من دو تا بچه دارم. دوست داشتم چهار تا داشته باشم، یا حتی بیشتر! از خانواده شلوغ خوشم می آید. از این که بچه ها خانه را بگذارند روی سرشان دلم غنج می رود. با همه این ها دودوتا چهارتای زندگی مان، به دو تا رضایت داده، چون بیشترش منطقی نبود. به هزار و یک دلیل، که فقط یکی اش کمبود توان جسمی خودم است. با این وجود هنوز وقتی خانواده های پنج شش نفره را می بینم، ته دلم یک جور خوبی خوشحال می شود. به خصوص وقتی مادر و پدر شادی داشته باشند و هشت و نه شان در هم گره نخورده باشد.
دوستانی که این جمعیت دوستی من را می دانند، فردای نمایش آن کلیپ چهارده بچه ، به انواع روشها و مزه پرانیها بهم پیام دادند که شما عملیات را کلید نزدید؟! من که به کل از ماجرا بی خبر بودم، اول رفتم کلی جستجو کردم تا کلیپ را ببینم و بعد که اینترنت مان کفاف نداد، به تعریف دیگران بسنده کردم و خودم هم زدم به خط بامزه بازی که «نه! ما به کمتر از 124 هزار پیغمبر رضایت نمی دیم!» واقعیت این است که آن صحبت ها نه تنها مرا که عاشق افزایش جمعیت خانواده ام خوشحال نکرد؛ بلکه حس بدی نسبت به همه این تصویرهای اغراق شده خانواده خوشبخت پرجمعیت در من ایجاد کرد. آن قایق یا دوچرخه پر از پسربچه (و بدون مادر!) در تبلیغات محیطی شهر تهران، آن روحانی قمی که با 8 تا بچه (اگر تا الان بیشتر نشده باشد!) در یک اتاق با حقوق طلبگی زندگی می کرد، آن پدربزرگ سی و چند ساله، آن خانم دکتری که 5 تا بچه داشت و همین حاج آقایی که معتقد است بچه حداقل 5 تا به نیت پنج تن یا 14 تا به نیت چهارده معصوم، حال آدم را بهتر نمی کنند. دیدن شان لااقل در من موجب نشده چشم هایم برقی بزند و بگویم «وای! آره، ببین چه قدر خوبه!» اتفاقا همه این تصویرها بوی بدی از مصنوعی بودن و گول زدن دارند که آدم شک می کند نکند آن حس غریزی مادرانه و بچه دوستی هم تاثیر همین نمایش های کم ارزش بوده باشد. حسی که تا پیش از این مثل یک عطر گران قیمت ملایم حس می شده، حالا با این سطحی گری غلیظ و غیرعادی شبیه یک شیشه عطر شابدلظیمی(!) شده که خالی کرده باشند از سر تا پایت؛ همان بوی ملایم قبلی هم دیگر به مشام آدم نمیرسد.
خانم هـ. یکی از آن کارشناس های مذهبی خیلی معروف تلویزیون است. یکی زنگ زده و می پرسد «به نظر شما ما باید چند تا بچه داشته باشیم؟» همان وقتی که دارم فکر می کنم چقدر سوال بیخودی پرسیده و معلوم است که این سوال یک جواب تلویزیونی همه پسند ندارد، خانم هـ. می گوید «ببینید! ما در همه چیز الگومون باید خانم فاطمه زهرا(س) باشند. ایشون چهار تا بچه داشتن، ما هم به پیروی از ایشون چهار تا بچه رو خوب می دونیم!» مانده ام بگردم دنبال فک پخش شده روی زمین، یا به منطق این سوال و جواب فکر کنم!! خب حضرت فاطمه(س) یک بچه را هم در شکم از دست دادند، ما هم تکلیف مان این است که بچه پنجم را بیاوریم ؟! ایشان در 9 سالگی ازدواج کردند، ما هم در 9 سالگی ازدواج کنیم؟ ایشان در 18 سالگی به شهادت رسیدند، ما هم…؟!! الگوبرداری یعنی این؟! تا این حد سطحی؟! پناه بر خدا با چنین کارشناسان اسلام شناس و منطقی! واقعا این برنامه ها، این تبلیغات، برای چه کسانی تهیه می شوند؟ چه فکری می کنیم در مورد سطح شعور آدم های پای تلویزیون؟ قرار است با چنین منطق سطحی و ساده لوحانه ای، چه قشری از آدم ها را تشویق کنیم به بچه دار شدن؟ می خواهیم نسل ساده لوح ها را بیشتر کنیم، یا پدر و مادرهای منطقی تر را تشویق کنیم به تربیت بهتر برای فرزندان بیشتر؟
من دو تا بچه دارم و اگر می توانستم دوست داشتم چهار تا بچه داشته باشم. نه به خاطر توصیه خانم یا آقای توی تلویزیون، که این روزها فقط موجب خنده و سرگرمی شده و تمسخر آن هایی که با علم، آگاهی و ایمان واقعی، بچه های بیشتری دارند. به نظرم با همین رویه پیش برویم، همین دسته اندکی که آگاهانه می خواهند بچه های بیشتری داشته باشند هم پشیمان می شوند! آقای صدا و سیما، می شود لطفا بی خیال تبلیغات مثبت فرهنگی شوید؟ تجربه ثبت نام یارانه ها کافی نبود؟ می شود شما همان تبلیغات بانک و چیپس را به عهده بگیرید و بی خیال افزایش نسل شوید؟ می ترسم منقرض شویم!