چند شب پیش، در یکی از مساجد مشهور تبریز، جشنی به مناسبت نیمهی شعبان برپا شده بود؛ حضور انبوه مردم، بصورت خانوادگی، در فضای داخلی مسجد و کوچهها و خیابانهای اطراف مسجد، جالب توجه بود… مداحان نامآور، که یکی از عوامل جذب مخاطب هستند، به نوبت میآمدند و میخواندند؛ شور و هیجانی برپا میکردند و میکروفون را میدادند به مداح بعدی. بیش از دو ساعت، شعر خواندند و مدح گفتند به بهانهی ولادت حضرت بقیهالله… اما دریغ از حتی یک اشارت کوتاه به «آرمان»های جامعهی مهدوی. نه حرفی از «مستضعفین» به میان آمد و نه حدیثی از «مستکبرین»؛ نه از «مبارزه با ظلم» گفته شد و نه از «قسط و عدل». هر چه بود، گل و بلبل و سنبل بود و چشم و ابرو و خط و خال و عارض یار! خیلی که اوج میگرفتند مداحان، از «آرزوی دیدن روی نگار» میخواندند و تشویقهای رشکبرانگیز حاضرین را برمیانگیختند…
اینجا تازه، پاتوق حزباللهیهاست و عَلمگردان این جمع بزرگ، انقلابیها هستند! با این همه، چنین رنگ و بوی خنثی و منفعلی دارد نسبت به «آرمان»های انقلابی. شاید تنها اتفاق فوقالعاده و انقلابی در چنین جمعهایی، دعایی باشد برای شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی رهبر!
فضای غالب محافل مذهبی ما همین است نوعاً و تازگی هم ندارد این حرفها. مسئلهی اساسی و خطر بزرگی که بسترش دارد مهیا میشود، رواج «دین حداقلی» است و گسترهی شیوع و سطح نفوذ این گونه دین، از مجامع و محافل ذاتاً سکولار و آرمانگریز، به مجامع ذاتاً انقلابی رسیده است. قبلاً اگر حلقههای فکری و سیاسی لیبرال، با تابلوی آشکار، به ترویج «دین حداقلی» میپرداختند، امروز، حزباللهیها و معتقدین به مبانی انقلاب هم، به شکلی دیگر و بدون تابلو، هم به این دین ایمان میآورند و هم به ترویج و تبلیغ عملی آن مشغول میشوند.
در یکی از این هیئتهای انقلابی، سخنران جلسه، برای دقایقی به بهانهی سالگرد هفتم تیر، از شخصیت علمی، انقلابی و جهادی شهید بهشتی سخن گفت و اشاراتی هم به سخنان این شهید کرد. بعد از پایان جلسه، تعدادی از حاضرینِ حزباللهی، معترضانه و منتقدانه، سخنران جلسه را خطاب قرار دادند که: «آقا جان! چقدر از «سیاست» حرف میزنید؟ اصلاً در هیئتی که به نام نامی آقا اباعبدالله تشکیل میشود، بهتر است از مسائل اخلاقی و مصائب اهل بیت(ع) سخن گفته شود… مسائل «سیاسی» را بگذارید برای جای دیگر…»!
آسیبهای رواج «دین حداقلی» پیش از اینها و در مقاطع مختلف ظهور و بروز داشته، اما در این برهه، قطعاً این آسیبها، مخربتر و ویران گرتر خواهد بود. «بیتحلیلی»، «پلیدنمایی مسائل سیاسی»، «اخلاق منهای مسئولیت»، «سر به زیر بودن»، «گوشهنشینی و در اندیشهی توشهی آخرت بودن»، «عرفانِ شبهتصوف» و… کُدهایی است که این روزها از مجامع حزباللهی به جامعه داده میشود. و این یعنی «مشروعیت» بخشیدن به «دین حداقلی» و مهیا شدن مقدماتِ شکلگیری یک جامعهی سکولار. خسارتبار خواهد بود که ستونهای چنین جامعهای را انقلابیهای سادهاندیش در درون مساجد و هیئات بلند کنند.
خطرِ مضاعف زمانیست که حزباللهیهای مومن به «دین حداقلی»، ساحتهای مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را درنوردند و مدیریت این عرصات را بدست گیرند… که چنین نیز شده است. اقتصادی که مدیریتش دستِ مدیرانِ متعبد است اما روحش نسبتی با دینِ حداکثری ندارد، محصول این روند است. فرهنگی که پیشانی متولیانش پینه بسته، اما از درونش چیزی جز اباحیگری نمیجوشد، فرهنگِ برآمده از دینِ حداقلی است…
راز57