۲- معتقد نیستم که واکنشها به مرگ مرتضا پاشایی، یک «پدیده خودجوش اجتماعی» بوده است. این را ناظر به ویژگیهای شخصی مرتضا پاشایی میگویم. پاشایی یک خواننده معمولی پاپ است، خوانندهای مثل علیزاده، لهراسبی، صفوی و … او قطعا مثل شادمهرعقیلی و یا محسن چاووشی، یک ستاره محبوب و اصطلاحا پاپیولار نبود و استقبال از کارهایش در حد کارهای معمولی پاپی بوده که در این سالها و با موج دوم موسیقی پاپ در کشور رواج پیدا کرده و به کمک رسانه ملی، شنیده شده و به شهرت رسیده است.
پس ویژگیهای خاص موسیقی پاشایی نمیتواند او را به محبوبیتی در این حد رسانده باشد. شاید نحوه مرگ او و مظلومیتی که در مبارزه با سرطان برای او ایجاد شد هم در احساس ترحم و همدردی موثر بوده باشد، اما نمونههای مشابه زیادی بوده است که این سالها در مظلومیت جدال با سرطان جان باختهاند و این چنین احساسی را برنیانگیختهاند. پس ماجرا چیست!؟
۳- شاید همین دو سه دلیل کافی باشد تا واکنشها به مرگ مرتضا پاشایی را یک «حرکت مدیریت شده» بدانیم که موفق به موج سازی اجتماعی شده و بخشی از مردم را نیز با خود همراه کرده است.
سالهاست که نظریهپردازان حوزه «مد» به دنبال تبیین چرایی و چگونگی فراگیر شدن یک مد در جامعه هستند. اینکه اولا چگونه یک مد در جامعه « نشر» پیدا میکند و ثانیا چرا جامعه به آن اقبال نشان میدهد، چه برای آنهایی که میخواستند محصولی را در قالب مد روز به جامعه تحمیل کنند، چه آنها که می خواستهاند با این تحمیل مقابله کنند و جامعه را در مقابل مد واکسینه کنند، پاسخ به این دو سوال بسیار مهم بوده است و البته برخی هم برای پاسخ به پرسش اول یعنی چگونگی نشر یک مد، به نظریههای بازاریابی و نحوه رسیدن یک کالا به دست جزئیترین مشتری متوسل شدهاند. حالا اگر در همین نظریه «نشر مد»، بجای اینکه به چگونگی فراگیر شدن یک نوع پوشش بپردازیم، به دنبال آن باشیم که بدانیم «یک پیام و یا مفهوم» چگونه به پایینترین لایههای اجتماع میرسد، ماجرا جذابتر میشود.
۴- به نظرم یک شبکه انتقال پیام در کشور در حال شکلگیری است که در نظریههای بازاریابی و نظریههای انتشار مد، به آن «شیوه انتقال مویرگی» اطلاق میشود و ما در این بحث اسم آنرا «شبکه مویرگی انتقال پیام» میگذاریم. از یکسال و نیم پیش به وضوح تلاش برای شکل دادن به این «شبکه مویرگی انتقال پیام» را شاهد هستیم که البته با تکیه بر زیرساخت جدید اپلیکیشنهای ارتباطی گوشیهای همراه به دنبال گسترش خود در لایههای زیرین جامعه است.
در یک سال و نیم اخیر همه تلاش طراحان این «شبکه مویرگی انتقال پیام» هم این بوده است که فارغ از نوع و متحوای پیام، تنها با ارسال پیام از طریق این شبکه به هر موضوع و بهانه با ربط و بیربطی، شبکه را تکمیل کرده، گسترش داده و به لایههای زیرین جامعه برسانند.
این پیام میتواند موضوع یوزپلنگ ایرانی باشد، یا آزادسازی سربازان ایرانی، موضوع دریاچه ارومیه یا آلودگی هوا، جوکهای «پ نه پ» باشد یا تکیه کلامهای شریعتی، مهم این است که این پیام در فیس بوک و توئیتر و اینستاگرام تولید و وارد این شبکه شده، و از طریق واتس اپ و وایبر توزیع شود تا به لایههای زیرین برسد.
۵- این «شبکه مویرگی انتقال پیام» در ماههای اخیر دو عملیات مهم انجام داده است که دومی یک عملیات میدانی قابل توجه و تامل است. اولین عملیات مهم و جدی این شبکه انتقال پیام، اسیدپاشی و تبدیل آن به یک بحران اجتماعی در کشور و خصوصا شهر اصفهان بوده و بنظرم دومین عملیات مهم و جدی این شبکه که البته تفاوتش با موارد مشابه دیگر در حضور میدانی اعضای این شبکه بوده، ماجرای واکنش به مرگ مرتضا پاشایی است. این شبکه موج تبلیغاتی را ایجاد کرده و البته بخشی از مردم را نیز با خود همراه کرده است.
ویژگی مهم این «شبکه مویرگی انتقال پیام» نیز آن است که قرار نیست در آن پیامهای سیاسی و یا فرهنگی منتقل شود، تنها پیامهای اجتماعی در این شبکه توزیع خواهد شد تا هم بعد فراگیری موضوع تضمین شده باشد، هم رسانههای رسمی مجبور به همراهی با آن بوده باشند و هم بهانهای برای برخورد با آن وجود نداشته باشد.
۶- در عکسهای منتشر شده از تشییع مرتضا پاشایی، این تصویر را گویاترین تصویر در تبیین معنا و ماهیت این پدیده اجتماعی دانست. نقش گوشیهای در دست حاضرین در این تجمع از نقش خود آنها در شکلگیری این تجمع مهمتر بوده است. در واقع این مردم از دورن همین گوشیهایی که به دست گرفتهاند به این اجتماع آمدهاند و باید آنها را لشکر این «شبکه مویرگی انتقال پیام» در حال شکلگیری بدانیم.
علی نادری
تحلیل قشنگی بود….
فکر کنم این هم یکی دیگه از موهبت های تکنولوژی برای انسان هاست که میشه بخوبی از اون استفاده کرد و یا به بدی…
یعنی اگر هم این شبکه انتقال مویرگی بر وفق مراد شما نیست دلیل بد بودن و ساخت دشمن بودنش نیست…این یه کاناله که فقط نقش انتقال رو داره…
حالا این که چه کسی یا چه گروهی پیشرو در این عرصه اند و از آن به نفع خود استفاده می کنند به خود سیستم ربطی ندارد …شاید گروهی دیگر کوتاهی کرده اند و عرصه برای دیگران خال کرده اند…
درضمن بطور کلی فکر می کنم کلا مردم ایران چند وقتیه دوست دارن به هر بهونه ای دور هم جمع بشن و یکجوری هویتی را بیابند که تا به حال نیافته اند ….که این هم سر چشمه اش در تغییر غیر قابل انکار سبک زندگی ایرانیان است ….
دقیق و متین و مستدل …
سلام
ممنون از نوشتتون
عالی بود، علی جون واقعا خودت نوشتی؟
می بینم که حسابی استفاده کردی
اره
اون روز همینطوری نشستم و نوشتم
باشد که مقبول بیافتد
نقد جدی بهش دارید مطرح کنید تا استفاده کنیم
سلام …. عالی بود اخوی ………… به وضوح داره فضا رو به دو دسته تقسیم میکنن و یک شکاف ایجاد میشه در بین بچه مسلمونا و که این فضا باب موش دوندانه و غربی ها عاشق چنین فضاهایی هستن که مردم رو به جون هم بندازن تا شاید شعله اون ها دامن نظام رو بگیره و اکثر این رو میتونم بگم خودشون طراحی کردن تا این شکاف رو عمیق کنند و تنفر ایجاد کنند نسبت بچه مذهبی به غیر مذهبی و برعکس
ان شاالله خدا همه را بیامرزه اما باید حواسمون رو جمع کنیم که با انتشار این پیام ها پیراهن عثمان سر نیزه نکنیم و ناخواسته وارد این سیل خانمان سوز بشیم.
صحبت هایی که فرمودین کاملا قابل قبول و منطقی اند.
اما در کل درسته که حرکت کاملا مشخصه که مدیریت شده بوده به طوریکه شخصی مثل من نوعی بعد از فوتشون شناختمشون. اما مقداری از این توی خیابون اومدن ها طبیعی بود. منتها نکته ی تامل برانگبز اینجاست که مگه هنرمندان قبلی که خدایشان رحمت کند کمتر از ایشون عزیز بودن که برای اونها در این سطح عزاداری نشد؟! چرا مرده به گور عزیز شد؟!!
سلام، نقد جالب و جامعه شناسانه ای بود و لازم بود که در مورد این مسئله بررسی صورت گیرد. عجیب ترین بخش این اتفاق این است که بسیاری از کسانی که در این تشییع جنازه رسمی و غیر رسمی_ مراسم های نمادین تشییع پپیکر پادشایی در اهواز_ شرکت کردند،در زمانی که این خواننده زنده بود نه از زندگی شخصی و نه عکسی از او داشتند. اما در این زمان کوتاه اغمای ایشان از تمام جزییات زندگی او مطلع گشتند. چه شعرها و چه پیام های عاشقانه ای که نوشته نشد…. به نظر من اینها _بیشتر از انچه شما درباره ی ان بحث کردید _ به سبب حس شیفته شدن و بازیچه شدن است که امروزه به خوبی از این دو مورد برای کنترل مردم استفاده می شود زیرا اکثرا آموزشی برای استفاده از این دو حس ندیده اند.
با سلام ، تحلیل جالب و جامعه شناسانه ای بود و لازم بود که در این باره بررسی صورت گیرد. طی این ماجرا اتفاقات عجیب و غیرمنتظره ی زیادی رخ داد اما به گمان من عجیب ترین این اتفاقات بعد از تشییع جنازه رسمی، تشییع جنازه های غیر رسمی و به ظاهر مدرنیته بود. مشاهده ی این همه علاقه مندی نو ظهور بسیار شک برانگیز بوده و هست. متاسفانه عدم کنترل مردم ما بر احساس بازیچه شدن و شیفته شدن – که هر دو کاملا فطری است -موجب شده که با هرحرکتی بدون اندیشه و تفکر همراه شوندو نیاز های فطری خود را در مسیری نادرست پاسخ دهند.
یا علی