بسمه تعالی
– – دلنوشته ای تقدیم به شهدای عزیز و مردمان صبور، دزفول همیشه مقاوم
——————————
دال، گواه دانایی فرزندان و خرمندانت.
زال، نشانی از زلالی و روشنی چشم ها و چشمه های توست.
فاء، افتخاری زرین از فداکاری و ایثارتو را به ارمغان دارد.
واو ، وارستگی تو و وابستگی مردمانت به توست، که دل کندن از تو را سخت و جانکاه می سازد.
لام، دشتستانی از لاله های سرخ هشت ساله را به یادگار نهادینه کرده .
تبلور این حروف چه زیبا قلم را می رقصاند و چه هنرمندانه بر سیاهی کاغذ نقش می بندد. طنین نام تو چه سهمگینانه و دلبرانه ، قلب ها را می لرزاند و می رباید. نام تو، صدای تو، نقش تو و رسم تو، ای دزفول! به بلندای تاریخ یک ملت است، که هر عاشق دلشیفته ای را عاشق تر وتشنه تر می سازد و هر معشوق زیبا روی را، دلربا تر و زیبا روی تر.
امروزه هر که تو را می خواند” مقاومت” را مفسر نامت و روح جانت می شمارد.
امروز می خواهم ازمقاومتت بنویسم، ازایثارت، از فدارکاری تو، اما نمیخواهم مقاومتت را از جبهه و جنگ و خون و آتش یاد کنم، نمی خواهم از جوانان رشید شهیدت بنویسم، اینبار نمی خواهم از خاطرات به خون نوشته جوانان تو بنگارم.
می خواهم از مقاومت تو بگویم، اما از فدارکاری و استقامت شیر زنان و غیورمردانت نخواهم گفت، از پشت جبهه های صفا و دوستی و یکرنگی، و از خط مقدم های عاشقی یاد نخواهم کرد، از شب های پر استرس موشک باران ها و روز هایکار و تلاش و صمیمت، صدا نخواهم زد.
می خواهم از صبوری و مقاومت تو بخوانم، اما نمی خواهم از مادر 4 شهیدی سخن بگویم، که سلاح اولین پسر شهیدش را بدون سرباز نگذاشت ، نمی خواهم ازمقاومت دیوارهای زخمی تو بگویم که مردمان تو نگذاشتند لحظه ای طعم ویرانی موشک ها بر جان دیوار ها باقی بماند. چندین باره ویران می شد و چندین باره آباد، ولی همیشه نزد صدام الف دزفول بود.
همه خوب می دانند، همه خوب شنیده اند و همه خوب خوانده اند، که چه جانانه مقاومت کردی، چرا که هر منبری آشنای همیشگی یاد توست. چرا که هرنوشته و شعری وامدار جراحات تیر و آتش و موشک نشسته برجسم و جان خونی ، وخاطرات صفا و صمیمیت خانه های گِلی گشوده بر روی رزمندگان توست.
همه این رشادت ها و عزت ها گواه علتی است که خودت معلول آنی .
اینبار می خواهم مقاومتت را از خودت . با نگاه به خودت ، به تکیه بر نام و نشان خودت بخوانم ، بنویسم و صلا بزنم. اینبار می خواهم تو را نگین
انگشتری نمایم و عقیق یمنی ات سازم، تا مردم یمن چون تو را بستایند و مردمان پارس چون تو را عزیزت شمارند و عزیزان خودت تو را غنیمت، تو را نعمت و تو را برکت شمارند و سپاس گوی خدایی باشند که زلالی و محبت و صفای تو را به آن ها ارزانی بخشیده است. اینار می خواهم مقاومتت را از خلوص باطن تو اکتشاف کنم ، آن را صیقل بخشم و به جهانم نشان دهم.
دزفولم!
جدال مقاوم و هم آغوشی عاشقانه، آب زلال و پر سخاوت تو با سنگ های سخت و خشن، گواه جَهدی است تمام وقت و ایثار همیشگی توست. خنکای سحرگاهی، آرامش عصرگاهی و غرش شبانگاهی این آب همیشه جوشان، هِبّه ایست خدادادی که رسالتش را تو بر عهده داری، رسالتی سنگین تا با ایثار و سخاوتت دل مردمانی را خرم سازی و سبز.
دشت های سبز و کشت های حاصلخیز تو، نشان از قامت یار سبز قباپوشیست1 که به برکت قدومش ردپای بهشتی را بر دیار پر از مهرت نهادینه کرده است. ازمقاومت خاکت می گویم، ای خاکیِ افلاک پرور!، چرا که هر روزه و هرساله،زمین پرسخاوتت پربارتر ازگذشته بذر محبت و زندگی را با دستان زراعتکارانت از دل سنگ زمینت می رویانی و در جان پر مهرت می پرورانی و عاقبت خنده و شادی و نشاط را میهمان سفره ها می سازی.
مقاومت و ایثار در تو تنیده شده ، در رود همیشه جوشان دز، در خاک پاکت وآسمان پر سخاوتت. در بند بند وجودت و رگ رگ شریان حیاتی تو، خون استقامت و ایستادگی جریان دارد. خشت خشت دیوار های سنتی و ساباط های قدیمت ، حتی گِل های اندوده شده پشت بام های تو، طراوات مقاومت و عطر مهربانی تو رادارد.
معبر تنها و مظلوم تو بر سر رود عزیزم دز، نشان افتخاری از ایثار و سندی زرین از مقاومت توست. میگویم ایثارت ، چرا که سالیانی است پای در آب سردو پرخروش دز کرده و دست های نرم و گرمش را رو به سوی آسمان بلند نموده ومعبری برایمان ساخته و دعاگویمان شده تا به سلامت به مقصد برسیم . میگویم مقاومتت ، چراکه هنوزم که هنوز است، خشت خشت این دیار و این پل ساسانی2 سردی و خروش رود تو خم به ابرویش ننشانده است .
عرق های حلقه حلقه زده بر جبین خراطان، دست های پینه بسته از آتش و پُتک ضرب آهنگ زیبای ورشوچیان زبردست و همادوش مردان غیورت ، گُل گرفتن آتش تنور کلوچه پزان ، زیر و زبر کردن تار و پود کپوبافان، رَج رَج بستن دارقالی های چوبی بانوانت فراموشی ندارد. مقاومت و ایثار زن و مرد نمی شناسد در محدوده جغرافیایی تو، ای دزفول! اینجا هم خود نمایی می کند.
مقاومت تو ای دزفول در خودت جریان دارد ، باید عقیق ناب تو را پیدا کرد ، عقیق دز.
عقیق است چون مبارک است و میمون ، اما چون فیروزه روشنای چشم ماست ، زلالی رودت .
عقیق است اما سرخ و گرم چون یاقوت شرافت دارد و عزت . همچون زمرد مصری سبزی و نشاط و سرزندگی ارزانی می دهد.
عقیق دزفول من ، با آفتاب درخشان خوزستانی اش همچون شرف الشمس، عطر شمس خراسان را در بردارد.
عقیق تو، دزفولم! عقیق است اما دُردانه هایی از دُرّ نجف از تبار علی(ع)پرورانده است.
گویا ” نفخت من روحی” در تارو پود تو نقش بسته، ای شهر!. عطر ناب الهی فضای تو را پوشانده است ، نفس کشیدن در این ارض آرامشی از سوی خدا راهدیه می آورد. تعبیر زیبای مولایمان علی(ع) بنظر برای تو صداقت می یابد،که ” ان فی الارض مجهولون و ان فی السماء معروفون” تو گمانم در زمین وزمانه غریبه ای اما آشنای افلاکیان هستی.گُل وجود تو همچون طبیعتی بکر است، که طبیعتگردان بدنبال تو می آیند، تو
را می جویند، تو را می بویند و احترامت می کنند. تو هر گُلی نیستی که هرجا بِرُویی و هر چشمی تو را ببیند و هر مشامی تو را حس کند. گل وجودت رانباید چید، باید تکثیر کرد ، باید از تو الگو گرفت باید منتشرکرد.
گل تو گل همیشه بهاریست که هر لحظه بیدار است ، هر لحظه گوش به فرمان خورشید ولایت سر می چرخاند ، لحظه ای شاد در کنار دوستان و لحظه ای خشمگین در مقابل دشمنان. گل تو همیشه سرانجام و آغاز است چون الف دزفول،الف کار و تلاش ، الف صنعت و کشاورزی ، الف علم و دانش، الف ورزش و هنر ،الف مقاومت و ایثار.
باید کودکان ما قدر تو را بدانند، تو را بخوانند و در مشق شب هایشان تورا بنویسند. عالمان ما شیخ انصاری هایت را باید بشناسند و پی بگیرند.
باید بوته پر از سخاوت تو را به جهان تکثیر کرد، باید مقاومت تو را اززیبایی و استحکام معماریت بخوانند ، از قهرمانی قهرمانانت ، از دانش
اندیشمندانت. باید عقیق ایثارت را از بازار همیشه پر رونق تو و تنور گِلی خانه ها و همدوشی مردان و زنانت استخراج کنند. باید قناعت را ایران و
ایرانیان ،جهان و جهانیان از سفره ساده و صمیمی شبانه خانوادهایتبیاموزند.
گل وجود تو هر چند بکر است اما ایثار این گل جواز آن را می دهد تا او رادر جای جای جهان، بوته کاریم و پرورشش دهیم. بوته عفت دختران انقلابیت،که عروسکِ خوابِ شب هایِ موشک بارانیشان، چادرهای فاطمیشان بود و حیای مردمانت که عباس وار بین خط و خیمه های زینبی در شهر، هروله عاشقی میکردند را می بایست در جهان کاشت.
روح مقاومت که امروزه هر محفلی گویای تو شده، از خودت سرچشمه دارد، گویاهمه این خوبی ها در جرعه جرعه آب زلال تو نهفته است ، چه خوشبت آنکهمُشتی از آب گوارایت بنوشند ودَمی در خُنَکای نسیم این رود بیاساید.
هر کس که همنشین تو شود، چگونه زیستن را از تو یاد می گیرد. هر کس با تواُخت شود رسم جوانمردی و ایستادگی را می آموزد، مردمان تو با گُل وجودت همنشین شده اند که مقاومت و ایستادگی، صفا و یکرنگی، سخاوت و ایثار، عفت و حیا را از تو به ارمغان دارند. کمال همنشینی با گُل وجود توست که گِل آدم های تو را افلاک پرور می سازد. 2600 گِل آدمیت که گُل های خونین شدند گواه این ماجراست. اوج تأثیر این همنشینی در هشت سال خون و آتش، هشت سال فداکاری و عزت به تصویر کشیده شد ، که امروزه مفسر و معرف تو “مقاومت و پایداری” توست.
در دل خودت عقیقی ناب داری ای دزفول! عقیق دز در دل تو نهفته است ، از خودت توست،هرآن کس تو را دارد انگشتری عقیق دز در دست اوست،و هرکس تو را ندارد و تو را نمی شناسد ، این انگشتری را ….!!!
باید عقیق تو را کشف کرد ، باید صیقل ساخت ، باید نشان داد، تا مقاومت تو، تا همه خوبی های تو به جهان صادر شود.
پایدار باشی و همیشگی، چون الف دزفول ، چون الف مقاومت و پایداری.
1. اشاره به ورود حضرت محمد بن موسی مشهور به سبزقبا ، فرزند اما کاظم
(ع)، برادر امام رضا(ع) به دزفول
2. اشاره به پل قدیم ساسانی دزفول
3. اشاره به مرقد مطهر حضرت سبزقبا برادر امام رضا (ع) در دزفول
4. اشاره به علما و بزرگان دین در شهرستان دزفول همچون شیخ الفقها و
المجتهدین انصاری ، حضرات آیت عظام قاضی ، نبوی ، معزی و بسیاری دیگر از
اندیشمندان و بزرگان علمی و دینی
وسلام علیکم
علی شادمان فر
جمعه ،29 اردیبهشت ماه 1396
مصادف با 22 شعبان المعظم 1438
ساعت 19 و 45 دقیقه عصر