بحث را از خود مسئله جنگ آغاز کنیم. مسلم است که جنگ پدیده خوبی نیست اما به هر حال ناچار باید پذیرفت که واقعیت است و از ابتدای تاریخ بشر، در دنیا وجود داشته است، واقعیتی خاص که با سایر فعالیتها و تجربیات انسان تفاوت دارد.
در جنگ پای جان در میان است، لذا کسی که میخواهد پا به میدان نبرد بگذارد باید بداند که میخواهد جانش را برای چه هدفی فدا کند. باید برای او، مقصودی عزیزتر از جان وجود داشته باشد تا جان را به پای آن تقدیم کند. جنگ همیشه عرصه ایمان به چیزی بوده است. گاهی افراد برای برتری نژاد میجنگیدهاند، گاهی برای گسترش کشور، بعضیها برای افزایش قدرت میجنگیدهاند و عدهای هم برای رضای خداوند. در هر حال مردم همیشه برای چیزی که آن را مطلوب و متعالی میدانستهاند وارد عرصه مبارزه و نبرد میشدهاند. مسلم است که در این میان، خیلیها هم به اشتباه میجنگیدهاند، بدون اینکه خودشان متوجه باشند، اما به هر حال فضای جنگ، همیشه فضای شور و حماسه و از خود گذشتگی است.
در یک چنین فضایی، تبلور هنر، امری طبیعی و ضروری است. این هنر وقتی، موسیقی است که به صورت طبل و شیپور و سایر آلات موسیقی بر دل تاثیر میگذارد و افراد را به حرکت وا میدارد، وقتی هم سرود است و به تعبیر عربی آن، رجز. همه اینها برای آن است که انرژی و انگیزه برای جنگیدن و دفاع را محکم تر کند. بنابراین وجود عناصر هنری که برانگیزاننده عواطف و احساسات باشند و در دل شور و هیجان ایجاد کنند، در میدان جنگ بسیار طبیعی و حتی ضروری است.
عرصه جنگ و دفاع هشت سال ما بر علیه تجاوز دشمن هم طبیعتا با موارد و شرایط فوق مواجه بوده است. اولا در جنگ کشور ما، انگیزه اصلی رزمندگانمان برای حضور در جبههها، ایمان و اعتقاد به خداوند بود. امثال آقای آهنگران و دیگر نوحه سرایان در دوران جنگ و در جبههها، با نیروها و رزمندگانی سر و کار داشتند که با تشخیص و ایمان خودشان، شهر و دیار خود را ترک گفته بودند و با پای خودشان به جبههها آمده بودند. لذا آقای آهنگران حرف دل آنها را برایشان بازگو میکردند. آقای آهنگران یا دیگرانی که در جبههها نوحه و سرود میخواندند، در واقع اعتقادات رزمندهها را برایشان یادآور میشدند، منتها به شکل هنری و در حالت دسته جمعی، طوری که در دل بیشتر اثر میکرد. باید توجه داشت که اگر رزمندهها خودشان اعتقاد نمیداشتند، نوحه و شعر و سرود هم در دل آنها اثری نمیداشت. هیچ کس نمیتواند به واسطه خواندن آواز و یا نوحه و امثال آن، دیگری را وادار به جانفشانی کند.
در مورد شخص آقای آهنگران میخواهم اولین تجربهای را که از مواجهه با صدای ایشان دارم، بیان کنم. البته بنده کلا بیشتر از طریق صدا و سیما با ایشان و صدایشان آشنا هستم. آن نخستین مواجهه هم از همین طریق بود؛ به این منوال که در اخبار ساعت دو بعد از ظهر، اول جنگ که بسیار هم سخت میگذشت، تصاویری پخش شد از حضور گروهی از رزمندگان در حسینیه جماران. آنها برای دیدار با امام (ره)، از خوزستان آمده بودند و آقای آهنگران هم در میان آنان مشغول نوحه خوانی بودند. به نظرم آمد که این نوحه خوانی یک سبک خاصی داشت. نه به تصنیفها و ترانههای معمول شبیه بود، نه به نوحههای سینه زنی سنتی. یک چیز متفاوتی بود و در عین حال لحنی نجیب و دلنشین داشت. صدای آقای آهنگران هم صدای خوبی بود. یادم است که ایشان در آن نوحه خوانی، اسامی تعدادی از شهدای خوزستان، شهدای خرمشهر و اهواز و آبادان را بر زبان میآورد و از آن شهدا یاد میکرد. جمعیت هم با او همراهی میکرد. برای مثال یکی از اسمهایی که ایشان در آن نوحه خوانی ذکر کرد. اگر اشتباه نکنم، “احمد مشک” بود. این نام، پس از گذشت 30 سال از آن موقع، هنوز در ذهن من مانده است. آن موقع حس کردم که با پدیدهای تازه روبرو هستم و اینکه دیگر کسی وارد عرصه هنری دفاع مقدس شده است که با بقیه فرق دارد.
از خصوصیات بارز آقای آهنگران، صدای محزون ایشان است. در عمق صدای ایشان نوعی حزن وجود دارد که با فضاهای مذهبی بسیار متناسب است. مسئله دیگر، آهنگهایی است که ایشان روی اشعار میگذارد. این آهنگها نسبتا بدیع هستند و هیجان آور و حماسی. ویژگی دیگر کار ایشان این است که اشعار را غلط نمیخواند، از نظر وزن بر شعر تسلط دارد و کلمات را درست ادا میکند. ما بعدها دیدیم که آقای آهنگران وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شدند و دوره زبان و ادبیات فارسی را در دانشگاه تهران گذراندند. این مسئله خود نشان میدهد که ایشان از همان ابتدا استعداد ادبی داشتهاند و بعد هم به تقویت این استعداد از طریق درس خواندن همت گماشتهاند. اینکه ایشان در همان رشتهای که کار میکنند درس هم خواندهاند، برایشان یک امتیاز خوب است.
از خصوصیات دیگر آقای آهنگران این است که شخصیت مذهبی و انقلابی محترمی هستند و در طول این سی سال از مسیر کاری خود خارج نشدهاند. ایشان در زندگی عملی هم نسبت به آن ارزشهایی که با هنر خود آنها را تبلیغ میکند، وفاداری خود را ثابت کرده است.
آقای آهنگران کاملا با آن فضای ارزشی حاکم بر جبهههای ما تناسب و سنخیت داشته است. فضایی که دینی و معنوی بود و عشق به امام حسین (ع) و خاندان پیامبر (ص) و نیز شور شهادت در آن موج میزد. ایشان در کار، چه از حیث مضمون شعر، چه از حیث آهنگ نوحههایی که میخواندند و چه از حیث صدا، کاملا با مخاطبهای خود سنخیت داشتهاند. نه آنقدر حالت روشنفکری و دانشگاهی داشت که آن رزمندهها نفهمند او چه میگوید و نه آنقدر پیش پا افتاده و تکراری بود که جاذبه خود را از دست بدهد. از جنس همان رزمندهها بود منتها با لطافت و نوآوری، ظرافت و زیباییهای خاص. مهم این بود که آهنگران خودش هم به آنچه میگفت اعتقاد کامل داشت. او در همان متن جنگ و جبهه، در کنار رزمندهها بود و خودش هم همراه آنان، لباس رزم بر تن داشت. او جنگ را صرفا از دور ندیده بود و در نتیجه بیش از بقیه مطرح بود. همیشه این طور بوده است که هر وقت صدای آهنگران شنیده میشد، مردم یاد جنگ و جبهه میافتادند، هر وقت هم که فضای جبهه و جنگ بود، معمولا صدای آهنگران آنجا بود. او قطعا در تاریخ دفاع مقدس یک جایی دارد و سهمش را نباید فراموش کرد. او وظیفهای را عهدهدار بوده است که از عهده آن به خوبی برآمده و هنوز هم محبوب است. هنوز دلهای مردم با شنیدن صدای او به تپش درمیآید.
چند وقت پیش همسر بنده به حج عمره رفته بودند و اتفاقا با آقای آهنگران در یک کاروان بودند. یک روز من به مجلس میرفتم که خانمم از مکه با تلفن همراهم تماس گرفتند. ایشان گوشی همراهشان را گرفته بودند سمت فضای دوربین اتوبوس. به من گفتند “گوش کن ببین آقای آهنگران چه میخواند”. شنیدم که او این بیت از اشعار خودم را میخواند: “یا رسول الله مهمان توایم/میهمان تو ز ایران توییم”. ایشان به اندازهای این شعر را درست و با احساس و قشنگ میخواند که اتوبوس یکپارچه شور و شیون بود. من با شنیدن صدای ایشان از همان راه دور در آن حال و هوای معنوی قرار گرفتم و همان حال مسافران اتوبوس را پیدا کردم. منظور این است که آهنگران همچنان با مردم ایران همراه است. اگرچه امروز جنگ و جبههای به شیوه هشت سال دفاع مقدس وجود ندارد، اما همان خانوادههای متدین و جبههای، همان خانوادههای شهدا و رزمندگان، هنوز با شنیدن صدای او، به همان حال و هوای معنوی و عالم شهادت و ایثار برمیگردند.
این اتفاقاتی که در گذشته افتاده است نباید فراموش شود. البته حفظ تاریخ اگر به درد امروز ما نخورد فایدهای نخواهد داشت. ما باید از تاریخمان عبرت بگیریم. به هر حال تاریخ چراغ راه آینده است و نباید اینطور باشد که فقط برای نبش قبر و مثلا افزایش اطلاعاتمان به سراغ آن برویم. به علاوه اینکه وقتی برنامهها یا مستندات مربوط به جبهه و جنگ را میبینیم، متوجه میشویم که نوحهخوانی، جزوی از مجموعه محیط اسلامی و معنوی کشور ما است و اینگونه برنامهها حتما بر نسلهای آینده تاثیرگذار است. ببینید وقتی تشییع جنازه شهدا برپا است، چطور جوانها پشت سر این تابوتها عزاداری و نوحهخوانی میکنند.
نوحهخوانی یک جویباری است که از آغاز اسلام تا حالا وجود داشته است. از زمان جنگ احد و حتی پیش از آن، از زمان جنگ بدر بوده است. بعد در ماجرای کربلا، به عالیترین مظهر خود رسیده است و در طول تاریخ همان طور به مسیر خود ادامه داده است. این قضیه یک پدیده تازه و جدید نیست. در انقلاب ما و در جنگ و جبهه ما هم همان سنت پیشین است که زنده مانده است و در حقیقت، در تاریخ کشور ما، فعلیت بیشتری یافته است. این، یک بدعت و یک اختراع تازه نیست. جزوی از زندگی دینی و شیعی ما در طول 1400 سال عمر اسلام بوده و هنوز با ما است.
متذکر میشوم که ما باید در ارتباط با جامعه خود، دو نکته را در نظر داشته باشیم. اول اینکه مثل هر جامعه دیگری، کشور ما هم متشکل از طیفهای متعددی میباشد و حتما در میان این طیفها، افرادی هم هستند که کلا با این عوالم ناآشنا و نامأنوساند، تربیت خاصی داشتهاند و نگاهشان متوجه افق دیگری است. اما اینطور نیست که در مقابل این افراد، فقط یک گروه وجود داشته باشند، آن هم جوانهایی که صددرصد مومن و متدین هستند و با همین عوالم دعا و صدای تلاوت قرآن و نوحهخوانیها، خوشاند. جوانهای ما فقط به این دو طیف تقسیم نمیشوند بلکه جایگاهشان، درجاتی دارد و مثل یک طیف به هم پیوسته است. تاثیرگذاری نوحهخوانیها و امثال در این طیف، به درجات میباشد تا جایی که به کسانی میرسد که دیگر به کلی جدای از این عوالم هستند. اینها همه امری طبیعی است.
نکته دومی که باید در این راستا در نظر گرفت، این است که سنت باید با نوآوری همراه باشد. امروز دیگر نمیشود با نوحههای صدسال پیش فضاهای معنوی را اداره کرد. من معتقدم که هنر نوحهسرایی باید پیشرفت کند. هم مضمون اشعار باید حماسیتر، ادیبانهتر و فاخرتر شود و هم آهنگهای نو و جدیدی باید ابداع گردد. این بدان معنا نیست که به تقلید از ترانهخوانهای قبل از انقلاب و یا تصنیفهای آن طرف آب، سبکهای نامناسبی را به فضاهای دینی و مذهبیمان وارد سازیم و بدین سان، از معنویت آن فضاها بکاهیم! بلکه بدین معناست که باید سعی کنیم در ادامه همان سنت نوحهخوانی 1400 ساله خودمان، به سبکهای جدیدی دست یابیم. امروز هم ما باید مثل صدسال پیش و پیشتر از آن، نوحه ابداع کنیم، لحن و آهنگ ابداع کنیم. فقط باید که این ابداعات ما، بدعت نباشد. فرق است بین ابداع و بدعت. ابداع پسندیده است اما بدعت مضموم. نوحهخوانی ما باید سر و سامان یابد اما باید از افراط و تفریط و از انحراف دور بماند. حد و اندازه نوحهخوانی محافل مذهبی ما هم باید مشخص شود. نوحهخوانی هم باید مثل هر هنر دیگری آموزش داده شود و نوحهخوانها باید تربیت شوند و البته از نظر شخصیت هم باید شخصیتهایی متناسب با این فضاها و عوالم داشته باشند.