وارد اتاق قرارگاه سلامت جهادی ها شدم، با برادری که قرار داشتم احوالپرسی کردم، متوجه شدم چند نفر از جهادی ها در حال استراحت هستند.
ساعت ۱:۳۰ شب بود. بی سر وصدا رفیقم که از کهنه کار های جهادی است دمنوش خوش عطر سیب و گل محمدی را آماده کرد. امشب توفیق همراهی ایشان را داشتم. بیش از یک سال است که کارگاه دوخت ماسک و گان جهادی زدند و هنوز فعال اند. همین ماسک ها و گان هایی که ما می پوشیم دست پخت گروه جهادیشون هست.
دمنوش را با میز چرخدار بردیم توی بخش ها، حالا ساعت ۲شب شده و هرکی بر اثر درد بیداره و یا همراه بیماره مشتری دمنوش هست. البته کادر درمان هم میل می کنند.
در نیمه شب های عرفانی ماه مبارکِ سال دوم کرونایی شاهد مناجات وقراءت قرآن پرستاری بودم که بعد از انجام ماموریت های شغلی اش، راز و نیاز با معبود را بر استراحت چند لحظه ای ترجیح داده و تجدید قوای روحی را مهمتر از تجدید قوای جسمی می داند، آری شهدای سلامت از این شب زنده داری ها به مقام شهادت نایل شدند.
دَم دَمهای سحر دمنوش را بردم اورژانس ساعت حدود ۴ هست اورژانس پر از جمعیت است. یک تخت خالی ندارد، راهرو ها هم پر هست.بعضی از مردم همین نزدیکای سحر حالشان بد شده و به تکیه گاه جهادگران سلامت متوسل شده اند، البته امید به خدا ضامن تاثیر دارو ودرمان و ناامیدی سمّ کشنده است.