متاسفانه صبح ها دوستان با خواهش و التماس خانم خسروپناه و گاهی خانم حداد و چاییده از
خواب بیدار می شدند، در صورتی که من انتظار داشتم بچه های دوره خودشون بدون ناز و
نهیب، دل از رختخواب بکنن!
اما گویی انگار نه انگار که با رده سنی بالای 16 سال طرف هستیم، که این مسئله دو دلیل
داشت : یکی تنبلی و دوم بی برنامگی مسئولین!
الان احتمالا مسئولین می پرسن چطور؟ بنظرم اگر صبح ها یک ساعت قبل از صبحانه
وقتی که هوا هنوز”کمی” تاریک و خنک است، ساعت بیدار باش صبح را اعلام می
کردند و خودشان در آن ساعت بیدار می بودند واعضا را برای ورزش در محوطه جمع می کردند
خیلی خوب می شد و در روحیه آن ها تاثیر مثبت می گذاشت. و دیگه مشکل دیر آمدن و خواب
آلودگی در کلاس را نداشتیم.
***********
در طول دوره استاد سعد چند باری بحث ازدواج را پیش کشیدند و نکته جالب اینجا
بود که این بحث از طرف بچه های رده سنی پایین دوره به شدت مورد استقبال و
تشویق قرار گرفت طوری که اعضای رده سنی بالا از شوق و هیجان کوچکتر ها
ابتدا از تعجب کم مانده بود شاخ در بیاورند و در بارهای بعدی از خجالت داشتند آب می
شدند!
***************
برای نشستن در کلاس جا گرفتن مسئله مهمی بود، اینکه بتونی ردیف های اول بشینی.
که برای اینکار دفتر و دستک مون رو روی صندلی های ردیف اول می ذاشتیم تا
جامون محفوظ بمونه برای کلاس بعدی ، که البته این حیله برای دو روز اول
جواب داد و در روزهای بعد وقتی که وارد سالن می شدیم می دیدیم وسایل زبون
بسته مان در گوشه ای مظلومانه خفته اند!
و این بود که تصمیم گرفتیم زرنگ شده و برای کلاس ها خودمان را سریع به
سالن برسانیم.یکی دو بار که برای زودتر رسیدن به کلاس و ردیف های اول نشستن دویدیم و هن
هن کنان رسیدیم و سالن را تا نیمه پر دیدیم کلا قید ردیف های
اول را زدیم.
البته ردیف های اول یک ویژگی خاص داشتند و اون صندلی های راحت و مبلمانی شان بود، که
خیلی ها – برای داشتن آرامش و آسایش و کمر درد نگرفتن از صندلی های سالن در کلاس های
طولانی دوره – خود را به هر مشقتی به آن ها می رساندند.
بانو