پایگاه خبری تحلیلی دزمهراب

بامیخ‌کج وگوزن‌جمله‌بساز

قدیم ها قدیمی ها گفته اند:هر چیز که خوار آید ، روزی به کار آید.حتی میخ کج.مثل من  که کج می نشینم و کج می گویم.

گناه ، زنگار روی دل است.فلز دل که سیاه شد سوراخ می شود.گاهی درون دل هم زنگ می زند و پوک می شود.

میخ کج که باشی باید راست شوی باید چکش بخوری و درد بکشی.میخ کج زنگ زده که باشی باید صاف و صیقلی هم بشوی باید سمباده بخوری و بسوزی.میخ کج قدیمی که باشی باید جلا هم بگیری باید در اسید بخوابی و فنا شوی و همه او شوی.

فکر کنم اینها که گفتم توبه بود.درد کشیدن،درد عشق کشیدن،مرگ عشق چشیدن.

در مقام جهل می پرسم. مهدی(ع) در خانه خود میخ کج توبه کرده نمی خواهد.شاید من خوار بوده ام اما خار در چشم پسر فاطمه که نبوده ام.من حاضرم به دست او صاف شوم.ولی فکر نکنم او با چکش و اسید به جان بی جان من بیفتد.

حالا که توبه کرده ای بگو عاشقی تا سلامت کنم       تمام دلم را به نامت کنم.

محبوب را که بشناسی تازه محبوبش بخوانی؛ زیرا که حب بعد از معرفت داده می شود. اینجاست که سرشار شور شیرین می شوی و وجودت لبریز هیجان رسیدن.حال قلم را زمین می گذارم. برافروختگی اجازه ی نوشتن در این وادی را به من نمی نهد.نام دیگر این برافروختگی جهل است.پس دو خط سکوت می نویسم.

……………………………………………………………………………………………………………………………………………………….

……………………………………………………………………………………………………………………………………………………….

حال به محبوب رسیدی.تو واصلی اما هنوز پریشان یاری و سکینه نگرفته ای فقط یک مرحله مانده.

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم    عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم.

بعد از توبه را ، از گوزن بپرسیم.

گوزن عاشق مار است و از خوردن گوشت مار لذت می برد.اینجا دو اتفاق می افتد یا مار او را نیش می زند.که او می میرد مگر اینکه خود را به خرچنگی برساند و آن را بخورد.خرچنگ پاد زهر است.اتفاق دوم این است که گوزن در هوای گرم تابستان دنبال مار می دود و آن را از دم می گیرد و تا آخر که به سر  او می رسد می خورد.طبیعتا کیسه ی زهر مار را هم بلعیده.سم بسیار حرارت زاست.آتش عطش ، حرارت هوا و سوزندگی سم عرصه را بر گوزن تنگ می کند.دردی بی انتها و غیر قابل وصف وجودش را فرا می گیرد.به سمت آب می دود اما می داند نوشیدن یک قطره آب مساوی است با مرگ ،چرا که سم را به خون  او هدایت می کند.گوزن بیچاره زمین و آسمان به او فشار می آورند.نعره می زند ، فریاد می کشد.آنچنان درد و فشاری را تحمل می کند که اشک از چشمانش بیرون می زند اما سرازیر نمی شود.زیر دو چشمش به اندازه ی یک بند انگشت گود است.به حدی اشک می ریزد که این دو گودی پر می شوند.

بعد از مدتی اشک های جمع شده در زیر چشم گوزن منجمد و براق می شود.

این قیمتی ترین پاد زهر دنیاست.

نفس ، شیطان ، انسان ، فشار می آورند در این حال فقط اگر یک یا الله بگویم و صدایش بزنم دستم به آسمان می رسد.تو رسیده ای ، آری تو واصلی.حال به منزل آخر ورود کن تو انیس مایی و همنشین ما.

*علی احمدی مهر

اخبار مرتبط