به مناسبت هفته دفاع مقدس مصاحبه جالب و خواندنی سرهنگ غلامحسین سخاوت نویسنده و محقق دفاع مقدس برای علاقه مندان به فرهنگ ایثار و شهادت در ذیل می آید.
ما اول جنگیدیم و بعد دوره و آموزش دیدیم و تخصص گرفتیم . در عملیات آزاد سازی خرمشهر بود که ترکش خمپاره به فکم خورد و ۱۴ تا از دندانهایم افتاد .به ریه و سینه و بازوهایم نیز ترکش خورده بود .۶ ماه در بیمارستان بودم .وقتی از بیمارستان آمدم حسابی تکیده شده بودم .
اینها را کسی می گوید که ۶۰ماه حضور در جبهه ، ۳۰درصد جانبازی دارد . او هم رزمنده تک تیرانداز است و هم مسئول تعاون سپاه و امور ایثارگران در عملیات طریق القدس و فتح المبین بوده است.
بودن در اموری از این دست جزو الفبای رزومه جهادی اش محسوب می گردد.
فندق می شکستند
سرهنگ سخاوت همچنین می گوید: ما در سپاه دزفول مستقر بودیم دزفول یک مکان سوق الجیشی بود که ما میزبان همه ی یگان ها و لشکرها و تیپ ها بودیم. لشکر محمد رسول الله و علی بن ابیطالب (ع) این جا بودند. لشکر ۷۷ هم بود. لز دزفول تا آبادان و بچه های تبریز، تیپ ۷ ولی عصر دزفول هم بود.
او ابتدا به مسئولیت های خود در جبهه می پردازد و می گوید آن روزها تکمیل فهرست مفقودین، سالمین، مجروحین، هماهنگی امور تشییع و تدفین و ترحیم شهدا، از طریق هلال احمر و صلیب سرخ انجام گرفت بلکه مسئولیت این کارها با ما بود.
سخاوت به فعالیت خانم های خانه دار و نقش مهم آن ها در جنگ اشاره نموده و در ادامه می گوید: در خانه های شمال ، جنوب، شرق و غرب شهر دزفول سبزی پاک می کردند، فندق می شکستند، یک تریلی قند به دزفول می آمد، خانم ها تکه می کردند. پتوی رزمندگان را می شستند. لباس رزمندگان مجروح را شسته و پس از اتو تحویل می دادند. تلفن ها را برای رزمندگان دم در می گذاشتند تا با خانواده هایشان تماس بگیرند.
او همچنین می گوید: در دزفول کسی دشمن را نمی دید، اما دشمن بیش از هر نقطه ی کشور دزفول را می دید. از دویست موشکی که زدند ۱۷۶ موشک آن به شهر اصابت کرد. ساعت ۱۱ صبح سال ۵۹ به میدان مثلث دزفول موشکی خورد که ۸۴ نفر غیر نظامی به شهادت رسیدند
به همین سبب نماینده جمهوری اسلامی ایران به سازمان ملل شکایت کرد و فیلم کشته شدگان را برد تا ببینند با مردم غیر نظامی ما چه می کنند.
عراق و اسرائیل اعتراض کردند که دروغ است یک توپ این همه آدم را شهید کند. فیلم آن موجود است( توپ ۳ متری بود) سازمان ملل عراق را محکوم کرد.
پس از آن ماجرا ، مردم به شوخی می گفتند ما هم عراق را محکوم می کنیم، به این ترتیب حرف سازمان ملل به طنز تبدیل شده بود.
محقق کتابهای “ققنوس جنوب” ، کتاب ” اولی ها” ،جغرافیای حماسی شهر نمونه دزفول همچنین روایت می کند که : آن روزها مردم نمی دانستند موشک چیست ،وقتی آمد دیدند ۵۰ خانه را با هم تخریب می کرد .
این جانباز هشت سال دفاع مقدس می گوید: در خصوص نامگذاری دزفول در سال ۶۶ با نام پایتخت مقاومت نمونه کشور می گوید : در زمان جنگ من ۲۳ ساله و تازه ازدواج کرده بودم .در ۱۷مهرماه سال ۵۹ شب هنگام ۳ موشک به دزفول اصابت کرد ،از طرف شوش و کرخه خمسه خمسه شلیک می کردند .
دزفول گلوگاه خوزستان و در تیررس دشمن بود ،اگر این شهر را می گرفتند ،کل خوزستان را می گرفتند ،از این رو دزفول آخرین شهر و خرمشهر اولین شهر می شد .
صدام می خواست سه روزه دزفول را بگیرد ، تا پل کرخه هم آمدند که حدود ۲۲ کیلومتری دزفول بود ،اما مردم دزفول ۲۷۰۰ روز یعنی ۸ سال مقاومت کردند و اجازه ندادند حتی یک ماشین عبور کند .معادلات صدام بهم خورد ! ۱۵هزار نفر در دزفول اسلحه گرفتند !زاغه مهمات تیپ دو را به زور لشکر۹۲زرهی اهواز خالی کردند . اسلحه ها را گرفتند و به استقبال دشمن رفتند …حتی آدم های لات و بی نماز هم می آمدند ،هر که توان جنگیدن داشت می آمد….
سرهنگ سخاوت می گوید : مادران در خانه ها را جارو و آبپاشی می کردند ،مغازه ها باز بودند و دیر می بستند تا نشان دهند شهر زنده و سرحال است ؛نماز جمعه و زیارت سبزقبا یک هفته تعطیل نشد ،زندگی جاری بود …
بازاری ها به رزمندگان ۲۰ درصد تخفیف می دادند ،به شهید همت که آمده بود از بازار دزفول خرید کند می گفتند ،شما آمدید جان بدهید ،ما هنر نکرده ایم که تخفیف می دهیم !صدام هر روز چند بار می گفت : ” الف دزفول” یعنی اول دزفول را می زنیم.
وی ادامه می دهد : طرحی به نام انصار المجاهدین داشتیم .ما در شهر مدیریت داشتیم ، گشت شبانه پیاده موتوری،ماشین و نامحسوس با لباس شخصی داشتیم ،برای منافقین دزفول خط قرمز بود !همه ی این گفته ها و ناگفته ها دزفول را به عنوان شهر مقاومتی که در ۸ سال دفاع مقدس از خود نشان داد “پایتخت مقاومت “نامیدند .
عبدالحسین سخاوت در خصوص اولین موشک اصابت شده به دزفول می گوید : اولین موشک در دزفول به محله “چولیان”،دومی در خیابان “آفرینش” و سومی به محل “سیاهپوشان” خورد.
سبز می شویم دوباره می روییم
عبدالحسین سخاوت با یادی از خانواده حاج میرزاعلی شجاعی این چنین ادامه می دهد:خانواده شجاعی در محل سیاهپوشان دزفول زندگی می کردند که ۵۴ نفر از ساکنین در آن محل با موشک شهید شدند که ۸ نفر از آنها از خانواده شجاعی بود؛ پسرها، دخترها، دامادها ،عروس ها همه شهید شدند…
سه ماه پس از ویران شدن خانه ی میرزا با موشک “آیت الله بیگدلی”میرزا را می بیند ،میرزا گندم فروش بود و در خانه گندم نگهداری می کرد ؛انگار پس از اصابت موشک به خانه میرزا ،گندم ها هم زیر خاک دفن می شوند ،پس از مدتی میرزا می بیند زمین خانه اش سبز شده است ،انگار با بارش باران گندمهایی که زیر خاک بودند سبز می شوند .
سخاوت به نقل از آقای بیگدلی می گوید : دیدم حاج شجاعی کنار زمین خانه اش سخت مشغول کار است .محل موشک به سبزه زاری تبدیل شده بود؛دست دراز کردم تا با میرزا دست دهم گفت : حاجی دستم خاکیست ببخشید.
گفتم من دوست دارم با این دست خاکی دست بدهم ،دستی که زحمت کشیده و دستی که رسول الله به آن بوسه زده است .گفتم از باب دیگر هم این خاک خاک مقدس است .خاک دزفول مثل خاک کربلاست !من دوست دارم با همین دست خاکی دست بدهم
میرزا دستش را دراز می کند و دست حاج آقا را می بوسد و می گوید : نگاه کن دشمن خانه های ما را ویران و همسر و فرزندان و گندم ها را زیر خاک دفن کرد ،اما نتوانست امید را از ما بگیرد،گندم ها دوباره سبز شدند ….
میرزا گفت: ما دوباره سبز خواهیم شد و زندگی را از نو شروع خواهیم کرد .
آیت الله می گوید : من به معرفت این پدر شهید تبریک گفتم ؛ نزد خود گفتم عجب ! من می خواستم به او امید بدهم ،اما او به من امید د اد .
مجددز