بسم رب الشهدا
توجه توجه توجه
اینجا دزفول است
آژیری که در زیر خواهید شنید سوز دل خانواده هایی است که با گذشت ۲۶ سال از اتمام جنگ هنوز تحت تعقیب بی مروتی و کم لطفی روزگارند.
من!
فرزندی از خیل فرزندان این دیار!
اقرار میکنم : آنروز که برای اولین بار، متن لوح قهرمانی دزفول را از رادیو دزفول خواندم و بدنم از شوق پیروزی و چشمانم از شدت اشک شوق ثمردهی خون شهدای شهرم میلرزید،
هرگز گمان نمیکردم به اینجا برسیم که مظلومیت و نجابت مردم شهرم را به حساب کم عرضگی شان بگذارند.
آنروز گفتم : دزفول ای مهبط ملائکه الله ….
اما امروز فریاد میزنم :
دزفول ای که آش نخورده و لب و دهانت سوخته!!
آنروز اول خواندم و سپس گریستم ،
اماامروز نمیدانم اول بگویم بعد بگریم
یا بگریم و بگویم !
اینجا دزفول است، شهر آرزوها و حرف های برزمین مانده!. . .
چندروز پیش ، سری به بنیاد شهید دزفول زدم، تنها برای یک سوال!
آنجا که رسیدم اما!
زبانم بسته شد،
وقتی با تعدادی ازایثارگران و خانواده های محترم و مستأصل شهدا روبرو شدم.
برای بررسی بیشتر اوضاع، قریب به دوساعت در دفتر مدیر نشستم که به لطف الهی توفیق پیگیری و رفع مشکل تعدادی از این عزیزان (مرتبط با شهرداری و شورای شهر) نصیبم شد.
و اما، مابقی مراجعه کنندگان مشکل بیکاری فرزندان خود را داشتند که ظاهرا دست بنیاد بسته بود.
برخی بلند بلند فریاد میزدند و بی تابی میکردند….
پدر شهیدی میگفت: چندسال است که بارها برای اشتغال دو فرزندم تقاضا داده ام اما هنوز بیکارند از سن ازدواجشان هم گذشته، نمیدانم چه کنم؟!
مادر جانباز و آزاده ای به شدت عصبانی از نحوه سهمیه بندی آموزش پرورش میگفت: شما را به خدا نوبت بچه های من کی میرسد؟؟؟
فرزند جانبازی که فوق لیسانس بامعدل بالا بود گفت: پدرم جانباز ۶۵ درصد اعصاب و روان است مشکلاتمان زیادشده، پشتیبانی ندارم به هر کجا میروم کار نیست شما بگویید چه کنم؟؟؟
فریاد مردی دیگر از بیرون مرا به آن سمت کشاند. ایشان جانباز ۵۵ درصد بود. سه فرزند داشت. گفت: بخدا تمام زندگی و داراییم را یک مغازه کرده ام برای پسر بزرگم، دوپسر دیگرم لیسانس بیکارند، کسی به فریادم نمیرسد؟؟!!!!
درهمین حال زن و مردی که معلوم بود از خانواده شهیدند وارد جمع شدند، زن بی تاب شد و فریاد زد: خدا نبخشد آنانی را که در جامعه شایع میکنند که خانواده شهدا و جانبازان خوردند و بردند و تمام سهمیه ها را گرفتند و ….
ایهالناس بخدا دروغ است!
کو؟ کجاست سهمیه ؟ کجاست کار؟
به مدیر بنیاد گفتم: پس مسئول اشتغال بنیاد چه میکند؟
او را صدا زد فوراً آمد، ازایشان پرسیدم «پس شما چه می کنید؟» بااین سؤال گویی ساختمان بنیاد شهید را بر سرش کوبیدم!
به یکباره صورتش قرمز شد و باصدای بلند و لرزان و معترضانه گفت: شما مسئولین کجایید و چه میکنید؟!!! آنقدر از مشکلات ایثارگران و بنیاد گفت و گفت و گفت، که زبانش خشک شد و اشک در چشمانش حلقه زد…
او ادامه داد: ((بسیاری از خانواده شهدا و ایثارگران سالهاست در نوبت کارند اما دریغ از یک شغل!!!))
به راه آهن اندیمشک معرفی میکنم، شنیده ام با بی احترامی نامه را پرت می کنند و میگویند دزفول به ما مربوط نیست!!
گاهی به سد دز معرفی نامه داده ایم، مدیر آنجا گفته : «اینجا سد دز اندیمشک است از دزفول نمی گیریم!!»
به شرکت کارون معرفی می کنیم. می گویند: از افراد بومی شوشتر و گتوند نیرو می گیریم!!
به کارخانه شیر و شرکت قند دزفول معرفی می کنیم، می گویند سهمیه ما متعلق به شوش است….
یکی ازحاضرین گفت درست میگوید. آیا غیر از این است؟
گفتم کاملا درست می فرمایید. درحالیکه دزفول با آنها اینگونه برخورد نکرده زیرا اگر به سوابق استخدامی سد دز – شرکتهای کارون و قند و کارخانه شیر (در زمانی که دراختیار مدیریت دزفول بودند) مراجعه شود خواهیم دید که دزفول بسیاری از مردم شوش و شوشتر و گتوند و اندیمشک(صالح آباد) را استخدام نموده!!!
و حتی هم اکنون در سوابق استخدامی تنها بیمارستان بزرگ دزفول، بکارگیری افرادی از شوش و اندیمشک نیز به چشم می خورد.!!
ناگاه باصدای بلند و ناله کنان گفت: «آقای گلستانباغ، بی توجهی به دزفول از حد گذشته، بیکاری در دزفول بیداد میکند!
روز قیامت ازشما نمیگذرم اگر این مشکلات را که می بینی به فرماندار و نماینده و امام جمعه نگویید..
برو به همه بگو ، به مسئولین در تهران بگو که وضعیت بیکاری در دزفول فاجعه آمیز است!!
از خط بحران هم گذشته!!!
چرا فکری نمی کنید؟؟؟
حالا هم دولت آقای روحانی در بوق و کرنا کرده و تمام عالمیان را خبر کرده که برای خانواده شهدا و ایثارگران سهمیه تعیین نموده!!!
ایشان با ناراحتی ادامه داد: دلش خوش است!! این چه سهمیه ایست؟؟!!!!!
دولت تنها با این کارش خانواده شهدا و ایثارگران را در بین مردم جامعه لکه دار کرده و عملاً مردم را به این مظلومان بدبین نموده!
آقای گلستان باغ، من خجالت میکشم که بگویم سهمیه دزفول با این همه بیکار، با این همه خانواده شهید، بااین همه گرفتار و با این همه مشکلات، تنها ۶ نفر است!!!!))
آمار مستند وکتبی را نشان داد دیدم درست میگوید. فقط شش نفر !!!!
درهمین حال مرد دیگری که هم جانباز بود و هم ازخانواده شهدا، با فریاد گفت چرا صدای ما را به تهران و مسئولین نظام نمی رسانید. تا کی باید سکوت کنیم؟
ما با این جراحتها و با این مشکلات در لبه دیوار مرگ قرار گرفته ایم. شما را بخدا فرزندانمان چه گناهی کرده اند؟
چرابرای دزفول فکری نمی کنید؟
***
به جمع حاضر اعلام کردم که حداقل کاری که از دستم بر می آید این است که فریاد شما زجر کشیده های جنگ را به گوش مسئولین محلی و کشوری برسانم. که البته توفیق یافتم و فردای آنروز درمقابل نماینده دولت – وزیر بهداشت – فریاد برآوردم، کاری نکنید که مردم مظلوم دزفول بپاخیزند و لوح مقاومت و قهرمانی را به دولت پس دهند! تاشاید باعث شود کمتر پشت سر دزفول و حقوقی که گیرش نیامده حرف بزنند!
شایدباعث شود به دزفول هم به اندازه آن شهری رسیدگی کنند که یکبار هم صدای غرش هواپیماها یا گلوله دشمن را نشنیده اند!! شاید !
والبته از این فریادها درحضور رؤسای جمهور گذشته زده ام!! درمقابل آقایان رفسنجانی – خاتمی- احمدی نژاد و اکنون نیز . . . .
و متأسفانه
در طول این بیست و چند سال پس از جنگ هیچکدام از دولتها حق دزفول را ادا نکردند و حتی پرونده بازسازی خرابیهای جنگ را باز ننمودند! و خود مردم بناچارخرابیها را ساختند!
سالهاست که خیرین شریف دزفولی، بیمارستان و درمانگاه و مدارس و مساجد و کانونهای فرهنگی اجتماعی و اغلب امکانات مشابه را می سازند و دولتها تنها پز آنها را میدهند!!
برخی گفتند شما که خود همه چیز را می دانی پس چه باید کرد؟!
《آیاتجمع کنیم؟》
گفتم اگر تجمع کردید بنده با قاطعیت از تجمع شما دفاع و حمایت خواهم کرد!
وهمه رسانه ها را هم خبردار میکنم. چه مجوز بدهند چه ندهند!
در حال خروج از بنیاد شهید بودم که جوانی به دنبالم آمد و گفت: حاج حسین! سلام. بخداشرمنده خانواده ام هستم
اکثر اقوامم عموها – دایی ها خاله و عمه از خانواده شهدا و ایثارگرانند، اما من نیستم…
آخه از کودکی با یتیمی بزرگ شده ام و دزفول را هم ترک نکرده ایم. لیسانس مکانیک دارم و پنج سال است به دنبال کارم
کجا بروم؟
او خبر نداشت که لحظاتی پیش درون بنیاد شهید بر من چه گذشت؟!!
گفتم برادر عزیز شما نیز حق داری. شما و تک تک مردم دزفول هرکدام به نوعی ایثارگرید. و با توجه به آنچه که بر دزفول گذشت و آثار مخرب جنگ که هنوز در پیکره مردم دزفول نمایان است….
ازانصاف به دور است اگر تمام مردم دزفول را ایثارگر نخوانیم!
گفت این حرفها که برایم کار نمی شوند. برای کار چه کنم؟؟؟؟؟؟؟
آری
این درد دل هزاران جوان زجر کشیده دزفولیست
که فقط می گویند و می نالند
اما تا کی می سازند خدا میداند!
اکنون،
این حقیر بعنوان نماینده مردم دزفول در شورای شهر
اولاً از یکایک مسؤلین شریف دزفول (مقیم دزفول و تهران)
خاضعانه می خواهم که بخاطر این مردم زجر کشیده بیایید تا اختلافات سیاسی و جناحی و نفسانی و… را کنار گذاشته و متحد و همصدا، صدای نالان و آژیر خطر را از کنج دل سوخته مردم مظلوم شهرستان دزفول، به گوش مسؤلین نظام برسانیم و ثانیاً از دولت و مسؤلین بزرگوار نظام انتظار دارم که به آرامش قبل از طوفان زیاد دلخوش نبوده و به فریاد این مردم مظلوم و صبور برسند.
یادمان نرود اگر بار دیگر کیان این مرز و بوم به خطر بیفتد همین مردم وهمین جوانان سرمایه اصلی کشورند.
والسلام
حسین گلستان باغ
مرداد ۹۴