پایگاه خبری تحلیلی دزمهراب

به برهوت حقیقت خوش آمدید/دوئل ایران و آمریکا!؟

1. در میانه فیلم «ماتریکس»؛ فیلم تاریخی انتهای دهه نود میلادی؛ «نیو»، قهرمان داستان به نیروهای شورشی ضدماتریکس می پیوندد. انتخاب می‌کند که از دنیای خیالی و نمادین زندگی روزمره بالاتر رود و به درک و یاری واقعیت حقیقت بشتابد.در این هنگام است که «مورفیوس» دست او را می‌گیرد و  چهره واقعی دنیا، شهر لس آنجلس را به او نشان می‌دهد، آنجا چیزی نیست جز خرابه‌هایی ترسناک، یک کابوس تمام عیار. مورفیوس؛ نیو را مورد خطاب قرار می دهد و از او با این جمله استقبال می کند:”به برهوت حقیقت خوش آمدید “…

این واقعیت صریح و بی‌فاصله امروز ماست. نیازی نیست مثل برادران واچوفسکی و حالا خواهر و برادر واچوفسکی( یکی از واچوفسکی‌ها تغییر جنسیت داد) به دنیا‌های موازی معتقد باشیم، نیازی به اعتقاد به یک شبیه‌ساز قدرت‌مند برای آفریدن واقعیتی مجازی به جای حقیقت دنیا هم نیست.کافی است دنیای امروزمان را نگاه کنیم ، پیش‌فرض‌های رسانه‌های جریان اصلی را بزداییم و از  الگوهای زندگی در دنیای قدیم، یک دهکده جهانی با کدخدایی به نام آمریکا بگریزیم.

بهشت برینی که رسانه‌ها، فیلم‌ها، موزیک‌هاو… از آمریکا ساخته بودند، از دنیای تحت سلطنت آمریکا، از یک رویای آمریکایی که دنیا را آباد و شاد و آزاد خواهد کرد؛ حالا با گذشت زمان، اگر از قید محاصره تولیدات رسانه‌ای و هنری و فرهنگی آمریکایی، از قید فیلم‌های هالیوودی رها شویم چیزی بیشتر از یک خرابه نیست. هر جا که آمریکا پا گذاشته است چیزی جز خرابه و وحشت باقی نگذاشته است.

مورفیس در ابتدای ملاقات با نمو، ادامه حقیقت‌شناسی را به اختیار او گذاشت.”می‌تونی کپسول آبی رو برداری قصه تمومه. تو تختت بیدار میشی و به باورهات ادامه میدی. اما اگه کپسول قرمز رو برداری تو سرزمین عجایب میمونی و می‌فهمی که لانه خرگوش چقدر عمیق هست.” دنیا کپسول قرمز را برداشته‌است.

139208101347476281446184

دو سال پیش سفیر آمریکا در بنغازی کشته شد.یک نگهبان کنسولگری آمریکا در بنغازی درباره اینکه چرا مانع از حمله به کنسولگری ایالات متحده نشده گفت: اولین و آخرین پایبندی من به پیامبر اسلام(ص) است، نه کنسولگری آمریکا. طنز ماجرا اینجاست که جی کریستوفر استیونس آن روز به بنغازی رفته بود تا یک مرکز فرهنگی به نام «آمریکای بزرگ» در این شهر بزرگ لیبی افتتاح کند. مرکزی که به گفته او قرار بود به مردم لیبی، زبان انگلیسی یاد دهد، اینترنت پرسرعت و رایگان در اختیار آنها بگذارد و برایشان فیلم‌های هالیوودی پخش کند.حالا پذیرفتن قواعدی که آمریکایی ها برای زندگی در دنیای جدید نهادینه کرده اند از خود این قواعد وحشتناک تر است. به خصوص در زمانه ای که زنگ سقوط برای دوستان آمریکایی مان به صدا درآمده است.

4. ما کپسول قرمز را برداشته‌ایم و وارد دنیای جدید شده‌ایم. مسیر ضدآمریکایی بودن در دنیای جدید یا به تعبیر دیگرش، مسیر وابسته بودن به حقیقت غیررسانه‌ای دنیا، مسیر جدید دنیای ماست و در این میان کشوری به نام ایران و مردمانی به نام ایرانی‌ها شرایط به شدت ویژه‌ای دارند. جریان اصلی رسانه‌های دنیا، فیلمسازی در دنیا، تفکرسازی، موسیقی و… با قدرت قبل‌، و البته کمی وقاحت بیشتر به مسیر تئوریزه‌کردن و  عملیاتی کردن رویای آمریکایی مشغولند، جریانی حاشیه‌ای و خرد در کنار این جریان عظیم فرهنگی و رسانه‌ای، کاملا در مقابل این رویا ایستاده است و به سختی مشغول نفس کشیدن است و واقعیت تلخ ماجرا اینجاست که پرکنده‌اند و همدیگر را نمی‌شناسند. در حالی که موقعیت خاص جغرافیایی ایران، نزدیکی به دو پاشنه‌آشیل اصلی آمریکا در روزگار جدید، عراق و افغانستان، جایی که رسانه‌های جریان اصلی به شدت روی واژگون‌سازی واقعیت آن متمرکز شده‌اند و مهمتر از آن موقعیت خاص سیاسی و تمدنی ایران، قرار گرفتن در خط مقدم مبارزه با آمریکا به مدت سی دهه و محبوبیت قلبی در میان همه توده‌های مردم ضعیف نگه‌داشته شده دنیا، فضا را به شدت برای حضور ایران در مرکز این جریان حاشیه‌ای و امیدوارانه، تبدیل این جریان حاشیه‌ای به جریانی اصلی، باز و مهیا کرده است.

تلاش برای نمایش این برهوتی از حقیقت که مدیریت به سبک آمریکایی از دنیا ساخته است، این خرابه‌های شهر لس‌انجلس، شروع شده است، اما پراکنده و حاشیه‌ای. نموها از سرتاسر دنیا شروع به هک کردن سیستم اصلی کرده‌اند. همدیگر را نمی‌شناسند، اما در نمایش حقیقت با هم مشترکند، سلیم غفوری و نادرطالبی‌زاده ایرانی و گرینوالدها و استفن لندمن آمریکایی و توتورو شیلیایی و علی هاشم عرب و… برخاسته‌اند و می‌جنگند. اما پراکنده و حاشیه‌ای.

5. این وسط ایرانی‌ها چه کار می‌کنند؟ این پراکندگی و حاشیه‌ای بودن در مسیر فرهنگ و هنر و رسانه‌ در دنیا، ادامه این مسیر ضدآمریکایی بودن را سخت کرده است.اضافه کنید به آن، ضعف ایرانی‌ها در جهانی حرف زدن و رساندن آرمان‌هایشان به مردم دنیا. فوری‌ترین و الزامی‌ترین راه پیش روی ایرانی‌ها برای حل این دو مشکل ، قرار گرفتن در مرکز هماهنگی و اتصال نحله‌ها و مراکز مختلف این جریان حاشیه‌ای است. این که ایرانی‌ها از طرفیت رسانه‌ای بقیه دنیا برای زدن حرفهایشان استفاده کنند یک گزاره عقل سلیمی است اما عقل سلیمی‌تر از آن اتحاد میان همه این رسانه‌ها و جریان‌های حاشیه‌ای برای تبدیل صداهای کمرنگ ضدآمریکایی در دنیا به یک فریاد است. طبیعی است که چنین رویکردی نیاز به سرمایه و حمایت درجه اول یک نظام سیاسی دارد و طبیعی‌تر است که کشور و نظام دیگری در دنیا این وطیفه را به دوش نخواهد کشاند، که اگر این بود وضع دنیا امروز تغییر کرده بود.

عینی‌ترش کنیم: یک مورد خیلی ساده، همه این نهادهای عریض و طویل دولتی و حکومتی و حتی مردمی فیلمسازی ، به جای تولیدات دست چندمی که در داخل ایران هم مشتری ندارد، سرمایه و حمایت را به سمت فیلمسازان و رسانه‌های شناخته شده بین‌المللی دنیا، که مهمترین نقص ما، پیدا کردن مخاطب جهانی را طی کرده‌اند بکشانند. تولید مشترک، تهیه‌کنندگی یا هر چیز دیگری که مدیریت ایرانی بر محتوای محصول را فراهم کند و یک مجموعه متصل فراهم کند. این ساده‌ترین و فوری‌ترین راه حل برای مشکل حاشی‌ای بودن در دوران جدید دنیاست.حداقلی‌اش را می‌گویم: ایرانی‌ها باید کپسول‌های قرمز را به بقیه دنیا نشان دهند.راهی که ظاهرا شروع هم شده است: سلیم غفوری خبر از ساخت مستندی به نام «غارت» در مورد غارت منابع طبیعی مناطق آمریکای لاتین توسط شرکتهای چند ملیتی  داد و گفت: من تهیه‌کنندگی این اثر را برعهده دارم.

139208081428058521437104

وی افزود: «دائونو توتورو» مستندساز شیلیایی، کارگردانی مستند «غارت» را برعهده دارد. این فیلم هم اکنون تولید شده است و بزودی در یکی از شبکه‌های تلویزیونی به نمایش در می‌آید.

 این فیلم درباره غارت منابع طبیعی آمریکای لاتین از جمله جنگلها، کشاورزی، منابع آب‌خیزداری و شیلات است. کشورهای مختلف با سرمایه‌گذاری برای تاسیس شرکتهای چند ملیتی در آمریکای لاتین به ویژه شیلی، منابع ان منطقه را استخراج می‌کنند. کمترین بخش سود حاصل از استخراج منابع طبیعی به اهالی بومی می‌رسد و سود اصلی به جیب خارجی‌ها می‌رود. این موضوع باعث شده است که زیست بومی به کلی در این کشورها از بین برود.

6. یک  لطیفه مشهور در زمان سیطره کمونیست‌ها بر شوروی و اروپای شرقی دهان به دهان می‌گشت. یک کارگر آلمانی، از آلمان غربی در سیبری کار پیدا می‌کند . او می‌داند که سانسورچی‌ها در سیبری قبل از فرستادن نامه‌ها همه آن‌ها را می‌خوانند، به دوستانش می‌گوید که بیایید یک رمز تعیین کنیم؛ اگر نامه‌ایی که از طرف من دریافت می‌کنید با مرکب آبی معمولی نوشته شده بود، بدانید که هر آنچه در آن نوشته‌ام حقیقت است و درست. ولی اگر نامه را با مرکب قرمز نوشته بودم بدانید که هر آنچه در آن نوشته ام سراپا دروغ است .”

یک ماه بعد دوستانش اولین نامه را دریافت می‌کنند که در آن با مرکب آبی نوشته شده است ؛ ” اینجا همه چیز عالی است ، مغازه ها پر ، غذا فراوان ، آپارتمانها بزرگ و گرم و نرم ، سینما ها فیلمهای غربی نمایش میدهند و تا بخواهید دختران زیبا رو – تنها چیزی که نمی‌توان پیدا کرد مرکب قرمز است .

چیزی شبیه‌تر به دنیای امروزمان می‌توانیم پیدا کنیم؟ کپسول قرمز و مرکب قرمز را ایرانی‌ها نشان‌ دنیا می‌دهند.ایرانی‌ها برای دنیا فراهم می‌کنند.

خبرگزاری تسنیم

اخبار مرتبط