تا حالا فکر کرده اید تفاوت ابالفضل با سایر شهدا چیست؟
شهادت هدیه ای الهی است که خوبان خدا برای به دست آوردن آن التماس می کنند و با شب زنده داری رسیدن به این توفیق را از خدا می خواهند در مرام شهید رسیدن به شهادت رسیدن به تمام و شاید کمال خوبی هاست .
کربلایی بود و عاشقانی که هر گاه به زمین می افتادند با لبخند صدا می زدند حسین ، خندان بودند و سربلند ،مطمئن بودند و محکم . در میان آن همه عباس شیوه دیگری داشت به هنگام شهادت گریان بود و نا امید ، غمگین بود و لرزان ، شرمنده بود و پریشان . عباس تنها شهیدی بود که به شهادت توجهی نکرد، کسیکه برای حسین حتی شهادت را هم تحویل نگرفت . هیچ کس مانند او دل شهادت را نشکست !!
آغوش او تنها به روی غریبی امامش باز شده بود، اگر مطمئن بود که حسین را بعد از او نمی کشند ، عباس غمخوار امامش می ماند . اما عباس زمانی بعد از حسین را اصلا نمی شناسد .
شهادت عباس را دزدید !! وگرنه عباس قد خمیده مولایش را تحمل نمی کند . شهادت عباس را دزدید ! وگرنه عباس لبهای علی اصغر امامش را فراموش نمی کند .
هیچگاه تا به این حد شهادت را حقیر ندیده بودم . نگران نباش شهادت قدر تو پایین نیست ، عباس چیز دیگری است .
امان نامه که آمد ،تنها او را شرمنده نکرد .بلکه او را کشت ! چه کسی می دانست او به فکر آبروی خود نبود ، به فکر غم حسین بود . مبادا برای لحظه ای حتی لحظه ای حسین نگران شود ،آخر حسین دل به او سپرده بود . امان نامه را که پاره کرد ، فریاد میزد ، نه اینکه دشمن بشنود می خواست حسین بشنود، بچه های حرم بشنوند ، زینب بشنود . فریاد او آرامش حسین بود ، لالایی اصغر بود ،امان زینب بود
او با دیگران فرق می کرد . همه به حسین فکر می کردند او به اهداف حسین ، همه به دنبال لبخند حسین بودند او به دنبال غمهای حسین ، هیچ کس بیشتر از او با گریه های حسین گریه نکرد . او برای حسین ، برادر نبود ،سپه سالار نبود ، آب آور نبود ، او پناه حسین ، آرامش حسین و سینه چاک حسین بود .
بی جهت نبود که هر گاه شهیدی زمین می افتاد حسین را بالای سر خود می دید ، با آرامش و امید ، نگاه به شهید راه خود می کرد تبریک می گفت ، آرام پیکرش را بلند می کرد و به خیمه می آورد . اما بالین او که رسید جور دیگر بود .
این خاصیت امامت است که با عشاقش متفاوت بر خورد کند و حسین از این خاصیت مستثنی نبود . گریه ای که بالین علی اکبرش می کرد از سر احساس بود ، و گریه ای که بالین حر می کرد از سر شوق ،اشکی که بالین غلام سیاه چرده اش می ریخت اشک محبت و نوازش ، ناله ای که بالین اصغرش می کرد ناله مظلومیت و غریبی ، آنچه بالین زهیر و حبیب و بریر می چکاند سرشک لطف و رضایت اما بالین او که رسید با همه فرق می کرد ، دست بر کمر فریاد می زد ، اینجا دیگر اشک از سنخ اشکهای دیگر نبود از جنس نیاز و ناز بود ، حسین پناه خود را از دست داده بود . احساس ، شوق، محبت و نوازش ،مظلومیت و غریبی، لطف و رضایت و از همه مهمتر نیاز و ناز از گریه های حسین شنیده می شد ،آنجا به یقین تمام ذرات عالم با حسین فریاد می زدند عباس چیز دیگری است !!!