باسمک یا خیر الحاکمین
یکسال پیش همین روزها همین جا واژه هایم را کنار هم چیدم و نگاهتان با سطرهایی از جنس عشق به مولایم گره خورد،امروز اما دلم میخواهد واژه هایم را جور دیگری رقم بزنم،سطرهایی از جنس آدم های رنگارنگ زمین بنویسم به لطف حضرت همیشه رئوفم.
سالها پیش جایی خوانده بودم”تا با کفش های کسی راه نرفته ای،او را قضاوت نکن”و ما آدم ها هر روز و هرلحظه گوشه ای از ذهنمان،جایی از نوشته هایمان و بی رحمانه تر از همه در دنیای کاهگلی مجازی آدم ها را قضاوت می کنیم.قلم بی رحمی به دست می گیریم و هی با سطرهای ردیف شده مان شلاق می زنیم بر آبروی دیگری… بی آنکه بدانیم با واژه های کوبنده مان جان آدمی را می گیریم و تمام آنچه هست را ناجوانمردانه بر زمین می ریزیم.
قلم برمی داریم و باعینک خودمان به دنیا،زمین و آسمان نگاه می کنیم و نسخه ای می نویسیم برای هر درد با درمان و بی درمان که نکند،بلا به دور،خدایی ناکرده از سیل هجوم به قضاوت های بی تدبیر و یک طرفه جا مانده باشیم،در این سیل،شناور می شویم و گوش می سپاریم بر قارقار کلاغی که حالا چهل تا شده و فریاد می زنیم”تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها”
و دریغ از اندکی تدبیر قبل از به زبان آوردن و نوشتن… و دریغ از اندکی با کفش های او راه رفتن.و هی سال نو که میشود کنار هفت سین حول حالنا میخوانیم بی آنکه خودمان برای حال خوب خودمان قدمی برداریم.
قرار ما باشد همین تاریخ ناب تقویم،به مدد میلاد حضرت رئوف.کمی آرام تر … دل ها می شکنند . جان آدم ها را نگیریم .
عیدتان مبارک و دل هایتان لبریز اجابت …
خانم تاج