پایگاه خبری تحلیلی دزمهراب

خاطرات صراط 2

سلام

تو جلسه توجیهی از بچه ها خوشم اومد از اینکه از جاهای مختلف تریپ مذهبیا جمع شده بودند آدم کیف می کرد.

اونجا چیزی که منو سر ذوق اورد حضور خواهر دکتر خسروپناه بود، که بعد در اردو بیشتر با ایشون آشنا شدیم ، اخلاقشون واقعا ماه بود. تواضعشون بالا بود چیزی که در سایر مسئولان کمتر دیدم.

خانم حداد حرف هایی زدن درباره فلسفه وجودی صراط و مهراب اما درباره برنامه اردو توضیحات خیلی کمی دادن متاسفانه!!!

————–

در روز موعود وقتی با اتوبوس رسیدم درب اردوگاه یه سوتی برا ماشین با کلاس خانم حداد کشیدیم (اما تو دلمون)

وقتی وارد اردوگاه شدیم چیزی که نظر همه رو جلب کرد آبیاری بارانی از بالا بود که هوا رو مطبوع و فضا رو زیبا کرده ، در روز دوم این باران برقرار بود اما بعد بستنش تا روز آخراما ما هم از رو نرفتیم و یکی دوبارخودمون بازش کردیم و لذت بردیم

چون خاطرات را طول دوره ننوشتم و الان حوصله ندارم به مخم فشار بیارم از نوشتن زمان اتفاقات معذورم!

صبحانه حکایتی داشت و شام حکایت دیگر!!

صبحانه یه بار بهمون مربا با حلوا شکری دادن دو تا خوراک شیرین نه خیلی شیرین با هم!!!

شام رو بعضی اوقات آقایون درست میکردن ،یه بار سیب زمینی با تخم مرغ درست کردن،چون ادویه نزده بودن غذا بوی گند مرغ می داد،سیب زمینی ها خام بودن و از طرفی دیگه کمی آبکی بود چند لقمه به زور خوردیم تا اون رگ عشا نفرینمون نکنه!

اه از یادآوری اون شام دوباره حالم بهم خورد.

یه دفعه دیگه توغذای یکی از بچه جیرجیرک مرده پیداشد  .جیرجیرک اون هم تو غذای خانم ها، چه شود!!

بچه ها از جیرجیرک هایی که با پرش ناگهانی شوک وارد می کردن و گربه هایی که بدون اذن وارد خوابگاه می شدن خاطرات شیرینی با خودشون بردن.

یکی دیگه از اتفاقات بد زمانی بود که شام هندوانه و پنیر میدادن! نه اشتباه نکنید با غذا ما یه جوری کنار میاییم

 اما مشکل این بود که بعد از پخش غذا گفتن آقای بیات میگن شماnنفر هستید اما ما اندازه n+20غذا دادیم بهتون!(شما به جای n تعداد نفرات خواهران رو بذارید)

آخه ما این غذا رو به زور می خوردیم تازه کمی هم ته ظرفمون می مونه بعد ایشون میگن…

ممکنه ادامه داشته باشه!

2

 

توجه : (مدیر سایت) :دیگر اعضای شرکت کننده در دوره نیز می توانند خاطرات خود را از دوره برایمان ایمیل کنند(info@dezmehrab.ir)

اخبار مرتبط