دکتر محمد پورکیانی، از فعالین فرهنگی شهرستان دزفول و از اعضا و مسئولین قدیمی جلسات قرائت قرآن مسجد شهید توتونچی و دیگر مساجد شهرستان است. وی فارغ التحصیل رشته حقوق از دانشگاه امام صادق(ع) در مقطع کارشناسی ارشد است، ولی با توجه به دغدغه ها و مطالعات فرهنگی، در کنار طلبگی، رشته سیاستگذاری فرهنگی را برای تحصیل در مقطع دکتری انتخاب می کند. وی هم اکنون مدیر موسسه فرهنگی مهراب و مدیرمسئول پایگاه خبری دزمهراب دزفول است و همزمان، علاوه بر تدریس دروس مختلفی در دانشگاه امام صادق(ع)، در دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی و مرکز پژوهش های مجلس مشغول به فعالیت است؛ از جمله فعالیت های علمی وی، تالیف چند جلد کتاب در موضوعات فرهنگی و تربیتی است.
دغدغه فرهنگی و مسائل مختلف شهرستان دزفول، ما را بر آن داشت تا گفت و گویی صمیمی پیرامون مسئله فرهنگ در انقلاب اسلامی را حول محور شهرستان دزفول با وی ترتیب دهیم. قسمت اول ( اینجا ) گفتگوی ما با ایشان در مورد وضعیت کلان انقلاب اسلامی، در اختیار شما قرار گرفت حال قسمت دوم این گفتگو را با تمرکز بر فعالیت فرهنگی در شهرستان دزفول در جهت مطالعه عقلاقه مندان منتشر می کنیم.
شما از انقلاب و وضعیت روحی فعالین فرهنگی آن فرمودید، اجازه بفرماید قسمت دوم را معطوف به فعالین فرهنگی دزفول داشته باشیم. با توجه به سابقه شما در جلسات قرائت قرآن شهرستان و همچنین ادامه کار فرهنگی با موسسه مهراب و ارتباط تنگاتنگی که با فعالین فرهنگی شهرستان داشته اید، وضعیت را در بین فعالین فرهنگی شهرستان چگونه ارزیابی می کنید؟
سوال شما این است که وضعیت فعالین فرهنگی چگونه است، بنده عرض می کنم که ما اساسا با جماعتی از فعالین فرهنگی مواجه نیستیم. فعال فرهنگی همانطور که از اسمش معلوم است با فعالیت شناخته می شود، در حالیکه در شهرستان دزفول ما با مجموعه ای از افراد روبرو هستیم که بیشتر دوست دارند فعال باشند یا بیشتر دوست دارند در مورد فعالیت فرهنگی حرف بزنند. اولین وصفی که بنده از این وضعیت دارم این است که ما دچار رخوت در عمل شده ایم. میدان واقعی فرهنگ تحت تاثیر افرادی است که اهل عمل اند، درحالیکه ما در بسیاری از فعالین فرهنگی گرفتار پیچیدگی های نظری شده ایم و یا ترجیح داده ایم دورهمی بنشینیم و به گفت و شنود بپردازیم. سریعا مسائل و مباحث فرهنگی را تبدیل به سرفصل هایی می کنیم و دوره و کلاس و سخنرانی و منبر و… تشکیل می دهیم. در صورتی که چیزی که درحال حاضر مهم است، عملیات است. بسیاری از دغدغه مندان فرهنگی ما درحال حاضر انسان های سنگین و ضدعملی شده اند. این مطلبی که عرض کردم برای حاضرین در میدان فرهنگ کاملا روشن است. برای فهم بهتر آن مثالی عرض می کنم. به نظر شما در فضای مجازی، بزرگترین کانال ها و سایت ها به دست چند نفر اداره می شوند؟ اگر در دزفول می خواهیم از فضای مجازی در همه قالب های آن خیالمان راحت باشد، به چند نفر نیرو نیاز داریم؟ جالب است که ما چهار نفرآدم برای گرداندن یک سایت و کانال نداریم در حالیکه ده ها میلیون پول و هزاران ساعت وقت صرف می شود تا دوستان ما سوادرسانه ای آموزش ببینند. بله سواد رسانه ای مهم است ولی چرا ما خود رسانه را درست نمی کنیم؟! چون ما فعالین اهل عملیات برای تولید رسانه ای نیستیم. در دزفول از بین این همه طلبه وروحانی، هزاران بچه مسجدی و صدها مسئول جلسه، هنوز نمی توانیم ادعا کنیم چند نفر اهل فن در فضای مجازی داریم.
یک مثال دیگر بحث معماری اسلامی است. کتاب های متعددی در این زمینه نوشته شده، مباحث بسیاری در این زمینه طرح شده، در حالی که هزاران واحد مسکونی ساخته می شود ولی هیچ تغییری در معماری آن ها نمی بینیم. طرح مسکن مهر به تنهایی می توانست موضوع معماری در جمهوری اسلامی را حل کند ولی اراده عملی برای این موضوع نبود و ما کماکان در حال نوشتن مباحث نظری در معماری هستیم.
پس مساله اول ما عملیاتی کردن حرف های فرهنگی است. درخانه اگر کس است، یک حرف بس است. اگر فهمیده ایم که فضای مجازی به تعبیر رهبر انقلاب، قتلگاه است، پس چرا کاری نمی شود؟ این علاقه به بازتولید مفاهیم از مفاهیم قبلی چه فایده ای دارد؟ برخی از فعالین فرهنگی اساسا با روحیه انزواطلب و صوفیانه ای که دارند اساسا با فعالیت میدانی فرهنگ بیگانه اند. برخی دیگر تصمیم می گیرند ولی چنان کم اراده و کم همت هستند که مدام دچار امروز و فردا کردن می شوند. این افراد گرفتار تسویف در فعالیت فرهنگی هستند. تسویف یعنی امروز و فردا کردن. در روایت داریم که بیشترین ناله اهل دوزخ از تسویف است. این افراد مشکلی در تصمیم ندارند ولی متاسفانه در تسویف گرفتارند. بلای بزرگی که برسرفضای فعالین فرهنگی ما آمده، امروز و فردا کردن است. سرعت حرکت فعالین فرهنگی ما، از سرعت تغییر و تحولات فرهنگی به مراتب پایین تر است.
فعالین فرهنگی، اول این که تصمیم نمی گیرند و دوم اینکه اگر تصمیم می گیرند، دچار تسویف می شوند. اتفاق سومی که برای فعالین فرهنگی که این دو مرحله را پشت سر می گذارند، این است که در استقامتشان به طور جدی دچار مشکل می شوند. به محض اینکه در زندگیشان مسائل دیگری مثل تاهّل، اشتغال و حتی تحصیل پیش می آید، فضا را رها می کنند. این به معنی است که ما حاضر نیستیم مسئولیتمان را در زمینه فرهنگ بپذیریم.
چه طور است وقتی شغلی را انتخاب می کنیم، وسط کار نمی گوییم دیگر بس است؟! وقتی متاهل می شویم پس از مدتی نمی گوییم دیگر بس است؟! طبیعی است به این خاطر است که اهمیت دستمزد و اهمیت شغل و اهمیت زندگی مشترک را دریافته ایم. این استمرار و استقامت را در امور فرهنگی هم باید داشته باشیم.
بنابراین پاسخم را خلاصه کنم فعالین فرهنگی اولا باید تصمیم به حضور در میدان عملی فرهنگ بشوند دوما دچار امروز و فردا در عمل کردن نشوند و سوما این راه را به طور مستمر و مداوم ادامه دهند و خسته نشوند.
علاوه بر فضای فعالین فرهنگی که نکاتی فرمودید، خود فعالیت های فرهنگی شهرستان را دچار چه وضعیتی می دانید؟
این سوال مهمی است. درک ما از فعالیت فرهنگی دچار ایرداتی است. درک ما نسبت به فرهنگ، یک درک فرقه ای و قبیله ای شده است. به نوعی از فعالیت فرهنگی توجه توجه داریم که عملا امکان «عمومی شدن» را ندارد و مختص یک طیف خاصی از جامعه است. چه نوع فعالیتی ویژه گروه خاصی از جامعه است و چه نوع فعالیتی امکان عمومی شدن دارد؟ پاسخ بنده این است که اگر فرهنگ را به امور آموزشی و ذهنی تقلیل دهیم خود به خود مخاطب خود را محدود کرده ایم، ولی اگر در فعالیت فرهنگی به ساختن شرایط جامعه توجه کنیم مخاطب ما عمومی خواهد شد.
بخش عمومی جامعه اگر شرایط زندگی و نیازهای معمولی آن ها ارضا شود به انقلاب و دین روی می آورند. نیاز به ازدواج، نیاز به غذا، نیاز به مسکن و… اگر در زندگی مردم برطرف شود می توان از او انتظار ارزش های فرهنگی والا را داشت. با توجه به این مقدمه حالا به خودمون رجوع کنیم و ببینیم که ما چقدر زندگی عمومی جامعه برایمان اهمیت داشته است؟! وقتی وارد این فضا نشویم کار فرهنگی ما نیز فقط برای طبقه خاص و حزب اللهی ارزش خواهد داشت. اگر فعالین فرهنگی می خواهند کارآمدی داشته و فرهنگ عمومی را درست کند، باید شرایط را درست کند، نه این که افراد را مستقیما خطاب قرار دهد و از آن ها انتظار داشته باشند که در شرایط بد، آن ها خوب زندگی کنند. البته که خوبان خدا همیشه چنین زندگی می کنند ولی ما برای عمومی کردن دین در همه سطوح جامعه باید به ساختن شرایط زندگی هم توجه کنیم. فرهنگ یک مسئله عینی و ساختاری است، نه یک مسئله ذهنی. وقتی فرهنگ را یک مسئله ذهنی بدانیم، یعنی ما فارغ از اینکه شرایط چگونه است، به مردم بخواهیم بگوییم که تقوا داشته باشید، حلال بخورید، نگاه به نامحرم نکنید و …، یعنی این که به انسان سازی توجه کرده ایم نه به جامعه سازی. کار فرهنگی ما باید به جامعه سازی منجر شود، یعنی شرایط را درست کنیم که انسان ها بتوانند دین داری کنند. اصلا انقلاب کرده ایم که همین کار را بکنیم، که بتوانیم ساختار و شرایط را درست کنیم.
وقتی کار فرهنگی ناظر به فضای عمومی جامعه باشد، شکل کار فرهنگی نیز تغییراتی می کند. برای مثال وقتی مسجد فضای عمومی ما می شود، نباید کار فرهنگی را به منبر وجلسه قرآن محدود کرد، بلکه بایستی پزشکان، خدماتی ها و بقیه اقشار را شناسایی کنیم و برای حل مشکلات اهل محل استفاده کنیم. اگر فردی در محله ما دچار سستی در دینداری شده است، به جای اینکه به او مدام بگوییم خوب باش خوب باش، باید مشکلش را برطرف کنیم. ما فقط تریبون نیستیم، پیغمبر خدا هم نیستیم که دعا کنیم که عذاب بیاید. الان شما ببینید ما در مسئله حجاب، گویی خودلوط پندار شده ایم. می خواهیم مثل حضرت لوط که دعا کرد برای عذاب قومش، ما هم همانگونه عمل کنیم. خوب طبیعی است وقتی نیاز طبیعی جامعه برطرف نشود، وقتی افراد جامعه تشنه باشند و ما به جای رفع تشنگی بگوییم تقوا داشته باشید، نتیجه نخواهیم گرفت.
شما از لزوم فعالیت اجتماعی فعالین فرهنگی فرمودید. الان در شهرستان در این زمینه کارهایی صورت گرفته است. برخی مغازه زده اند، برخی مهدکودک، برخی کتابخانه و… . این امور را شما اجتماعی می دانید یا خیر؟
بله، عده ای از دوستان وارد فضای اجتماعی شده اند ولی آن فضا را هم با رویکرد قبیله ای و فرقه ای وارد شده اند. چرا که مشغول ساختن مدل های گلخانه ای شده اند که فقط برای طیف خودشان مصرف دارد. به این معنی که من یک مدرسه یا کودکستان یا حتی کافی شاپ تاسیس می کنم فقط برای افراد خوب و هم سنخ خودم. مثلا من یک آپارتمان می سازم که فقط طلبه ها و یا افراد خاص در آن زندگی کنند. طبیعتا مدل های «گلخانه ای» اگر تبدیل به مدل های «پیشرو» نشوند، فایده ای نخواهد داشت. ولی در مدل های پیشرو، برای مثال من کودکستانی را می سازم که مدلش قابل تکثیر و استفاده در جاهای دیگر هم باشد. به نحوی باشد که بعد از یکی دوسال بتوانم به یک الگوی خوب برسم و آن را به آموزش و پرورش ارائه دهم. اصلا مدل پیشرو باید قابلیت این را داشته باشد که الگویش را در شهر تعمیم دهد. متاسفانه ما در این زمینه مشکل جدی داریم؛ تاجایی که اگر کسی کار خوبی انجام میدهد به جای تعمیم آن، به فکر رقابت می افتد.
حتی اگر یک مسئول جلسه به مرحله خوبی رسید، باید تلاش کند خودش را تکثیر کند، یک مغازه دار هم باید این طور باشد. باید تلاش کنیم چنین روحیه ای را بین همه ایجاد کنیم. مدل پیشرو مدلی است که قابل تعمیم به عموم است و این درحالی است که ما اصلا دنبال این کار نیستیم. وقتی مدرسه ای می سازیم که بچه های خوب را جمع کنیم، درواقع مدرسه را برای خودمان می سازیم، نه با این دید که به آموزش و پرورش الگو بدهیم. باید فعالین حوزه فرهنگی ما در شهرستان هدف گذاریشان این باشد که پیگیری جدی کنند، بعد از دو سال، کل ساختارهای موجود در شهر، ازکارهای خُرد موفق آن ها تبعیت کنند. این یعنی کار عمومی. یعنی اینکه کار قبیله ای نمی خواهم انجام دهم.
در پایان ضمن تشکر از حضرتعالی اگر نکته ای باقی مانده است بفرمایید.
تشکر از شما بابت این گفتگوی مختصر. من فقط باید اضافه کنم که خود به خود عرائض بنده سویه انتقادی پیدا کرد ولی واقعیت این است که مزایا و ظرفیت های فرهنگی ما در کشور و شهرستان دزفول بسیار بیشتر از نواقص آن می باشد و همین واقعیت است که ما را به نصرت الهی امیدوار کرده است.
والسلام علیکم و رحمه الله