پایگاه خبری تحلیلی دزمهراب

خاطره صراط2

متاسفانه صبح ها دوستان با خواهش و التماس خانم خسروپناه و گاهی خانم حداد و چاییده از

خواب بیدار می شدند، در صورتی که من انتظار داشتم  بچه های دوره خودشون بدون ناز و

نهیب، دل از رختخواب بکنن!

اما گویی انگار نه انگار که با رده سنی بالای 16 سال طرف هستیم، که این مسئله دو دلیل

داشت : یکی تنبلی و دوم بی برنامگی مسئولین!

الان احتمالا مسئولین می پرسن چطور؟ بنظرم اگر صبح ها یک ساعت قبل از صبحانه

وقتی که هوا هنوز”کمی” تاریک و خنک است، ساعت بیدار باش صبح را اعلام می

کردند و خودشان در آن ساعت بیدار می بودند واعضا را برای ورزش در محوطه جمع می کردند

خیلی خوب می شد و در روحیه آن ها تاثیر مثبت می گذاشت. و دیگه مشکل دیر آمدن و خواب

آلودگی در کلاس را نداشتیم.

                                                               ***********

در طول دوره استاد سعد چند باری بحث ازدواج را پیش کشیدند و نکته جالب اینجا

بود که این بحث از طرف بچه های رده سنی پایین دوره  به شدت مورد استقبال و

تشویق قرار گرفت طوری که اعضای رده سنی بالا از شوق و هیجان کوچکتر ها

ابتدا از تعجب کم مانده بود شاخ در بیاورند و در بارهای بعدی از خجالت داشتند آب می

شدند!

                                                              ***************

برای نشستن در کلاس جا گرفتن مسئله مهمی بود، اینکه بتونی ردیف های اول بشینی.

که برای اینکار دفتر و دستک مون رو روی صندلی های ردیف اول می ذاشتیم تا

جامون محفوظ بمونه برای کلاس بعدی ، که البته این حیله برای دو روز اول

جواب داد و در روزهای بعد وقتی که وارد سالن می شدیم می دیدیم وسایل زبون

بسته مان در گوشه ای  مظلومانه خفته اند!

و این بود که تصمیم گرفتیم زرنگ شده و برای کلاس ها خودمان را سریع به

سالن برسانیم.یکی دو بار که برای زودتر رسیدن به کلاس و ردیف های اول نشستن دویدیم و هن

هن کنان رسیدیم و سالن را تا نیمه پر دیدیم کلا قید ردیف های

اول را زدیم.

البته ردیف های اول یک ویژگی خاص داشتند و اون صندلی های راحت و مبلمانی شان بود، که

خیلی ها – برای داشتن آرامش و آسایش و کمر درد نگرفتن از صندلی های سالن در کلاس های

طولانی دوره – خود را به هر مشقتی به آن ها می رساندند.

serat_61-250x125

بانو

اخبار مرتبط