پایگاه خبری تحلیلی دزمهراب

شکست انسان از فوتبال

شکست انسان در فوتبال

فوتبال نیز مانند سایر امور زندگی قابلیت تحلیل فرهنگی دارد. از مدیران و ضعف های مدیریتی آن ها، از مربیان و احتیاط های نابجای آن ها، از بازیکنان و غیرت کم آن ها و…. شنیده ایم و این روزها بیشتر خواهیم شنید. ولی مهمتر از همه توجهی است که باید نسبت به خود فوتبال و تناسب آن با مردم ایران داشت. اولین شرط خیزش و صعود یک امر اجتماعی پیوندی است که یک ملت با آن برقرار می کند. منظور من از ملت مجموعه احساسات آنی و سطحی نیست. این سوالی است که در مورد سایر امور فرهنگی هم می توان داشت؟ چرا سینما مانند موسیقی نیست؟ چرا موسیقی مثل مداحی نیست؟ چرا دانشگاه مثل حوزه نیست؟ چرا کشتی مثل فوتبال نیست؟ چرا در شعر و خطاطی و مداحی اسطوره داشته و داریم ولی عنوان اسطوره برای فوتبالیست و نقاش و آرتیست ما سنگینی می کند.

فوتبال زائیده غرب است با تمام اقتضائات و نیازهای آن. جهان غرب تمام(و نه کامل) است و هر چیزی جای خود را پیدا کرده است. مشهور است که انسان غربی قبل از هر چیز تکلیف خود را با رشته موسیقی خود، ورزش قهرمانی خود، رشته دانشگاهی خود و تخصص و مهارتی که در آن ها باید کسب کند روشن می کند. این ها هویت جهان غربی است، همانگونه که هویت من شرقی با مسلک و مکتب و ارتباطات من با انسان ها و طبیعتم شناخته می شود، خیلی بیش از آنکه به اعتبارات ساختگی انسان ها بها و ارزش دهم. واقعی نشان دادن سرگرمی ها و تفریحات و بازی ها لازمه زندگی غربیانی است که به فراموش کردن حقیقت عادت کرده اند. غربیان، همه زندگی را جدی می گیرند حتی اموری که از نگاه یک فرد دین دار، تفننی و پیش پاافتاده اند. چرا که عالم بی معنای غرب باید به دنبال تسلی و پناهگاه باشد. او باید زندگی دم دستی خود را جدی بگیرد تا زنده بماند. آنچه مهم است تکلیف منِ شرقی با وارداتِ دنیای غربی است.

سرنوشت جامعه ما به مثابه کسی است که مکتبخانه را قبول کرده ولی زندگی خود را با آن تنظیم نکرده است، روزهای هفته غایب و جمعه ها حاضراست، روزها خواب و شب ها بیدار است، ساکن چشمه است و در جستجوی آب است. چنین جامعه ای جامعه آرمانی خود را رهانمی کند در عین حال امور وارداتی را در خدمت آن نمی گیرد! وقتی موسیقی و فوتبال و سیاست و … جذب پیکره و نظام جامعه ایرانی می شود که در خدمت سنت ایرانی قرار گیرد. سنتی که برای این امور جز شان تخدیر و سرگرمی، حقیقتی قائل نیست، که در این صورت عزیز می شوند و مستدام، وقتی چنین نباشد همه از شکست های فوتبال غمگین می شوند درحالیکه این مردم، خود ورزشکار نیستند و برای این امر زندگی خود را خرج نمی کنند، و البته باید پرسید اگر فوتبال در «جای» و «گاه» خود باشد گفتن از شکست و پیروزی آن معنا می دهد؟! که این عین سردرگمی است و نه در خدمت گرفتن سرگرمی.

من نه عرفان زاده ام و نه قوم پرست، برای فوتبال و هم خانواده های آن باید وقت گذاشت، برای اهالی آن در زمین بلند شد و تشویق کرد، با مردمی که با آن ناراحت می شوند ناراحت شد، ولی نباید برای آن سوخت و ساخت. فوتبال آجری در کنار سایر نماهای ساختمان ایرانی است. هیچ کسی بر آن تکیه نکند که جای نشست نیست. باید از تفنن دنیا لذت برد که شان غم انسان بیش از این هاست.

محمد پورکیانی

اخبار مرتبط