در حاشیه دفاع «ولاسکو» از «فرهنگ و تمدن ایران» در ایتالیا؛
هرچند تا به حال مطالب زیادی دربارهی تصویر ارائه شده از ایران توسط محصولات فرهنگی و هنری تولیدشده توسط هنرمندان داخلی منتشر شده است و بحث و جدلهای فراوانی روی آن صورت گرفته، اما صحبتهای اخیر «خولیو ولاسکو» سرمربی تیم ملی والیبال ایران در کنفرانس خبری پیش از بازی اخیر والیبال ایران و ایتالیا، که اتفاقا بازتاب فراوانی در رسانههای داخلی هم داشت، مدخل و بهانهی خوبیست برای پرداختن به تصویر واقعی ارائه شدهی ایران در جهان.
«مردم ایران کاملا متفاوت با عرب ها هستند. آنها را از عرب ها جدا کنید. زندگی متفاوتی دارند و هیچ ربطی به عرب ها ندارند. زندگی آرام و سرزنده ای دارند. ایران کشوری آرام و بی دغدغه است. من زندگی خوبی در آنجا دارم و از هر حیث احساس راحتی و امنیت در آنجا دارم. ایران کشوری دیدنی است و آثار تاریخی بسیار زیبایی دارد. من در چند سالی که آنجا بودم، تنها توانستم چند جای دیدنی آن را از نزدیک ببینم. مثل پرسپولیس و تخت جمشید که از تماشای آنها بسیار لذت بردم. ایران کشوری با تمدن است و مردمی با فرهنگ و اصیل دارد و به طور کلی آن طور که گفته می شود نیست. کاملا متفاوت و بسیار جذاب و دیدنی است.»
این صحبتهای ولاسکو، که به دلیل شهرت بالایش بازخورد فراوانی هم داشت، طبعا در همان حال که میتواند باعث افتخار ایرانیها و همچنین نشاندهندهی حسن نیت و انصاف سرمربی تیم ملی والیبال باشد، میتواند سوی دیگر ماجرا را هم نشان دهد؛ یکی اینکه چقدر جای خالی این تصویر از ایران در میان آثار هنری و رسانهای ایرانی نمایشداده شده خالیست، و دیگر اینکه در سه دهه پس از انقلاب و بهخصوص در چند سال گذشته هنرمندان ایران به جای اینکه در قالب «دیپلماسی مشاهیر» سفیران فرهنگی جمهوری اسلامی ایران باشند به ارائهی تصویری غلط و باژگون از فضای داخل ایران پرداختند.
فردای روزی که «ولاسکو» در جمع خبرنگاران رسانههای ایتالیایی به تعریف و تمجید از فرهنگ و تمدن ایران پرداخت بسیاری از رسانههای ایرانی با عنوان «ولاسکو؛ سفیر فرهنگی ایران» به استقبال این موضوع رفتند، اما به نظر میرسد در این ماجرا باید به سمت دیگر قضیه هم اشاره کرد، اینکه کسانی که بنا به وظیفهی ذاتی خود باید «سفیران فرهنگی ایران» باشند چرا تا به حال یا هیچ تولید و واکنشی در راستای عقاید و باورهای ملی خود نداشتهاند، یا حتی در برخی موارد برای بدست اوردن دل مجامع هنری غرب دست به هتک فرهنگ ملی خود نیز زدهاند.
در این بین تولیدات محصولات هنری، بهخصوص فیلمهای سینمایی که برای دیده شدن در جشنوارههای خارجی دست به تحریف واقعیتهای جامعه ایران میزنند یک مسئله است و حضور و اظهارنظرهای و سکنات خود هنرمندان-که طبعا به عنوان مشاهیر فرهنگی ایران شناخته میشوند و در خارج از ایران مرجع قابل اعتمادی برای بدست اوردن اوضاع داخلی ایران به حساب میایند- در حاشیهی جشنها و جشنوارهها و محافل هنری یک مسئله بعضا حتی مهمتر.
در چند سال اخیر در مورد تولیدات فرهنگی و تصویری که از ایران ارائه میدهند بحثهای بسیاری صورت گرفته و وضعیت تا حدود زیادی برای بسیاری مشخص است. ماجراهای مربوط به فیلمهایی مثل «یک خانواده محترم» و «جدایی نادر از سیمین» و تعداد بالای فیلمهای بامجوز و بیمجوزی-زیرزمینی- که تنها هنرشان سیاه نشان دادن ایران است حالا دیگر بحث روشنیست.
اما حالا باید بطور جدی در مورد حضور خود هنرمندان در کشورهای دیگر هم بحث کرد. مسئله این است که در روزگاری که آمریکا بیشترین بهره را از حضور هنرمندان شاخص خود در کشورهای دیگر-به خصوص خاورمیانه- برای ترویج فرهنگ خود میبرد، چرا تنها سفیر فرهنگی ایران در کشوری اروپایی باید یک مربی ورزشی باشد. آیا همین که صحبتهای ولاسکو چنان بازتابی در داخل پیدا میکند نشانگر خلا بزرگ کشور در این زمینه نیست، اینکه سفرای واقعی فرهنگ ایران- هنرمندان- آنقدر به داشتههای ملی و میهنی خود پشت کردهاند و آنها را ندیدهاند که از صحبتهای کوتاه «ولاسکو» انقدر ذوق کردهایم. و مسئلهی مهمتر اینکه؛ چرا چیزهایی که ولاسکو در ایران دید را هنرمندان ما نمیبینند؟