پایگاه خبری تحلیلی دزمهراب

️نا امنی، امان ساکنین مهرشهر دزفول را بریده است

خستگی و گرد و غبار معضلات زندگی از پشت ماسکی که بر صورت زده بود کاملا مشخص بود. دور فلکه اصلی مهرشهر منتظر وسیله ای بود تا او را به مرکز شهر برساند.
ماشین را کنار زدم و سوارش کردم. سلامی کرد و شروع کرد به گلایه از زمانه…

بغضی خاص در گلو داشت:

در شرکت روغن ساعی کار میکنم. ماهی ۳ میلیون و خورده ای حقوق میگیرم با ۲۰ سال سابقه کاری.

خدا به شما عوض خیر بده یک ساعته منتظر وسیله ای هستم تا مرا به شهر برساند.

به خدا از اول سال تا به امروز دو موتورسیکلت در جاده مهرشهر از من دزدیده اند!

۲۸ اسفندماه پارسال بود که با اینکه خودم وسیله ای ندارم با هزار قرض و قوله، موتورسیکلتی صفر کیلومتر قسطی برای پسرم که ۱۶ سال سن میکنه و آرزوی داشتن یک موتور رو داره خریدم.

به یک هفته نکشید که شب برای تهیه مایحتاجی به کوی آزادگان رفتم. در راه برگشتن افرادی با موتور و شمشیر! دنبالم کردند و موتور صفر کیلومتر برای همیشه رفت…

شکایتم هیچ نتیجه ای نداشت
پسرم ماهها گریه میکرد برای از دست رفتن بهترین تفریح دوران جوانی اش
دیدن چهره غمگین پسرم برایم بسیار عذاب آور بود. تلاشی مجدد کردم و موتوری قدیمی خریدم.

سرنوشت این موتور نیز چند روز بعد به سرنوشت همان موتور قبلی دچار شد…
پسرم از داغ این سرقت ها افسردگی گرفته و دچار بیماری اعصاب شده است.
من نیز پولی ندارم که مجددا اقدام به خرید موتوری دیگر کنم و هر ماه هم دارم قسط موتور اول را پرداخت می کنم…

به مقصد رسیدیم. تعارف کرایه کرد. گفتمش مسافر کش نیستم. رسانه ای هستم و دردهایت را بیان میکنم شاید رفع مشکلی شود.

او رفت ولی من با خودم اندیشیدم که مشکل عدم امنیت جاده مهرشهر مگر بارها در رسانه های مختلف برای مسئولین مطرح نشده است؟ اگر گوش شنوایی بود که تا الان می بایست شنیده میشد.

آن روز برایم روز سختی گذشت
با خود میگفتم براستی این مردمِ شهید داده مگر چه توقعی از مسئولین دارند؟ آیا تاسیس یک کلانتری برای مهرشهر، توقع خیلی بالایی است؟!

اخبار مرتبط