وی میافزاید: روحانی در ایام انتخابات نوعی مصلحتگرایی سیاسی به خرج داد. او سخنی در همراهی با جنبش سبز اعلام نکرد اما در عین حال به گونهای با ابهام سخن گفت تا رای بخشی از طرفداران جنبش سبز را جلب نماید. در این راستا برخی با استدلال گزینش بد و بدتر و یا مخالفت مشترک روحانی و موسوی با دولت احمدینژاد و همچنین برخورد احساسی سعی کردند تصویری مشابه و همسان از سبز و بنفش ارائه بدهند.افشاری تأکید کرد: در این میان نقطه اوج این تمایز سخنان روحانی در مجلس بود که جنبش سبز را به اردوکشی خیابانی تنزل داد و محمدعلی نجفی و ربیعی نیز اصل انتساب فتنه را پذیرفتند و با تکذیب شرکت خود در آن نوعی برخورد کردند که این جنبش تمام شده است.
در اصل برخورد افرادی مثل نجفی را میتوان در رویکرد تکنوکراتهایی جست که در هر شرایطی که فرصت را مناسب میبینند تمایل به نقشآفرینی در قدرت و حضور در مصادر اجرایی و تصمیمگیری دارند. در سال 1388 آنها فکر میکردند با همراهی موسوی میتوانند به دوران خانهنشینی 4 ساله بعد از 1384 پایان بخشند. نفوذی گروهکها در دفترتحکیم ضمن اینکه تصریح کرد در آشوبگریهای اواخر دهه 70 فعالیت داشته، با بیان اینکه«بین سبز و بنفش نمیتوان همسانی و یا اشتراک گفتمانی و محتوایی برقرار کرد»، میافزاید اما در سطح تاکتیک و پروژه، امکان همکاریهای موردی وجود دارد.
موفقیت دولت روحانی در بهترین حالت حکم یک پل را برای جنبش سبز دارد که آن را در رسیدن از وضع موجود به مقصد مطلوب یاری میرساند. باقی ماندن در این پل مزیتی پایدار برای اهداف و مطالبات سبزها ندارد. اما لازمه بهرهبرداری از دولت یازدهم به مثابه پل نیازمند جلوگیری از ادغام و حفظ مرزهای تمایز راهبردی و گفتمانی جنبش سبز با رویکرد اعتدال است.
به گفته وی روحانی دنبال جمهوری اسلامی است در حالی که سبزها اعتقادی به جمهوری اسلامی ندارند.