دیر زمانی بود که این سنت زیبای عاشورایی (امربه معروف و نهی از منکر)در پس تمام حقایق دنیایی ما همچون غربت غریبانه فاطمه(س) و اولادش پنهان شده بود که جوانی از تبار حضرت روحالله و طلبهای انقلابی از جنس حضرت سید علی به آن جان تازهای داد و فریاد نهی از منکر را در سرایی از گوشه این شهر خدایی دلیرانه سر داد.
علی از این دنیا فقط ۲۱ بهار از زندگی را لمس کرده بود اما به اندازه ۲۱ هزار سال رسم عاشقی میدانست و عطر شهادت را چه زیبا راهی این دیار کرد. او در این زمانهای که برگ سبز شهادت را به سختی میفروشند و بهایی بس گران دارد از حضرت بقیهالله به زیبایی طلب کرد و ستاند.
خلیلی «علی»ای بود که به راستی خلیل شده بود آن هم خلیل خدایی که در همین نزدیکی نظارهگر اعلایی ولایتمداری او بود. جوانی از خطه نورانی و سرسبز منبرها و هیئتها که در پای بیرق و کتلهای زمینی هر لحظه مشق عاشقی حسین(ع) را چه خوب در روضههای فاطمیه و محرم و شب قدرهای علوی رمضان تکرار میکرد.
علی به راحتی هم لذت جانبازی را برد و هم لذت سربازی ولایت را و در ایستگاه عشقبازی دعوت حق را با شهد شیرین شهادت نوشید.لذت جانبازی را برد و هم لذت سربازی ولایت را و در ایستگاه عشقبازی دعوت حق را با شهد شیرین شهادت نوشید.
علی طلبه حقجو و با غیرت ایرانی بعد از دو سال خانهنشینی و تحمل جراحتهای خود این دنیا را کوچکتر از هر قفسی مییابد و قفس میشکند و پروازی پرشورتر از مرغان هوایی را در دههای به نام فاطمی چه غریبانه سر میدهد، و چه آشنا به رسم و رسوم علمدار کربلا ۱۵ روز قبل از رفتنش با نوشتن نامهای به مولایش از ولی امر مسلمین رخصت میطلبد و در اوج لذت از بیان دردهای کوچکش برای آقایش مینویسد و خرامان در لحظههای بیشمار زندگی سوی دیار حق میرود؛
در زیر قسمتی از متن نامه این شهید آمر به معروف را میبینید که چه عاشقانه با مولای خود راز و نیاز میکند.
سلام آقا جان!
امیدوارم حالتان خوب باشد. آنقدر خوب که دشمنانتان از حسودی بمیرند و از ترس خواب بر چشمانشان حرام باشد. اگر از احوالات این سرباز کوچکتان خواستار باشید، خوبم؛ دوستانم خیلی شلوغش میکنند. یعنی در برابر جانبازیهایی که مدافعان این آب و خاک کردهاند، شاهرگ و حنجره و روده و معده من عددی نیست که بخواهد ناز کند… هر چند که دکترها بگویند جراحی لازم دارد و خطرناک است و ممکن است چیزی از من نماند…من نگران مسائل خطرناکتر هستم… من میترسم از ایمان چیزی نماند. آخر شنیدهام که پیامبر(ص) فرمودند: اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شود، خداوند دعاها را نمیشنود و بلا نازل میکند. من خواستم جلوی بلا را بگیرم. اما اینجا بعضیها میگویند کار بدی کردهام. بعضیها برای اینکه زورشان میآمد برای خرج بیمارستان کمک کنند میگفتند به تو چه ربطی داشت؟!!مملکت قانون و نیروی انتظامی دارد!
ولی آن شب اگر من جلو نمیرفتم، ناموس شیعه به تاراج میرفت و نیروی انتظامی خیلی دیر میرسید. شاید هم اصلا نمیرسید…یک آقای ریشوی تسبیح بدست وقتی فهمید من چکار کردهام گفت: پسرم تو چرا دخالت کردی؟ قطعا رهبر مملکت هم راضی نبود خودت را به خطر بیندازی! من از دوستانم خواهش کردم که از او برای خرج بیمارستان کمک نگیرند، ولی این سوال در ذهنم بوجود آمد که آقاجان واقعا شما راضی نیستید؟؟ آخر خودتان فرمودید امر به معروف و نهی از منکر مثل نماز شب واجب است. آقاجان! بخدا دردهایی که میکشم به اندازه این درد که نکند کاری برخلاف رضایت شما انجام داده باشم مرا اذیت نمیکند. مگر خودتان بارها علت قیام امام حسین(ع) را امر به معروف و از منکر تشریح نفرمودید؟مگر خودتان بارها نفرمودید که بهترین راه اصلاح جامعه تذکر لسانی است؟ یعنی تمام کسانی که مرا توبیخ کردند و ادعای انقلابیگری دارند حرف شما را نمیفهمند؟؟ یعنی شما اینقدر بین ما غریب هستید؟ رهبرم! جان من و هزاران چون من فدای غربتت. بخدا که دردهای خودم در برابر دردهای شما فراموشم میشود که چگونه مرگ غیرت و جوانمردی را به سوگ مینشینید. آقا جان!من و هزاران من در برابر دردهای شما ساکت نمینشینیم و اگر بارها شاهرگمان را بزنند بازهم نمیگذاریم رگ غیرت و ایمان در کوچههای شهرمان بخشکد.
بشکست اگر دل من بفدای چشم مستت سر خم می سلامت شکند اگر سبویی
افکار نیوز