پایگاه خبری تحلیلی دزمهراب

امروز دزفول ، باز هم دلتنگ شده است . دلتنگ جای خالی سیدی..

دزمهراب:دلنوشته شاعر اهلبیت استاد سیدحبیب حبیب پور در سوگ شهید سیدمجتبی ابوالقاسمی :

حالا دیگر چه تفاوت می کند که تو کدام منطقه سوریه به شهادت رسیده ای . مهم این است که به همان جایی که دوست داشتی رفته ای . کنار خود خود امام حسین . حالا دیگر چه تفاوت دارد که تو را کجا به خاک بسپاریم مهم این است که حالا مهمان سفره ای شده ای که از عاشورای 61 هجری پهن شده است و میزبانت ابافضل العباس است .

 سید ! امروز بی آنکه باور کنیم برای تو اشک می ریزیم و تو از آن سوی این ابرها به ما لبخند می زنی و می گویی : دیدید عاقبت شهید شدم . آنهم در دفاع از حرم بانویی که بردن نامش کافی بود قلبم را شعله ور کند . دیدید خود زینب مرا به امام حسین رسانید ؟ حالا دیگر همه می دانند که در آخرین روزهایی که داشتی می رفتی و اصرار داشتی که حلالت کنیم یعنی چه ؟ می گفتی این سفرم به شهادت ختم می شود. هیچکس باور نمی کرد اما تو فقط لبخند می زدی و می گفتی : شهادت در انتظار من است . … و امروز یک شهر در انتظار توست سید ! تمام دزفول منتظر مهربانی های توست و جوانها تشنه محبت تو و به دنبال آرامشی که با نگاهت به آنها هدیه می دادی … سید ! امروز در اینهمه بی قراری و بی تابی اینهمه مشتاق و شیفته تو آن آرامشت کو ؟

2 سال گذشته بعد از نماز مغرب وعشا در مسجد امام حسن عسکری (ع) آمدی و خودت را معرفی کردی . در آغوشت گرفتم و آنهمه توصیفی را که از تو شنیده بودم باور کردم . برایم شعر خواندی . لذت بردم هم از شعر هایت هم از لطافت روح و صداقتی که در نگاهت و بیانت جاری بود . دیدارمان کوتاه بود و از من که راهی کربلا بودم خواستی تا برایت دعا کنم . گفتم : چه دعایی کنم ؟ گفتی : خودش می داند. بگو هر چه می خواهد به او بده. در کربلا بارها یادت کردم و پیامت را به امام رساندم . بی آنکه بدانم از او شهادت می خواستی. حالا بعد از یکسال هدیه ات را گرفته ای . شهادتی در غربت و در اوج مظلومیت مانند جدت سیدالشهدا . چند روز پس از عاشورای امسال به سوریه رفتی تا لبیک گوی بانویی باشی که سالها با سروده هایت بر او گریستی و او چه زیبا اجر آن اخلاص را به تو ارزانی کرد.

تو که می روی یک عاشق از دزفول کم می شود. یک شاعر خوب و عاشورایی. یک بسیجی مهربان. یک نمازگزار مسجدی. یک جوان پر محبت . امروز دزفول ، باز هم دلتنگ شده است . دلتنگ جای خالی سیدی که همه او را دوست داشتند . شاعری که بی گریه شعری نسرود. جوانی که نشاط و ایمانش مثال زدنی بود. دلتنگ حنجره ای که به لبیک یا زینب زیبا شد . دلتنگ تلاوت آیه : یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعی‏ إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً فَادْخُلی‏ فی‏ عِبادی وَادْخُلی‏ جَنَّتی‏ . دلتنگ زمزمه های یاحسینی که با اشک همراه بودند. دو ماه سوگواری محرم و صفر به پایان می رسد اما داغ تو تازه آغاز شده است . داغی که دزفول را به آتش کشیده است . آتشی که هر بار با نام تو – سید مجتبی ابوالقاسمی – شعله ورتر می شود.

سید ! از تو ممنونیم که با شهادت افتخار آفرینت در دفاع از حرم بانوی بزرگ کربلا ، بازهم دزفول و خوزستان و ایران را در نزد مادرت زهرا ( س) سرافراز کردی . سید ! ممنون … !!

سیدحبیب حبیب پور

اخبار مرتبط