پایگاه خبری تحلیلی دزمهراب

یک قمقمه ، یک فین غواصی و یک لبخند

یک قمقمه، یک فین غواصی و یک لبخند
آهسته می‌آید صدا: انگشترم آنجاست!
این هم کمی از چفیه‌ام… بال و پرم آنجاستیک تکه از روح صدایم را زمین خورده است
آن تکه دیگر، کنار سنگرم…، آنجاست

قرآن جیبی، قدری از پیراهنی خاکی
یک ساعت کهنه کنار دفترم آنجاست

پاهای طوفانی من دور از همند اما،
یک پای من اینجا و پای دیگر آنجاست

دست و خشابی خالی و مشتی گره‌کرده
عکس امام و قطعه‌ای از باورم آنجاست

یک قمقمه، یک فین غواصی و یک لبخند
یک یادگاری از نگاه مادرم آنجاست

مهر نمازم لای شب‌بوها نمایان است
«یک چشمه، یک رود» از دو چشمان ترم آنجاست

حالا ببند آن چشم‌های نازنینت را
تا ننگری که استخوان پیکرم آنجاست

 

عبدالرحیم سعیدی راد

اخبار مرتبط