پرده اول:
شاید 9 ساله بودم ولی هنوز جزئیات ماجرا را به خوبی به خاطر می آورم. از همان دم در صدای دعوایشان به گوش می رسید. زنگ را زدم و منتظر ماندم. پدر خانواده در را باز کرد و بدون اینکه منتظر سلام من بماند با همان قیافه ی ترسناک و عصبانی، با ابروهایی در هم کشیده و چهره ای برافروخته لحظه ای براندازم کرد و به داخل خانه برگشت تا دعوا با مادر خانواده را ادامه دهد. مانده بودم برگردم یا نه. دلم را به دریا زدم و از لای پرده ی ایوانچه به داخل حیاط سرک کشیدم. سوسن، زنبیل حصیری کوچک لباس های عروسکش را توی دست داشت و گوشه ی حیاط کز کرده بود. من را که دید لحظه ای لبخند زد ولی بلافاصله سرش را پایین انداخت. پدرش گوشه ی دیگر حیاط موتورش را تمیز می کرد و همزمان فحش های بالای هجده سال رکیکی نثار همسر و خانواده همسرش می کرد. مادرش نیز با حالتی عصبی همانطور که با جارودستی اتاق مشرف به ایوانچه را جارو میزد جواب فحش های شوهر را با فحش هایی رکیک تر اما زیر لب میداد و نفرین هایش را فریاد میزد. سینا برادر سه ساله ی سوسن، کنج اتاق زار میزد و کسی زحمت پاک کردن اشک ها و حتی دماغش را هم به خود نمیداد. مادر که از صدای گریه ی سینا کلافه شده بود با چندتا فحش و کتک سعی کرد به فرزندش بفهماند که گریه بس است و دماغ را هم با آستین پاک نمی کنند. چقدر هم که فهمید!
پرده دوم:
بچه ها توی کوچه بازی می کردند. البته بازی که نه، درواقع چیزی شبیه دعواهای حیات وحش بود! چند تا از بچه های تخس و قلدر محله دوچرخه ی زهوار در رفته ی یکی دیگر را به زور گرفته بودند و هر کدام برای سوار شدنش با بقیه دعوا می کرد. لا به لای دعوا، فحش هایی هم رد و بدل میشد که مطمئنم معنای هیچکدامش را نمیدانستند [که اگر میدانستند تا سه روز گوش هایشان از خجالت قرمز بود]. درست لحظه ای که یکی از همان فحش های گوش-قرمز-کن از زبان سینا به بیرون لغزید، پدرش از خانه خارج شد. تصور می کنید چه واکنشی نشان داد؟ قسمت های بالای هیجده سال واکنش پدر سینا مورد سانسور قرار گرفته اند: ”آهای … …. .. …. … …! دیگه از این فحش ها ندی … …..!!“
پرده سوم:
سینای بیست و سه ساله که حالا ازدواج کرده است توی پرادوی با کلاس مخصوص مسافرتشان منتظر همسرش بود تا در خانه را قفل کند و با فرزند یک ساله اش سوار اتومبیل شود. زن سوار شد و برای لحظاتی بچه را به سینا داد تا خودش بتواند کمربند ایمنی را ببندد. سینا بچه را در آغوش گرفت و تمام مهر پدری اش را با جملاتی بسیار پربار و عاطفی! ابراز نمود: ”چطوری کله پوک بابا؟!“ و بعد با شوق و لبخند خطاب به همسر: ”می بینی کثافت چطور خودشو شیرین می کنه واسه بابایی؟“
قالَ رسول الله -صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِه:
َحِمَ اللهُ عَبْداً اَعانَ وَلَدَهُ عَلی بِرِّهِ بِالاِحْسانِ اِلَیْهِ وَ التَّاَلُّفِ لَهُ وَ تَعْلیمِه وَتأدیبِه
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند رحمت کند پدری را که با نیکی نمودن و مهربانی به فرزندش و با آموزش دادن و ادب کردنش او را در نیکی به خود یاری میکند.
مستدرک الوسائل، ج 2، ص 626
مسئله بسیار ساده است: فرزندی که تازه متولد شده هیچ تجربه ای از این دنیا ندارد. هیچ چیز نمی داند، بنابراین هرچه را که ببیند تقلید می کند. انسان های بالغ نیز در محیط های جدید همین کار را می کنند. تصور کنید برای بار اول قصد دارید سوار مترو شوید. نفر جلویی نگاه می کنید تا ببینید چطور از بلیط ورودی مترو استفاده می کند. رفتار کودکان دقیقا به همین نحو است. حال اگر دریافت هایی که از محیط پیرامون و رفتارهای خودمان برای فرزندانمان فراهم می آوریم حاوی رفتارهای پسندیده باشند فرزندمان نیز دارای آن رفتار خواهد بود.
نکته ی مهم اینکه تمام اطرافیان یک کودک باید مواظب نوع رفتار خود باشند، نه فقط پدر و مادر! این مواظبت فقط شامل پاکی کلام و گفتار نمی شود. پدر و مادری که حلال و حرام را رعایت نمی کنند، به دیگران احترام نمی گذارند، رفتارهای سبک و زننده دارند، نماز نمی خوانند و … نباید چندان امیدوار داشتن فرزند صالح باشند. برعکس این قضیه نیز صادق است. پدر و مادری که در درجه ی اول به همدیگر احترام می گذارند، اخلاقیات، حلال و حرام، پایبندی به عبادات و خوشرفتاری را فراموش نمی کنند قطعا شایسته ی فرزندانی صالح هستند. بچه ها فرشته به دنیا می آیند. مواظب باشیم فرشته های خود یا دیگران را دیو نکنیم!
*فاطمه کوره پز