در تحولات دورهای (گذر از دوره کلاسیسم و رومانتیسم) ساختار موسیقی تغییر نکرد اما با ورود به دوره مدرنیسم تغییر اساسی در ساختار موسیقی اتفاق تشخیص و تعیین افتاد. با این اتفاق تشخیص، تعیین و خلق هنرهای اسلامی از جمله موسیقی از جهتی دشوار و از جهاتی نیز سهل و آسان شد. چرا که امروزه کسی در مورد کاربرد بعضی از سازها به این فکر نمیکند تا از آن استفاده دینی و اسلامی کند. از این جهت آیا میتوان موسیقی را کاملا مجاز اعلام نکرد؟
آیا سازهای ایرانی را باید به مثابه اسلامی بودن تلقی کرد؟
آیا سازهای غربی را باید غیرمجاز دانست یا خیر؟
موسیقی دینی کدام است؟
از نگاه دینی «موسیقی جزو حقایق عالم است، و آن چیزی نباید باشد که انسان را از حقایق عالم دور کند. معیار حرام و حلال سنتی و یا غربی بودن نیست. گرایش به موسیقی غربی، چیز بدی است. اما نه به بدی صرف موسیقی ایرانی در راههای بد. ای بسا یک موسیقی غربی باشد که در آن هیچ گونه ابتذال و فساد و زن بارگی و پستی و دئانت بشری نیست. در موسیقی دو مصداق روشن وجود دارد. یک مصداق حرام قطعی، یک مصداق حلال قطعی، بین این دو محدوده هم موارد موارد مشتبه است.
حرام قطعی، آن موسیقی است که انسان را از خود بی خود میکند. از حقایق بی خود می کند. از خدا بی خود کند و به شهوت سوق دهد. کسانی بوده اند که برای اینکه اصلا از حقایق زندگی غافل شوند، به موسیقی پناه می بردند. اسلام این را نمی پسندد.
قاعدتا آن طور موسیقی هم با مسکرات همراه است. یعنی مکمل هم هستند، این گونه موسیقی ضد آن است. اصلا در جهت مقابل لهوی است. موسیقی حلال، بیدار کننده و هشیار کننده است».
از دیدگاه فقهی اینگونه نگاهی به موسیقی شده است اما حال چگونه می توان این را در عمل محقق کرد؟
آیا تا کنون این اتفاق رخ داده است؟
باید مخالفت خود را با اطلاق موسیقی دینی ابراز کرد و در خوش بینانهترین حالت در نظر گرفت که نوعی از «موسیقی که در خدمت دین» درآمده است و براین اساس به تعبیری موسیقی سکولار، یعنی ضد دین و موسیقیای که انسان را از دین خارج نمی کند، بلکه هدایت به سمت حقیقت و دین نیز در توان این نوع موسیقی نیست. البته این مصداق در موسیقی بی کلام صادق است اما در موسیقی با کلام مقوله ای دیگر است. در موسیقی با کلام، به نظر معروفترین و زیباترین نمونه موسیقی دینی، اثرهای خواننده و آهنگساز مسلمان «سامی یوسف» است.
آثار او جدای از «محتوای» الهی، در «قالب» نیز دینی است و هیچ گاه در آثار او صدا غالب و سوار بر کلام و محتوا نشده است و این کلام است که موسیقی و اثر را روایت می کند و رو به جلو میبرد.
آثار سامی یوسف، هیچ گاه انسان را غافل نمیکند بلکه ما را به تامل و تعقل دعوت میکند. سامی یوسف هر آنچه در محتوا میخواهد بروز دهد با موسیقی نیز اذعان میدارد و آن حس را منتقل میکند. ابتذال در آثار او جایی ندارد و همهاش برای انسان خلوت و عالمی را ترسیم میکند. هیچ کس او را بر اساس غریزه نمی شنود و نمی تواند که بشنود.
هر چند نمیتوان از آثار موسیقایی سامی یوسف این گونه یاد کرد که ما را به بالا میبرد و روح انسان را تعالی میدهد و همراه سلوک آدمی میشود که در مورد هیچ هنر و موسیقی نمیتوان چنین ادعایی را داشت.
اتصالی بی تکلف بی قیاس
هست رب الناس را با جان ناس
سامی یوسف، موسیقی را در خدمت تفکری نگرفته، بلکه این آثار از درون اوست که تراوش میکند و غیر از این چیزی از او نمیآید. این گونه آثار، به خصوص در حوزه موسیقی میتواند در خدمت دین بیاید. یعنی هنری دینی و اسلامی خواهد بود که هنرمند و صاحب اثر مسلمان و وجود او نسبتی با حقیقت داشته باشد و سامی یوسف از این دست هنرمندان محدود است.
فارس