قطعنامهی ۵۹۸ به روایت رهبر انقلاب گزیدهای از بیانات حضرت آیتالله خامنهای در مورد قطعنامهی ۵۹۸ به مناسبت سالگرد پذیرش آن منتشر شد.

هر کسى در این ایام، اظهارات مخالفان ما را در دنیا گوش کرده یا خوانده باشد، مىفهمد که دشمنان نظام ما، چهطور از عزت امروز جمهورى اسلامى، از ته دل ناراحتند. پیروزى ملت ایران، به کام اینها تلخ آمد. خداى متعال، همهى کارها را با حساب انجام مىدهد. یک روز بندهى صالح خدا، آن انسان بزرگ و مخلص که هیچچیز را براى خودش نمىخواست و همهى کارها را براى خدا مىکرد و همه چیز را براى او مىخواست، در قضیهى قطعنامه گفت: کاسهى زهر را نوشیدم. این تلخى را او تحمل کرد؛ ولى خداى متعال به آن بندهى صالح عوض داد و هنوز دو سال و اندى نگذشته کاسهى شهد و شیرینى پیروزى را به ملتش چشاند و کامشان را شیرین کرد. آن فداکارى، این ثمره را داشت. «اللهم ما بنا من نعمه فمنک لا اله الا انت». همه چیز متعلق به او و به ارادهى اوست.
خصوصیت ملى مردم ایران
ما در جنگ فهمیدیم که ملت ما یک فرصت فوقالعاده دارد؛ یک فرصت ملى و آن این است که مردم احساس مسؤولیت دارند. مردم ایران اینگونهاند. شاید همهى مردم دنیا اینطور نباشند. بعد از قضیهى قبول قطعنامه، که دشمن فرصت طلبى مىکرد و مىخواست از موقعیت سوء استفاده کند، ناگهان شما دیدید آنچنان جبههها پر شد که در طول جنگ، کمتر سابقه داشت، یا هیچ سابقه نداشت. بعد از قطعنامه، اینگونه شد. قطعنامه را که قبول کردیم، عراق حمله کرد. مردم دیدند دشمن نارو مىزند و فرصت طلبى مىکند. ناگهان، همه احساس مسؤولیت کردند. نگفتند: «دیگر کار از کار گذشته است. مىخواستند قبول نکنند! چرا امام قبول کرد؟!» مىتوانستند اینگونه بگویند؛ اما نگفتند. این، یک خصوصیت ملى است و ما این را در جنگ مىفهمیم؛ کمااینکه در انقلاب مىفهمیم و در دیگر قضایاى بزرگ مىفهمیم. هیچ صحنهاى مثل صحنهى جنگ، براى گزارش خصوصیات یک ملت و همهى چیزهایى که در گزارهى تاریخى مورد نظر است، مناسب نیست.

قطعنامه را هم که امام قبول کرد، بهخاطر این فشارها نبود. قبول قطعنامه از طرف امام، به خاطر فهرست مشکلاتى بود که مسؤولین آن روزِ امورِ اقتصادى کشورْ مقابلِ روىِ او گذاشتند و نشان دادند که کشور نمىکِشد و نمىتواند جنگ را با این همه هزینه، ادامه دهد. امام مجبور شد و قطعنامه را پذیرفت. پذیرش قطعنامه، به خاطر ترس نبود؛ به خاطر هجوم دشمن نبود؛ به خاطر تهدید امریکا نبود؛ بهخاطر این نبود که امریکا ممکن است در امر جنگ دخالت کند. چون امریکا، قبل از آن هم در امر جنگ دخالت مىکرد. وانگهى؛ اگر همهى دنیا در امر جنگ دخالت مىکردند، امام رضواناللَّه علیه، کسى نبود که رو برگرداند. بر نمىگشت! آن، یک مسألهى داخلى بود؛ مسألهى دیگرى بود.در تمام عمر ده سالهى حیات مبارک امام رضوان اللَّه تعالى علیه، پس از پیروزى انقلاب، یک لحظه اتّفاق نیفتاد که او به خاطر سنگینىِ بارِ تهدیدِ دشمن، در هر بُعدى از ابعاد، دچار تردید شود. این، یعنى همان برخوردارى از روحیهى حسینى.جنگ، تلفات دارد. جان یک انسان، براى امام خیلى عزیز بود. امام بزرگوار، گاهى براى انسانى که رنج مىبُرد، اشک مىریخت و یا در چشمانش اشک جمع مىشد! ما بارها این حالت را در امام مشاهده کرده بودیم. انسانى رحیم و عطوف، داراى دلى سرشار از محبّت و انسانیت بود. اما همین دل سرشار از محبّت، در مقابل تهدید شهرها به بمباران هوایى، پایش نلرزید و نلغزید. از راهْ برنگشت و عقبنشینى نکرد. همهى دشمنان انقلاب در طول این ده سال، فهمیدند و تجربه کردند که امام را نمىشود ترساند. این، نعمت بسیار بزرگى است که دشمن احساس کند عنصرى چون امام، با ترس و تهدید از میدان خارج نمىشود. امام، با منش و شخصیت درخشان خود، کارى کرد که همه در دنیا، این نکته را فهمیدند. فهمیدند که این مرد را از میدان نمىشود خارج کرد؛ تهدید نمىشود کرد؛ با فشار و با تهدیدهاى عملى هم نمىشود او را از راه خود منصرف کرد. لذا مجبور شدند خودشان را با انقلاب تطبیق دهند.

حتما خواندهاید که امیرالمؤمنین یا خود پیغمبر در مراحل اعزام نیرو به جبههها، چه کشیدند! قرآن مىگوید: «یقولون ان بیوتنا عوره و ماهى بعوره ان یریدون الا فرارا»؛ به آنان مىگویى عازم جبههى نبرد شوید، اما هر کدامشان بهانهاى مىآورند. مىگویند: «خانهمان خراب است. گرفتارى داریم. فصل تابستان است و هنگام چیدن خرما و برداشت محصول. کار و کسبمان کساد مىشود.» نفس پیغمبر بود، اما نمىتوانست آنان را به جبهه بکشاند! بعد از جریان قطعنامه که مجددا عراق حمله کرد و حضرت امام پیام دادند و بنده هم چیزى نوشتم، به منطقه رفتم. در آن فصل از سال دیدم سراسر کوه و دشت و بیابان، پوشیده از مردم است. آیا اینها کار نداشتند؟ کشاورزى نداشتند؟ بیوتشان «عوره» نبود؟ عجیب است! این چه حرکت و چه قدرتى بود؟ البته جز قدرت خدا هیچ چیز دیگر نبود و عاملش هم امثال شما بودید. مىخواهم این را عرض کنم که پدران و مادران شهدا، از مهمترین ابزارهاى الهى بودند براى اینکه جهاد استمرار پیدا کند؛ براى اینکه ملت شکست نخورد؛ براى اینکه انقلاب در قمار جهانى نبازد و در این مقابلهى جهانى نتوانند آن را از میدان خارج کنند. شما بزرگترین ابزار بودید. نفس امام در شما، در ملت و در جوانان اثر کرد.

جنگ را چه کسى به وجود آورد؟ نمىشود گفت جنگ را فقط عراق به وجود آورد. همهى قراین از اول کار نشان مىداد که استکبار پشت سر عراق است؛ او را کمک نظامى کردند؛ از لحاظ تبلیغاتى به او کمک کردند و شوراى امنیت را در خدمت متجاوز قرار دادند. با اینکه جنگ به این اهمیت در این نقطهى حساس واقع شده بود، اما روزهایى گذشت که سازمان ملل در آن روزها، هیچ عکسالعملى نشان نداد؛ این عادى نیست. در حملهى عراق به کویت، بعد از چند ساعت شوراى امنیت موضعگیرى کرد؛ اما در حملهى عراق به ایران، تا وقتى که تانکهاى عراقى پیشروى مىکردند، شوراى امنیت ساکت و تماشاچى نشست؛ بعد از آنکه هزاران کیلومتر را تصرف کرده بودند، شوراى امنیت یک کلمه حرف زد، که آن هم تقبیح تجاوز نبود؛ عراق را ملامت نکرد که چرا تجاوز کرده و جنگ را شروع کرده است؛ به دو طرف گفت که حالا بیایید دست از جنگ بکشید و آتشبس کنید! یعنى درحقیقت، تثبیت عراق در اراضى اشغالى ما. البته ما قبول نکردیم و آن قطعنامه را رد کردیم.

مىبینید آنچه که امام مىکند در دلهاى جا باز مىکند این مردمى که هشت سال گفته بودند جنگ جنگ، امام عزیزمان آن وقتى که مصلحت دانست قطعنامه را قبول کرد گفت نه آتشبس، ملاحظه نکرد که حالا من هفتهى قبل یا ده روز قبل یا یک ماه قبل، خود من چى گفتم نه تکلیف این است مصلحت اسلام این است، کى چه خواهد گفت براى امام مطرح نیست و چون براى خدا کار مىکند خدا هم براى او همهى مقدمات را فراهم مىآورد، «من کان لله کان الله له» دلهاى مردم مجذوب سخن امام مىشود همان مردمى که تا دیروز شعار مىدادند به جنگ جنگ آنچنان صداقت و صراحت و خلوص امام در دلهاى آنها کارگر مىشود که آنها بر مىگردند راهپیمایى مىکنند شعار مىدهند که نخیر امروز باید آتشبس باشد؛ این نشانهى خلوص است.
قبول قطعنامهى ۵۹۸، توطئهى دشمن را برگرداند
با این ابتکار جمهورى اسلامى، دشمن در دو راهى شکست قرار گرفت: اگر اجرا شود، ایران اسلامى به خواستههاى خود رسیده است و اگر اجرا نشود، داعیهى همیشگى جمهورى اسلامى مبنى بر لزوم قطع ریشهى تجاوز و رابطهى میان تجاوزِ عراق و حاکمیت سلطه در جهان و اینکه رژیم عراق در ادعاى صلحطلبى صداقت نداشته است، به اثبات مىرسد و بىاعتمادى به قرارهاى ساختهى قدرتها که جمهورى اسلامى همواره مدعى آن بوده است، در میان ملتها رایج خواهد شد و آنها را بر تکیهى فقط به نیروى خویش، تشویق خواهد کرد.
حکام سبکسر عراق که در طول جنگ عملاً نشان دادهاند از تشخیص مصالح عاجزند، این بار نیز زیانبارترین راه را گزیدند؛ یعنى ابتدا با حمله به ایران و ندیده گرفتن شعارهاى خود در قبول قطعنامه، بىاعتبارى سخن و عمل خود را به دیرباورترین اشخاص هم ثابت کردند و البته وقتى با حضور بىنظیر رزمندگان در جبهه، مجبور به عقبنشینى در بخش عظیمى از مرزها شدند، یک بار دیگر آزموده را آزمودند. با تعلل در اجراى قطعنامه، باز هم اقدامى دیگر در جهت عکس منافع سیاسى و اقتصادى و نظامى و حیثیتى خود انجام دادند و جهالت و آزمندى خود را به اثبات رساندند.
نگهداشتن بخشى از اراضى ایران اسلامى که عمدتاً دزدانه و پس از آتشبس تصرف شده، به قیمت تعطیل قطعنامهیى که مدتها دم از اجراى آن مىزدهاند، جز نکبت و پشیمانى، چیزى براى آنها به ارمغان نخواهد آورد و این حیلهى شیطانى نیز به خود آنان بر خواهد گشت: «ولایحیق المکر السّیئى الّا باهله». آنان دیر یا زود، مجبور به تخلیهى این اراضى خواهند شد و همه مىدانند که ایران انقلابى، حضور متجاوز غاصب پلید را در مرزهاى خود، زمان درازى تحمل نخواهد کرد و به طور حتم خسارتى که در این مرحله نصیب متجاوز و منطقه خواهد شد، مانند گذشته خسارتى سنگین خواهد بود. اگر یک سال پیش، صدام به اجراى قطعنامه تن داده بود، اینک اسرا برگشته، اروند لایروبى شده و صلح مستقر گردیده و پیشرفت بازسازیها چشمگیر بود. آنچه از تعلل رژیم عراق در عمل به قطعنامه، تا کنون بر دو کشور وارد شده، و آنچه از این پس وارد شود، مسؤولیتش بر دوش رژیم عراق و شخص صدام است.