دزمهراب : هفته گذشته اندکی راجع به کارایی هنر به خصوص هنر هفتم صحبت کردیم.و گفتیم که ما برای عرضه مفاهیم والای اسلامی،انقلابی،ایرانی خودمان ناچار به یاد گرفتن یک زبان جهانی هستیم که نیاز به ترجمه ندارد؛ و آن زبان هم چیزی نیست جز هنر.ذره ای هم در مورد محتوا و فرم ارایه ی آن گپ زدیم و به این نکته اشاره کردیم که در سینما حرف خوب زدن کافی نیست؛ بلکه این خوب حرف زدن است که لازم تر و مهمتر هست.چه بسا فیلم های کم دیالوگ و یا حتی بی دیالوگی که قلاب جذابیتشان با نگاه شما درگیر شده و با لذت تا انتهای آن را دیده اید. برای مثال میتوانم از برنده اسکار سال ۲۰۰۹ یعنی انیمیشن Wall_E اسم ببرم.یا فیلم دهلیز بهروز شعیبی.
می دانیم که امروزه میتوان بی معنی ترین و یا ضد معنا ترین مسایل را با جذابیت های دنیای تصویر به مخاطب چشاند.مخاطبی که با میل خودش پول داده، بلیت خریده و آمده تا در دام تجربه ای جدید بیفتد.
گفتیم انقلاب آن وقتی می تواند خودش را درقالب هنر بیاورد،که هنرمندخودی داشته باشد و خودش هنرمند را پرورش دهد.این هنرمند باید جنس و زاویه نگاه تازه ای را با خودش بیاورد.اگر او توانست از دریچه جدیدی به این معانی نگاه کند مهمترین قدم را برداشته؛ از پس این نگاه، گام بعدی، خود به خود برداشته می شود یعنی← پرداخت هنرمندانه.
خب، برای ادامه بحث شاید خوب باشه که به این سوال جواب بدیم که آیا هنر دینی باید تظاهر ریاکارانه و قشریگری داشته باشد؟در جواب باید بگویم؛ اگر سینما گری بخواهد در فیلمش حرف دینی بزند (مثلا عدالت دغدغه ی فکری اوست) اصلا نیاز نیست که یک داستان دینی را به تصویر بکشد.یا اینکه در محاورات و دیالوگ هایش نامی از دین ببرد و از نماد دینی استفاده کند.آن چیزی که برای هنر دینی یک اصل قلمداد میشود این است که این هنر را ما در خدمت شهوت و خشونت و ابتذال و استحاله هویت انسان و جامعه به کار نگیریم.
شاید در ادامه ی این مبحث بد نباشه پرانتز طولانی و یک طرفه ای رو با عنوان مخاطب هنر به خصوص سینما و تلویزیون باز کنیم.دوست دارم با این سوال جنجالی شروع کنم که آیا ما باید مخاطب جبهه ی مقابل را تصرف کنیم؟
در جواب این سوال، مساله ی دیگری را طرح می کنم با این مطلع که چه تضمینی هست، اگر من سینماگر برای تصرف مخاطب او وارد شوم.و در دام تقلید و یا حتی تبلیغ ناخواسته ی او نیفتم؟
بیشتر توضیح میدهم.از بزرگترین معضلات حال حاضر سینما و تلویزیون ایران، نداشتن فیلمنامه و طرح قوی است.با جرات عرض می کنم علتش این است که زیاد فیلمنامه نویس قوی نداریم.طراح تصویری خوب برای تلویزیون نداریم.
برخی از فیلمنامه و داستان نویسان خودی با خیال جذب مخاطبین جبهه مقابل به مسایلی می پردازند که فیلمساز آن جبهه می پردازد.دقیقا نکته همینجاست، او تو را مجبور کرد تا در زمینش بازی کنی. نهایت هنرمان هم شده نقد او یا بهتر است بگویم تبلیغ او.پس حرف خودمان چه شد؟ اصلا حرف خودمان چه بود؟
البته این کارها به گفته ملای رومی بهتر از خفتگی است. ولی فاجعه بزرگی که در سال گذشته در شبکه سه اتفاق افتاد رو کجای دلم بگذارم.سریال ماه رمضانی هفت سنگ که یک کپی پیست به تمام معنا از سریال modern family امریکایی بود.فقط کارگردان موفق نشده بود برای آن زوج همجنسگرای فیلم،جایگزینی بهتر از یک زن و مرد عقیم پیدا کند.من واقعا نمی فهمم ما چرا باید سبک زندگی یک خانواده مدرن امریکایی را در ایران،در ماه رمضان،پای سفره افطار رواج بدهیم.به نظر بنده خانواده ایرانی ماهواره ببیند و اصل این سریال ها را ببیند به مراتب آسیبش کمتر از تولیدات خود ماست.چون خانواده ایرانی حداقل این را می فهمد که این سریال به اقتضای فضای امریکا ساخته شده.ولی وقتی این خانواده امریکایی خوب، در ایران کپی شد می شود یک خانواده ایرانی مسخره.حالا هی شما بیا در مورد مردی و جوانمردی و عدالت در فیلمت صحبت کن.اصلا بیا وسط فیلم قرآن بخوان و به جای بازیگران فیلمت از عوامل شبکه قرآن استفاده کن…
بگذریم؛ داشتم میگفتم هر حرفی را که دشمن تکرار کرد. و آن را با گوش ها آشنا کرد، ما نباید مجبور شویم آن را تکرارکنیم.
اصالت بحث بر میگردد به ذایقه،ما نیاز به خلق ذایقه جدید داریم.
سوال بعدی که شاید ذهن بعضی ها را به خود مشغول کند این است که پس ما یک مشت حزب الهی را دور هم جمع کنیم و مختص آنان تولیداتی داشته باشیم و در سالن های در بسته برایشان خوراک فرهنگی سرو کنیم و بعد هم رهایشان کنیم بروند؟
نه،البته که نه،اصلا چطور این سوال برایتان پیش آمد؟ مخاطب هنر دینی کل بشریت است.(و ما ارسلناک الا کافه للناس).
اما راهکار کجاست. راهکار این است که ما باید مشخصه،طعم و ویژگی خاص خودمان را در پیاممان داشته باشیم و آن را حفظ کنیم و اجازه دهیم مخاطب آن را بچشد تا خوشایندش باشد.
با توجه به حرف هایی که امروز زدیم ان شاالله هفته آینده به تحلیل یک فیلم برنده اسکار سال ۲۰۱۴ میپردازیم.
علی احمدی مهر