رونمایی از نمایشگاه لوازمالتحریر ایرانی اسلامی، بهانه ای بود تا بخشهای خبری صدا و سیما گزارشی از وضعیت این موضوع خاص و همچنین عدم فرهنگ سازی در زمینه آموزش به خصوص در مقاطع ابتدایی را تهیه و پخش کنند.
در این گزارشها عمدتاً مقایسه ای بین حضور محصولات خارجی در این عرصه با محصولات داخلی – ایرانی اسلامی- و همین طور دلایل تمایل متقاضیان این محصولات-خارجی- مورد بررسی قرار گرفت.
نکته قابل تأمل در غالب این گزارشها، اذعان متقاضیان و همچنین فروشندگان و تولیدکنندگان این محصولات به این امر بود که عمده دلیل تولید و یا وارد نمودن محصولاتی با فرهنگ بیگانه، همانا تمایل کودکان –که هدف اصلی این بازار به شمار میروند- به این برندها و یا نمادها میباشد.
اما نکته ای که جای سؤال دارد این است که چرا در داخل کشوری با این پیشینه غنی فرهنگی، تا به امروز نمادهایی برای مطالبه کودکانمان پرورش نیافته که امروزه باید شاهد روی آوردن این قشر آینده ساز به شبه قهرمانان غربی و شرقی باشیم؟
البته در این نمایشگاه از محصولاتی با برندها و نمایه های داخلی نیز پرده برداری شد که جای تقدیر و امیدواری دارد اما با وجود این تلاشها، آمار نشان میدهد که بالغ بر 85 درصد از کودکان و نوجوانان ما، مایلند که از تصاویر قهرمانان خارجی بر روی لوازمالتحریر خود استفاده کنند!
این ارقام نشان دهنده ضعف مفرط ما در بیان و تبلیغ و ترویج افتخارات ملی و دینی خود است. امری که بیگانگان به خوبی از آن برای صادر نمودن – بخوانید تهاجم- فرهنگ خود بهره میبرند.
در این مسیر آنچه از نظر بسیاری از کارشناسان و متخصصان این امور مغفول مانده است این نکته مهم میباشد که «تنها تولید لوازم با نماد های ملی-مذهبی نمیتواند در مخاطب ایجاد ذائقه کند». بلکه ابتدا باید ذائقه سازی کرد سپس برای مطالبه ایجاد شده، خوراک فرهنگی تأمین و تهیه نمود.
کاری که ما در این روزها در کشورمان در حوزه های فرهنگی انجام میدهیم دقیقاً بالعکس است به این عبارت که ابتدا محصولات با اهداف ترویج فرهنگ را تولید میکنیم سپس انتظار داریم مخاطبین از آن استقبال کنند. به بیان کهن در زبان تمثیل «ابتدا منار را میدزدیم پس از آن به فکر چاهی برای آن میگردیم».
آنچه در فروشگاههای ما هنگام باز شدن مدارس رخ میدهد –منظور هجوم انواع نمادها و شخصیتهای بیگانه به ذهن و روان فرزندان ماست- حاصل چند دهه سلطه رسانه ای غرب – فرهنگ غربی- به جهان است. این عزیزان! غربی به خوبی دانستهاند که ابتدا باید برای مخاطبین خود سلیقه ایجاد کنند بنابراین اول اغراض و اهداف فرهنگی خود را در غالب پوششهای جذب کننده تعریف نموده سپس آ نهارا با شخصیتهایی نظیر باربی، بتمن و سوپر من ویا اسپایدر من، شرک و میکی موس و تام و جری و باب اسفنجی و لوک خوش شانس و … برای مخاطبین خود خواستنی و جذاب نموده و پس از مدتی این نمادها را با قرار گرفتن بر روی تمام ادوات مخصوص کودکان به فکر و ذهن و در نهایت فرهنگ آنان وارد کرده و در ضمیر ایشان نهادینه میکنند.
این پروسه را نباید در کوتاه مدت انتظار بهره بری از آنرا داشت بلکه برای تغییر ذائقه یک نسل باید به اندازه یک نسل زمان صرف کرد آنچه که غرب – به معنای عام ان- از ابتدای قرن بیستم به آن روی آورده و ثمره آن اکنون در خانه های ما و در مقابل ما نمایان است.
نتیجه.
از طرح موضوعات فوق این نتیجه را میتوان به وضوح در یافت که اگر میخواهیم که کودکان و آینده سازان کشورمان در دامن غرب و فرهنگ منحط آن نیفتند باید با رسانه و به زبان هنر و فارغ و عاری از هر تحکیم و تحکمی با آنان سخن گفت و ایشان را هنرمندانه به سمت مشاهیر و اساطیر ملی و مذهبی کشور خود سوق دهیم و ابتدا سلیقه این نسل را با همان ابزاری که بیان شد – که حقیقتاً تنها ابزار موثر بر روی این قشر از جامعه است که بزرگان گفتهاند هنر برتر از گوهر آمد پدید – تعدیل نمود و پس از آن محصولات فرهنگیای با این نمادها روانه بازار کرد تا نتیجهاش بشود اصلاح امور فرهنگی جوانان آینده و بزرگان پس از آن.
و توصیه ای برای مسئولان آنکه در راستای استمداد از رسانه باید توجه داشت که از ابتداییترین اصول این پایگاه بلند و وسیع تبلیغی همانا اصل صداقت است که غربیان به ظاهر نادان این موضوع را دیر زمانی است که فهمیدهاند و به تظاهر هم که شده است در راستای اهداف خود از این اصل مهم –صداقت- به خوبی بهره میگیرند. به قول خواجه شیراز:
هزار سلطنت دلبری بدان نرسد.
که در دلی به هنر، خویش را بگنجانی.