چند روزی است که سریال کوتاه اما به یاد ماندنی «رقص پرواز» به مناسبت هفته دفاع مقدس از دو شبکهی «آی فیلم» و «افق» بازپخش میشود و با وجود تکراری بودن، مورد استقبال مخاطبین قرار گرفته است. سریالی به کارگردانی «احمد مرادپور» که با متن قوی و محکم «علیرضا طالبزاده» در سال 1386 روی انتن رفت و در همان پخش نخست، ماندگار شد و نام خود را در میان آثار خاطرهانگیز دفاع مقدسی رسانهی ملی ثبت کرد. هر چند که با وجود موفقیت بالای این مجموعه، هم کارگردان و هم فیلمنامهنویس «رقص پرواز» بعد از آن به شدت کم کار شدند و از میان مدیران فرهنگی، اقبالی متوجه آنان نشد.

با وجود این، «رقص پرواز» همان زمان در رسانهها نه آنگونه که شایستهاش بود، اما تا حدی قدر دید و مورد توجه قرار گرفت؛ از جمله در ماهنامهی «راه» به سردبیری «وحید جلیلی». متن زیر، یادداشتی است به قلم «علی محمد مودب» -شاعر و مدیر فعلی موسسهی شهرستان ادب- که در آن زمان در نشریهی راه منتشر شد و حالا امروز بر آن شدیم که به بهانهی بازپخش این مجموعه، برای تجدید خاطره هم که شده -چه در مورد این سریال و چه در مورد مجلهی دوست داشتنی «راه» که دیگر چند سالی است منظم منتشر نمیشود- این یادداشت را بازنشر دهیم:
همیشه وقتی برای تماشای مجموعههای تلویزیونی در مقابل جعبه جادویی تلویزیون مینشینیم، حتی آن وقتها که خیلی مشتاق و بیتاب میشویم و مدام لحظه شماری میکنیم، میدانیم که خبری (خبر یعنی آگاهی) نیست. میدانیم که آمدهایم تا وقت گذرانی کنیم. وقت تلف کنیم و تخمه و چایی را هم روبه راه میکنیم تا عیشمان کامل شود!
به نظر میرسد کم کم همه ما پذیرفتهایم که رسانه ملی (تلویزیون) با این حجم بالای نیاز به برنامه و تولید برنامه، ناگزیر از تولیدات ضعیف داخلی و تولیدات وارداتی است. چرا که کم و بیش معترف شدهایم که توان تولید ادبی، فرهنگی و هنری مملکت ما همین است و جز این نیست. چرا که مدرسهها و دانشگاههای ما همین است و جز این نیست و دستگاههای فرهنگی هنری ما همین است و جز این نیست. البته که همه ما به همین صراحت به این گزارهها معتقد نشدهایم و اینها گزارههایی هستند که در نهان ما سفت شدهاند و جا خوش کردهاند.
مجموعههای تلویزیونی مناسبتی در این میان، وضع خاصتری دارند، این نوع سریالها برای القای پیامها و حس و حال خاصی (مثلا حس و حال و حال و هوای ماه رمضان، ماه محرم، دهه فجر و…) طراحی و ساخته میشوند و تقریبا هیچ وقت هم در القای آن پیامها و حس و حال موفق نمیشوند. هر چند ممکن است موفق به جذب مخاطب بشوند. که آن هم دلایلی عدیده دارد؛ از جمله پیروی از کلیشههای موفق و امتحان پس داده جذب مخاطب از جمله کلیشههای فیلم فارسیها و فیلم هندیها و… همان پسر فقیر و دختر پولدار و برادر گمشده و… یا لودگیها و مسخرگیها از آن گونه که عبید زاکانی گفته است (رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز…) و یا استفاده از زبان و فرهنگ مخفی طبقات جوان اجتماع که به علت بیسوادی و ناآگاهی ناظران و مدیران، حتی از آهنگها و ترانههای معروف غیر مجاز هم برای جلب مخاطب استفاده میشود و یا…
این روضه تکراری بماند برای بعد! در این مجال مختصر برآنم تا ستایشی کنم و تمجیدی از یکی از این مجموعههای تلویزیونی؛ سریال مستطاب «رقص پرواز». مجموعه تلویزیونی «رقص پرواز» با بازی درخشان «مهدی هاشمی»، «سید شهاب حسینی»، «لاله اسکندری»، «سیروس گرجستانی» و… که در بیست و نهمین سالگرد دهه فجر انقلاب اسلامی از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شد، یکی از نمونههای برجسته آثار تلویزیونی بود که این قلم را به شوق آورد و مکلف کرد تا نکاتی چند در تمجید و احیانا تحلیل آن بنگارد.

۱- از حیث صورت کار و کیفیت فیلمبرداری و تصویرسازی تلویزیونی، آن قدر که ما دیدیم و فهمیدیم! اثر بسیار موفق بود. و نشان میداد که گروه تولید فسفر سوزاندهاند و عرق ریختهاند! دست مریزاد و ان شاء ا… خدا قبول کند. به عنوان مثال وقتی که دکتر یاوری مشغول عمل جراحی بود، بیماران زیر دستش عوض میشدند و این تمهید ساده تصویری بسیار به جا و خوب استفاده شده بود. افتادن تابوتها هم انصافا تصویر ممتازی بود که قطعا از ماندگارترین لحظات تصویر سازی تلویزیونی در این سالها خواهد بود. این نوع تصویرسازی تلویزیونی با ایجاد غرابت و شگفتی حاصل از غرابت که یکی از مهمترین شاخصههای هنر مدرن است، یک مفهوم تکراری و کلیشه شده (مثلا زحمات طاقت فرسای پزشکان رزمنده) را با بیان تصویری بیسابقهای طرح میکند و در نتیجه گریز از کلیشه و تقلید، موفق به تاثیر گذاری و ماندگاری میشود. بماند اینکه افتادن تابوتها خلاصه تصویری همه حرفهای دکتر منصور یاوری (رها کردن جنازه پرستی) هم بود و جنازهها به مثابه اشیایی که به صورتی پارودکسیکال موجب بیاعتباری و فراموشی خود میشدند، به آسمان ریختند و پیش چشم خدا به رقص در آمدند تا یک مقدمه تصویری دیگر مجموعه تلویزیونی هم نتیجه بدهد، آن هم پری بود کهگاه و بیگاه میرقصید و به چشم ملیحه میآمد.
۲- حرکت قصه از کردستان به تهران و اهواز، تماشاگر را در مطالعه بصری قصه تشویق و تحریض میکرد. تنوع تمهیدات بصری که به یمن تنوع لوکیشنها و شخصیتها (از کرد تا عرب) فراهم شده بود، خود بخشی از بار جذابیت قصه را به شانه داشت.

۳- متن اثر بسیار عالی تدوین شده بود و دیالوگها (گفتوگوها) بسیار خوب نوشته شده بودند. گفتوگوهای زیبا و پر معنی در دل حساسترین و تاثیرگذارترین صحنههای تصویری و در چینشی دلنشین از بهترین لحظات عاطفی مجموعه قرار گرفته بودند و بازیگران توانای این مجموعه (مخصوصا سید شهاب حسینی و مهدی هاشمی) هم به خوبی از عهده ادای آنها برآمدند. گفتوگوهایی که از زبان شهید« وحید مولایی» و «دکتر منصور یاوری» در لحظههای اوج عاطفی اثر به همسر شهید گفته شد که تولیت و مسئولیت روایت زندگی و آرمانهای شهید را بر عهده داشت، خلاصه حرفی بود که مجوعه میخواست بزند و این سالها بغضی در گلوی همه ما بوده است و همه ما میخواستهایم بزنیم، چیزی قریب به این از زبان شهید حمید مولایی: «تو از من یک فرشته بیعیب ساختهای و از او یک بچه دیو و طبیعی است که این فرشته و آن دیو نتوانند با هم رابطه درستی برقرار کنند.» و چیزی قریب به این از زبان دکتر منصور یاوری: «نمیدانم آن بچه واقعا بزرگ بود یا طوطی مقلدی بود که حرفهای گنده گنده میزد.» و یا «اگر بزرگ نیستی ادای بزرگان را در نیاور.» و نیز: «فراموش کردنش خیانت نیست، جنازه را نون دونی کردن خیانت است. جنازه پرستی خیانت است. فراموش کردن دلیلهای شهید خیانت است.»
۴- همسر شهید که واسطه معرفی او به دخترش بود کیست؟ زن شهید در خواب دیده بود که دختری دارند و مشکلاتی [۱]… زن و مادر از دیدگاه نمادشناسی چند معنای شناخته شده برجسته دارد، یکی از جدیترین این مفاهیم میهن و وطن است که به تناسب جنبه زایندگی و پرستاری و سکونت و آرامش وجود زن این معنا استفاده میشود و نیز در برخی متون همچون مقالات شمس تبریزی زن نماد نفس انسانی است [۲] (که بعضی بزرگان گفتهاند که اصلش یکی است و مطمئنه و اماره میشود). تاویل بدون چادر بودن زن به فراموشی هم در خود مجموعه تلویزیونی از زبان بازیگر زن قصه بیان شد. خواب نیز به معنای زندگی است [۳].
و اما معنای تازهتری که میتوان بر این نماد حمل کرد، رسانه است، زبان رسمی زبانی است که فاقد جسارت و خطر و خلاقیت است و تابع کلیشههاست. این زبان در عصر ما زبان اصلی رسانه است. زبان اصلی صدا و سیما زبانی زنانه است. پس زن در این معنای تازهتر نمادی از رسانه است. اگر دقت کنید در همین مجموعه نیز زبان مردانه (دکتر منصور یاوری) در مواجهه با زبان زنانه (ملیحه) متوقف میشود و یا به عبارتی تعدیل میشود. اگر هر کدام از این دو زبان بدون حضور دیگری فعال باشد، نتیجه نامطلوب است. اما هم نشینی این دو زبان است که امکان تدبیر زبانی زندگی را فراهم میکند. در موقعیتهای عادی زبان رسمی و زنانه کار میکند، اما در بحرانها و موقعیتهای دشوار (ایستگاه راه آهن، بیمارستان هتلی!) زبان درنده، مهاجم و خطر کننده مردانه کارگشاست.
اگر این معنای تازه را با معناهای قبلی بیامیزیم، معجونی چنین به دست میآید: رسانههای نفسانی وطنی! این جسارت عجیب و باور نکردنی رسانه ملی در نقد خود ولو آنکه از دستش دررفته باشد! ستودنی است و دست کارگردان و خصوصا نویسنده توانای این مجموعه بوسیدنی و نیز سپاس گزاری از «مهدی هاشمی» و سایر بازیگران این مجموعه واجب و لازم.
متأسفانه رسانه ملی و رسانههای غیر ملی! همه با هم و با هم دستی هم، ظلمی عجیب به شهید «وحید مولایی» و همه شهیدان دفاع مقدس و نیز نسل جدید نوجوان و جوان انقلاب اسلامی کردهاند. فرشته نمایی غیر طبیعی شهیدان انقلاب اسلامی و نیز دیو پنداری [۴] و بعضا دیونمایی نسل جوان هر دو گناهان نابخشودنی رسانهها و سازمانهای فرهنگی جمهوری اسلامیاند که اگر دیر بجنبیم این شکاف هولناک میان ما و ریشههایمان به فروپاشی و گسست و اضمحلال اجتماعی خواهد انجامید… آیا شایسته است که کسی فقط برای اینکه کلیشهها را نپذیرفته است و میخواهد خودش باشد، تکفیر شود!؟
متاسفانه در هنگام غلبه زبان پر از تعارف رسمی و کلیشههای آن در کار رسانهای [۵]، همه ظواهر رعایت میشود اما از معنی و روح در بساط رسانه خبری نیست. یعنی ارتباط زنده، صمیمی و فعالانه نسل جدید با ریشههایش برقرار نمیشود و آن دختر که به دلیل زایندگی و مادری خیر است و نیکی به موجب همین قطع رابطه، به شر و بدی تبدیل میشود [۶]:
«حاصل همین است که خوانی میاندازند ابریشمین و صحنهای زرین و خوانچههای مرصع به زر و جواهر، و لیکن هیچ البته طعام نیست. کاشکی چوبین بودی و طعام بودی!» [۷]
پی نوشت:
[۱] – اگر زنی در خواب ببیند که دختری دارد، تعبیر آن است که خیر و نیکی به او رسد و از خویشان و اهل خود خرم گردد. (ابن سیرین، ص ۲۷۴ تهران، انتشارات فراروی، ۱۳۸۴)
[۲] – و این نفس خود طبع زن دارد «(تبریزی، شمس الدین، مقالات شمس،، ویرایش جعفر مدرس صادقی، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۳)
[۳] – در حدیثی از حضرت رسول ص روایت شده است که» -مردمان در خواباند چون بمیرند بیدار میشوند. (الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا) «
[۴] – بسیاری از رویکردها و حذفها و اضافهها مبتنی بر همین دیو پنداری است که با عملکرد حذفی در عمل به نوعی دیونمایی نیز منجر میشود. در مناسبتهای عادی بسیاری از تیپهای اجتماعی از برنامههای تلویزیونی حذف میشوند و به جز در مواقع انتخابات و… از نمایش این گروهها خبری نیست و از آنجا که حضور در رسانه یکی از مهمترین بروزهای احترام اجتماعی در عصر ما است. این سانسور و محو شدن در رسانه نزد این جماعت و نیز دیگران به نوعی بیحرمتی تعبیر و معنی میشود. به عملکرد نیروی انتظامی هم که بسیاری اوقات خشک وتر را با هم میسوزاند، باید در مجالی دیگر پرداخت.
[۵] – از همین دستاند بسیاری کنگرهها و پوسترها و نشریهها و…
[۶] – و بسیاری اوقات هم از زبان غیر رسمی استفاده میشود اما این زبان به نفع زبان رسمی و کلیشهای به کار گرفته میشود، مثل اینکه بدون روح فقط برخی حرکات و اصطلاحات به کار گرفته میشود. این مطلب را از نوشتهای از دکتر فرزان سجودی مدیر گروه نشانهشناسی فرهنگستان هنر به یاد دارم که نشانی دقیقاش را نیافتم.
[۷] – (تبریزی، شمس الدین، مقالات شمس، ص۸۴، ویرایش جعفر مدرس صادقی، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۳)
*رجانیوز