام خامنهای داشتند.
راوی: حجتالاسلام حاج شیخ محمد صالحی انصاری
دانشجویی که گرسنه ماند
شهید سگوند تلاش میکرد که خود درآمدش را به دست آورد، تابستانها کار میکرد و حتی روزهایی که دو ـ سه روز تعطیل میشد، کارگری میکرد، تا پول سال تحصیلی خود را تأمین کند و حتی از این درآمد به پدر و مادرش هم کمک میکرد.
به هنگام دانشجوییاش در کرمانشاه نامنویسی که شروع شده بود، به آنجا رفت، ولی پول کم آورد. تقریبا ۲۴ ساعت، یعنی از امروز بعدازظهر تا فردا بعداز ظهر ایشان بیپول ماند، میخواست به زادگاهش برگردد ولی هیچ پولی نداشت. در پارک و فلکه آزادی کرمانشاه ماند. خودش میگفت: نشسته بودم و متوجه شدم که من چند ساعت است که همین طوری اینجا نشستهام، شدیدا گرسنه بودم که شخصی در کنارم نشست و از من جریان را پرسید. جریان را که گفتم، او مبلغی برای کرایه و غذا به من داد. اول قبول نکردم و سرانجام به این شرط که نشانی بدهد تا بعدا به او برگردانم پذیرفتم.
خلاصه آمده بود و دو هفته کار کرد و پس از آن به کرمانشاه رفت و اولین کاری که کرد، ادای قرض خود به آن شخص بود.
راوی: دکتر نصراللهپور فیاض
من پشت اسلحه نمینشینم!
عملیات که میشد گونی را از گلولههای آر.پی.جی پر میکردو بین بچههای آر پی جی زن. توزیع میکرد. به او میگفتم غلامرضا بیا پشت اسلحه بنشین، میگفت: من پشت اسلحه بنشینم، تو پشت اسلحه بنشینی، دیگری هم بنشیند، کی میخواهد مهمات بیاورد؟
راوی: سیدکریم غفاری
روزی که او به آسمان پرواز کرد
در جبهه عنکوش تپهای بود معروف به تپه ۶۰. در آنجا سنگری را درست کرده بودیم. روی آن تراورس و خاک ریخته و گونی هم چیده بودیم. تپه جای چهار، پنج تن میشد که محل دیدهبانی بود. من نگاه کردم. دیدم تک و تنها هستم با شهید سگوند، او آن روز آمده بود طرحی بریزد، سیاستی به خرج دهد که مقداری فشار روی ما کم شود وقتی این را دید گفت من هر طور که شده هماهنگ میکنم لودر بگیریم. آن موقع لودر و بلدوزر مال ارتش و سپاه نبود، بلکه داوطلبانه از جهاد و توسط مردم میآوردند که شهید سگوند دو دستگاه لودر از روستای عمله تیمور در نزدیکی شوش گرفت. شبی که داشتند خاکریز میزدند، شهید سگوند مسئول این لودرها بود که خمپاره خورده بود و سگوند روی تپه ۶۰ به شهادت رسیده بود.
راوی: سیدکریم غفاری
بخشی از وصیتنامه شهید:
به عنوان فردی از افراد این کشور اسلامی به صحنه نبرد حق و باطل آمدم و تا حد توانم در جهت استقرار اسلام عزیر در این میهن امام زمان (عج) کوشیدم و امیدوارم جان ناقابل خویش را در این راه فدا کنم.
این راه همان راهی است که شهید تاریخ امام حسین (ع) و فرزند سیدالشهدا امام روح خدا خمینی ما را به آن دعوت میکند.
مزار این شهید در گلزار شهدای اسحاق ابراهیم شهرک امام خمینی شهرستان دزفول، زیارتگاه شیفتگان خط سرخ شهادت است.