تأملی بر گرایش به شاغل شدن زنان
وقتی با دوستان و دخترهای هم سن و سال خودم حرف می زنم ، چنان از پیدا کردن شغل حرف می زنند که انگار فقط برای این وارد دانشگاه شده اند که با مدرکش بتوانند کاری مناسب پیدا کنند ؛ انگار کسی که شاغل نیست جایگاهی در اجتماع ندارد . وضع بچه های به اصطلاح مدرن تر به جایی رسیده که خانه داری را توهین به زن می دانند. در کل اکثریت دخترانی که با آن ها مواجهم پیشرفت و رشد خودشان را در پیدا کردن کاری مناسب می دانند. خیلی ها دلیلشان این است که بعد از مشغول بودن به انجام پروژه های دانشگاهی یا دوره های کارآموزی و … و قرار گرفتن در محیط شغلی دیگر نمی توانند در خانه بیکار بنشینند . کسانی هم که تفکرات ارزشی دارند مدام از خدمت به جامعه و خلأهای ناشی از کمبود نیروهای متعهد در اجتماع حرف می زنند . در گفت وگوهای محاوره ای و روزانه ی عامه هم صحبت هایی از این دست زیاد می شنوم و شاهدم که مردم چطور به شاغل بودن دختران و زنان خانواده شان افتخار می کنند یا از بیکاری شان می نالند . وقتی کناری می ایستم و به این دیدگاه ها و طرز فکرها از بیرون می نگرم ؛ می بینم که چقدر ارزش گذاری هایمان جا به جا شده اند و اهمیت دادن به مسائل فرعی بسیار بیش تر از مسائل اصلی شده است . اگر خوب دقت کنیم ، واضح است که تفکری در جامعه ی ما حاکم شده است که انسان مفیدتر برای اجتماع را کسی می داند که کار بهتر و بیش تری انجام دهد و به شدت زنان و دختران را برای پیشرفت و کسب منزلت اجتماعی تشویق به شاغل شدن می کند . البته علل گرایش زنان به شاغل بودن محدود به این دو مورد نمی شود ، ولی بنده قصد پرداختن به مسئله ی «شغل زن» را در این نوشتار کوتاه ندارم ؛ بلکه از بی توجهی به نقشی حیاتی و سرنوشت ساز می خواهم سخن بگویم ، از فراموشی که بر ما عارض گشته … .
فراموش کرده ایم که مهم ترین سرمایه یک امت نیرویی انسانی اوست و بالاترین خدمت به اجتماع ، تربیت صحیح یک انسان است و آن قدر که برای رشد و توسعه ی سازمان ها و صنایع و … تحقیقات علمی و پروژه های عملی داریم برای تربیت انسان نداریم . آیا بررسی مسئله تربیت و سازندگی انسان که پیچیده ترین مخلوقات است مهم تر و سخت تر از توسعه ی سازمان ها و ادارت و صنایع و … نیست ؟ چرا افتخار به تربیت صحیح فرزند جزء مفاخر درجه چندم خانواده ها شده است ؟ چرا نزد ما زنی که فرزندانی صالح تربیت کرده ان قدر عزتمند نیست که زنی شاغل با فرزندانی که اگر ناشایست نیستند ولی صالح هم نیستند . واقعاّ برنامه ریزی برای افزایش بازدهی شغلی مناسب تر است یا برنامه ریزی برای شکوفا شدن هر چه بیش تر استعدادهای نهفته ی یک انسان ؟
مشاغل گوناگون برای خدمت به اجتماع و افراد آن انجام می شوند . حال اگر این افراد به خاطر کار کردن از تلاش برای رسیدن به آرامش و رشد روح خود و خانواده شان باز مانند ، چه سودی خواهد داشت ؟
بنا به اذعان و تأکید قریب به اتفاق روانشناسان و جامعه شناسان رشد صحیح یک انسان جز در بستر خانواده محقق نمی شود . خانواده پایگاه اصلی رشد اجتماعی است و رکن اساسی خانواده زن است . خداوند عواطف لطیف و بسیار رقیق زن را محور اصلاح و رشد خانواده قرار داده است و اگر زن خود دارای فضائل اخلاقی باشد ، بیش ترین نقش را در رشد اجتماع خواهد داشت . هنر تربیت فرزند را خداوند در وجود زن قرار داده و این زن است که گرمابخش محیط خانواده برای همسر و فرزندان است . و این مسئله به هیچ وجه مترادف نیست با اینکه زن پلی است برای پیشرفت همسر و فرزندش یا اینکه باید از حضور اجتماعی مؤثر خود صرف نظر کند ، بلکه نشانگر اهمیت و عظمت نقش زن در سازندگی افراد جامعه است ؛ آن چنان که امام راحل می فرمایند :« زن مربی بشر است …» .
کار اجرایی هنر نیست که زنان را به آن تشویق کرد ، زن و مرد هر کدام با توجه به ویژگی های ذاتی که دارند مأمور به انجام وظیفه ای خاص در خانواده به عنوان سلول بنیادین اجتماع شده اند . این وظایف با توجه به نقش مکملی زن ومرد تعیین شده اند ، نه بر اساس برتری یکی بر دیگری! بر این اساس فعالیت اقتصادی برای امرار معاش وظیفه مرد است و تربیت فرزند وظیفه زن. البته زنان می توانند شاغل باشند ، اما مشروط به اینکه به وظیفه اصلی شان که خانواده است ؛ لطمه ای وارد نشود . جای خالی زن در خانواده چه به عنوان همسر چه به عنوان مادر قابل جبران نیست و صدمات غیرقابل انکار فراوانی به اعضای خانواده وارد می کند . آن چه امروزه شاهدش هستیم ؛ سوق دادن زنان به سمت شاغل شدن به هر قیمت ، توسط فرهنگ غلط و عاریتی حاکم شده بر جامعه است . به قیمت حضور بسیار کمتر در کنار همسر و فرزندان و کم رنگ شدن نقش خانوادگی زن ، به قیمت شاغل شدن در محیط کاری نامتناسب با متانت و عفت زن ، به قیمت آسیب دیدن عواطف و روحیات زن در محیط های صنعتی و خشن ، به قیمت فاصله افتادن بین مادر و فرزند وتربیت نسل آینده در مهد کودک ها و … . هر کدام از این موارد جای بررسی و تأمل فراوان دارد که در این متن نمی گنجد .
اگر از همان زاویه ی تربیت انسان به مسئله بنگریم ، بحث تربیت بچه ها توسط مادران شاغل پررنگ تر می شود . روانشناسان می گویند شخصیت کودک در دو سال اول زندگی شکل می گیرد . کودکی که از ابتدا با اضطراب و ترس بیدار می شود و به خانه ی پدربزرگ یا مادر بزرگ یا مهد سپرده می شود در آینده با مشکلات شخصیتی زیادی دست و پنجه نرم می کند ؛ ضمن اینکه از آغوش مادر که برای تکمیل شخصیت خود نیاز دارد محروم می شود . در مهد کودک تعداد زیادی بچه با بافت خانوادگی متفاوت کنار هم توسط یک مربی ، تربیت می شوند و نقش این کانون ها در الگو دهی به شخصیت کودک اضافه می شود ؛ در نتیجه شخصیت کودک با خانواده اش متفاوت خواهد شد .
واقعاُ چرا با وجود اطلاع از مشکلات ناشی از شاغل بودن زنان ، باز این همه اصرار از اقشار مختلف بر آن می بینیم ؟
اگر واقع بین باشیم ، واضح است که ما متأثر از نگاه سرمایه داری شده ایم که با ظهورش اهمیت خانواده و نقش آفرینی زن در آن به دست فراموشی سپرده شد . در سرمایه داری هدف تولید هر چه بیش تر با هزینه ی هر چه کم تر برای رسیدن به سود بیش تر است . حتی اگر این تولیدات به ضرر انسان باشد ولی متضمن سود بیش تری شود ، در چرخه ی کار قرار می گیرند . پس به نیروی قوی برای کار نیاز پیدا می شود و صفات زنانه ای چون مربی گری و عاطفه به کار نمی آید ؛ بلکه مرد بودن و قوی تر بودن خوراک سرمایه داری است و همین جاست که بهانه حقوق زن ، زنان در بند کارهای نامتناسب با خودشان کشیده می شوند و اکثر اوقات جایی حضور دارند که ضرورتی ندارد ، در حالی که جای خالی شان در خانه پررنگ می شود .
در دنیای سرمایه داری انسان ها باید از قید و بندهای انسانی رها شوند تا به خدمت منافع سرمایه داری درآیند ، چرا که حتی اعمال نامشروع هم اگر به سوددهی بیش تر کمک کنند مجازند و این گونه صنعتی به نام « فحشاء» پدید می آید که طبق آمارهای جهانی صنعت سوم جهان است ! انسان دنیای سرمایه داری فقط نیروی کار است نه اشرف مخلوقات ، بلکه خدمه ی سرمایه داری است . دیگر تربیت انسان آن چنان ارزشمند نیست ، چه برسد به اینکه مهم ترین خدمت تلقی شود . به راحتی «مادر بودن » در این نظام کاری کم ارزش جلوه می کند و نهایت ثمره زحمت مادر خوراک دادن به فرزند و نظافت اوست ! نهایت ثمره ی زن برای همسر تمکین اوست و خانه داری نه یک هنر و مهارت (اگر چه وظیفه زن نیست ) بلکه برابر است با مستخدمی !
با این اوصاف بزرگ کردن نیروی کار در مهد کودک ها امکان پذیر است و نیازی به اتلاف وقت خانم ها نیست !
واقعاّ هدف ما از شاغل شدن زنانمان چیست ؟
چرا در جامعه ی اسلامی ما آن قدر که تبلیغات برای اشتیاق آفرینی زنان به سمت شاغل شدن هست ، برای خانواده داری نیست ؟ آن قدر که زنان شاغل را به عنوان زنان موفق معرفی می کنیم از مادران موفق حرف نمی زنیم ؟
چرا برای گرفتن مدرک کارشناسی صد و سی وشش واحد پاس می کنیم و برای خانواده داری یا تربیت فرزند زحمت خواندن چند کتاب یا گوش دادن چند سخنرانی مفید در این باره ، به خود نمی دهیم ؟
تا به حال از خود پرسیده ایم به کجا چنین شتابان می دویم ؟
تا زمانی که ملاک ما برای موفق بودن یک زن یا موفقیت های شغلی خودش و یا فرزندانش ( که شامل دخترانش هم می شود!) باشد همین آش است و همین کاسه. چون ثابت می کنیم زن یا باید خودش شاغل باشد یا دخترش را جوری بزرگ کرده باشد که شاغل باشد و این چرخه باطل تا همیشه ادامه خواهد داشت …
تا حالا زنی را به خاطر اینکه دخترش شوهردار خوبی ست تشویق کرده ایم؟
مطلب خوب ودقیقی بود
متاسفانه وظیفه زن که تولید محبت در جامعه بوده و هست و آن هم به واسطه ایفای نقش مادری است به چه روزی افتاده و در خوبی سیاستگذاران ما هم همین بس که رئیس جمهور کشور یکی از مشکلات اصلی کشور را بیکاری زنان می داند وای به حال بقیه….
سلام
واقعا خانم ها باورشون شده که نیازه(واجبه!!!!) شاغل باشن؟؟!!
“الرجال قوامون علی النساء…”
“سوره نسا”
سلام
به نظر میرسه زن ها دارن خودشون این بلا رو سر خودشون میارن هرچی سرشون بیاد حقشونه