پایگاه خبری تحلیلی دزمهراب

از جنس آسمان

header

نامه ای از سید مهدی شجاعی برای دخترانم:

ریحانه عزیزم! رضوانه جانم!

نمی‌توانم فقط شما دو عزیز را مخاطب نامه خودم قرار دهم. و شما خوب می‌دانید که چرا.

و مطئنم که عذر و دلیلم را برای این معنا می‌پذیرید.

چرا که پیش از این پذیرفته‌اید که فقط شما دو تن، دختران من نیستید و شما از سالها پیش از این ناگزیر شده‌اید – البته به اشتیاق و اختیار – که در دلم کمی تنگ‌تر بنشینید تا جا برای دختران دیگر هم به قدر کافی باقی بماند. و من هم سعی کرده‌ام آنقدر دلم را وسعت دهم که هر کدام از دخترانم باور کنند که یک دل کامل پدرانه را در اختیار دارند. بعضی از این خواهرانتان را می‌شناسید، و با آنها رخ به رخ نشسته‌اید و شانه به شانه راه رفته‌اید و دانه به دانه گریسته‌اید و غش غش خندیده‌اید. مثل مرضیه از کرمان، زینب از شیراز، آزاده از رفسنجان و لعیا و پریناز و زهرا و هدا و حوریه و فاطمه و طلیعه و آمنه و عطیه و طاهره از تهران و…

از برخی فقط اسمشان را شنیده‌اید و یا فقط نامه و یادداشتی ازشان دیده‌اید مثل سونیا از نروژ و آتنه از فرانسه.

عده زیادشان را هم ندیده‌اید و نشناخته‌اید و اسمشان را نشنیده‌اید.

من هم همینطور. عده زیادشان را ندیده‌ام و اسمشان را هم نشنیده‌ام اما گمان می‌کنم که تا حدودی شناخته‌ام.

آنها مخاطبین اصلی نوشته‌های من هستند و نوشته‌های من با نگاه و نفس آنهاست که جان می‌گیرد و روح پیدا می‌کند.

به هر حال اکنون که قرار شده یادداشتی برای دخترانم بنویسم، ترجیح می‌دهم که این یادداشت را برای همه دخترانم بنویسم.

سلام بر همه دخترانم.

سالیان سال، سوالاتی از این دست، ذهنم را اشغال کرده بود که:

چرا من از شنیدن خبر تولد دختران خوشحال‌تر می‌شوم تا پسران؟

چرا من از کودکی با خواهرانم مانوس‌تر بودم تا با تنها برادرم که بسیار هم عزیز است و او را با دنیا عوض نمی‌کنم.

چرا نگاه غمگین دختران کوچک، دلم را می‌لرزاند و تبسم شیرینشان روحم را به وجد می‌آورد؟

چرا بغض کودکانه دخترکان و لب برچیدنشان مرا بی‌تاب می‌کند و گریه‌شان امانم را می‌برد.

چرا بزرگ‌ترین فاجعه عالم برای من کتک خوردن دختران است؟

چرا انحراف و ابتذال دختران و زنان بسیار بیش از گمراهی پسران و مردان، جانم را می‌گدازد و روحم را تخریب می‌کند؟

سوالهایی از این دست را اگر پیش روی روانشناسان فاقد شعور – و اگر چه مدعی – بگذاری ممکن است هزار جور تخیل فرویدی و فمینیستی از آن در بیاورند.

خوشبختانه حرف‌ها و تحلیل‌های این عالمان بی‌محتوا و اندیشمندان کج‌اندیش هیچ وقت برای من مهم نبوده است.

برای من مهم این بود و هست که رمز این تعلق خاص و حساسیت ویژه را بفهمم.

همین جا تاکید کنم که این جنس از ارادت به دختران و تعظیم و تکریم زنان ماهیتا متفاوت است با آنچه مدعیان دفاع از حقوق زنان در ایران و جهان می‌گویند و عمل می‌کنند.

شکل من با این‌ها در اصل و مقدمه و صغرا و کبرای قضیه است.

این‌ها زن را ذاتا موجودی کوچک و حقیر و افتاده می‌دانند که باید زیر بغل هستی‌اش را گرفت و از جا بلندش کرد و ماموریت خود را انجام این عملیات می‌شمرند. و بدبختی مضاعفشان این است که گمان می‌کنند تجلیل و اکرام از مقام زن، ارتقای زن تا شانه‌ی مردان است.

در حالی که به اعتقاد من برابری با مردان، اصلا برای جنس مونث ارتقا نیست، تنزل از آسمان به سطح زمین است.

این کسانی که مدعی دفاع از حقوق زنانند، زن باشند یا مرد، فرقی نمی‌کند، اغلب در جهل مرکب به سر می‌برند. نه زن را می‌شناسند و نه مرد را.

اگر می‌فهمیدند که اصل و وجود و ماهیت زن چیست و از کجاست و آسمان پرواز او چه بیکرانند و عظمت دارد هرگز زن را تا سطح عملگی در بازار دنیا تنزل نمی‌دادند و اعتلا و ارتقای او را برابری با مردان نمی‌شمردند…

انگار آرام آرام و غیرمستقیم داریم به پاسخ سوال‌های من نزدیک می‌شویم. من پس از سالیان سال به این نتیجه رسیدم که این حس و حساسیت من نسبت به دختران، حس و حساسیتی فطری و طبیعی است.

اگر دیگران و بسیاری از دیگران از تولد پسران خوشحال‌تر می‌شوند برای این است که پسران در عرصه عملیات و مناسبات دنیا و از دیدگاه کاملا ابزاری مفیدتر و کارآمدتر می‌توانند باشند.

و این غیر از ارزش ذاتی و ماهوی است.

دخترها جنسشان از جنس گوهری است که این گوهر، دردانه آفرینش است. محبوب‌ترین مخلوق خداست. درست مثل یک گل که خدا اول او را آفریده باشد و بعد جهان را به مثابه گلدانی برای وجود او طراحی کرده باشد.

خودش تصریح کرده است که اگر به خاطر گل جمال او نبود، جهان را نمی‌آفریدم.

اگر مردان و حتی بزرگ‌ترین مردان، صنعت خداوندند، بانوی ما هنر خداوند است.

اگر حضرت محمد (ص) عقل آفرینش است و مولا علی (ع) قلب آفرینش، زهرای مرضیه جگر خلقت است. (و جگر خلقت را خون کردند آنها که… بماند)

اگر مردان، زمینی‌اند یا ترکیبی از زمین و آسمان، بانوی ما دختر آسمان است. و شما دختران به این دلیل دوست داشتنی‌ترید که مطلقا از جنس آسمانید.

نگارا جسمت از جان آفریدند.

این دریافت و این باور لوازم و حواشی و تبعاتی دارد که از اصل مقوله قابل انفکاک نیست.

اگر سیب زمینی و پیازی در لجن افتاده باشد، شما راحت از کنار آن می‌گذرید و حتی رغبت نمی‌کنید که دوباره به آن نگاه کنید.

اما اگر گوهری گرانسنگ را درمتعفن‌ترین لجن‌هاببینید، بی‌تردید برای نجات آن تلاش می‌کنید و لااقل بی‌حسرت از کنار آن نمی‌گذرید.

این است که انحراف و ابتذال دختران و زنان بسیار بیش از گمراهی پسران و مردان، جان را می‌گدازد و روح را تخریب می‌کند.

مبادا از این دنیا تحقیر و تنزل جنس مذکر استنباط شود. مقصود من ابدا این نیست. گوهر وجودی انسان اعم از زن و مرد غیرقابل خدشه است.

عرض من این است که مطبوع‌ترین، لذیذترین و مفیدترین غذای زمینی به هر حال با مائده آسمانی قابل مقایسه نیست.

از بیان همه این مقدمات که طولانی هم شد، مقصودم این است که:

شما دختران خواه و ناخواه از آسمان آمده‌اید و دانسته یا ندانسته به آن گوهر ازل و ابد متصلید، این شان و منزلت را حفظ کنید. همین و والسلام.

اخبار مرتبط