بچه که باشیم دوست داریم زود بزرگ شویم
بزرگ که می شویم دوست داریم تمام دنیایمان را برای لحظه ای کودکی بدهیم!
….
بچه که بودم دوست داشتم بزرگ شوم
بزرگ شدن برای دختر بچه ها خلاصه می شود در
کنار گذاشتن عروسک هایشان
در چیدن سفره ی شام
کمک کردن به مادر در آشپزخانه
زمان ما به بیشتر شدن گل های روی کتاب فارسی هم بود!
برای من هم همه ی این ها هم بود، هم نبود!
بزرگ شدن من توی بچگی خلاصه شد در چادر سورمه ای رنگ ام با گل های قرمز، همان که یک کش سفید داشت!
وقتی روی سر من بود من بزرگ می شدم
منو خانم کوچولو صدا می کردند!
من کوچولویش را نمی شنیدم من “خانم” گفتن اش را می شنیدم!
خانم می شدم با چادر سورمه ای رنگم با گل های قرمز!
.
یک روز اما گم اش کردم
درست نمی دانم شاید هم فراموش اش کردم
کنار مغازه ی سبزی فروش!
بعد از آن هر وقت از آنجا رد شدم دنبال چادر سورمه ای ام با گل های قرمز گشتم
ولی پیدا نشد…
بعد از آن عهد کردم با خودم که هیچ وقت چادرم را فراموش نکنم
بعد از آن همیشه همراهم است
این بار چادر مشکی ام با کش مشکی!
فراموش اش نمی کنم
گم هم نمی شود!
“ریحانه رحیمی”
سلام
تشکر بابت رعایت قصار و روانی مطلب
بسیارعالی
شسته رفته و گزیده؛ بنده که لذت بردم من باب کم گوی گزیده گوی چون در بود.
جالب و خواندنی و روان بود ولی فکر کنم یه کم کوتاه بود !!!
تا اومدیم بریم تو بحر مطلب تموم شد ؛
اما زیبا بود …
باتشکر از مطلبتون.
بسیار جالب بود
بسیار لطیف و مهربانانه