پایگاه خبری تحلیلی دزمهراب

موج سواری که دولا دولا نمیشه!!!

دزمهراب : توی دو پست قبلی به نقد و تحلیل دو فیلم هالیوودی پرداختم.اما توی این گام تصمیم دارم ذره ای در مورد کارایی هنر،به خصوص هنر هفتم و نحوه ی به کارگیری ما از این پدیده صحبت کنم.

می تونم حال و هوای رسانه ای این روزهامون رو به احوال موج سوار خسته ای تشبیه کنم که مدام منتظر موجی است تا اون رو به ساحل برسونه. ولی غافل از اینکه این امواج به ساحل ختم نمیشه بلکه به موج دیگه ای میرسه.البته این رو هم بگم که او، الآن فهمیده که این موج ها طبیعی نیستن و از اول هم قرار نبوده توی هیچ ساحلی پهلو بگیرن و اخیرن به این رسیده که دریای محیط هم، استخر از پیش ساخته شده ی دست دیگران بوده.

اینجا جا داره که بگم، و خداوند روح پر فتوح پیتر ویر کارگردان truman show را مورد عنایت خاصه والطاف خفیه اش قرار بدهد که توی فیلم خارق العاده اش فرمود به چیزی خارج از آنچه که می بینی اعتقاد داشته باش،تسلیم نشو و به سمت EXIT حرکت کن،باشد که رستگار شوید.البته پیتر ویر این حرف ها رو دور میز ناهار خوری بازیگرانش نزده چون به معنای واقعی هنرمند است. توی پرانتز بگم (کسایی که دنبال یک فیلم توحیدی,فلسفی خوش فرم هستند،بنده دیدن این فیلم رو بر اون ها واجب اعلام میکنم).

http://cinemanegar.com/articles_files/images/Peter%20Weir%20photo%2001.jpg

http://static.wix.com/media/97ebc4_949183c029044bd3b01524039ed3ed15.jpg

خب حالا چرا حرف های بالا رو زدم؟

علتش این است که ما یک سری حرف ها و یک سلسله مضامین عالی ای داریم که اینها رو باید به گوش دنیا برسونیم ولی زبان مردم دنیا رو (هنر) بلد نیستیم که هیچ، زبان ملت خودمون رو هم نمی فهمیم.

(اگر این فکر انقلابی که با هزار زبان،چه به شکل خطابه،چه به شکل درس،چه به شکل افکار فلسفی،چه به شکل نظرات فقهی،از سال ۱۳۴۱ در بیانات حضرت امام ارایه شده،در قالب هنر عرضه نشود،برای نسل های آینده چیز بیگانه ای خواهد بود.هنر خصوصیتش این است.زبان هنر یعنی چه؟یعنی توصیف با عکس،با فیلم،با مجسمه،با شعر،بارمان.

این که شما می بینید سیاست های استعماری،علیه انقلاب و علیه همه ارزش هایی که آنها با آن بدند،این قدر روی هنر سرمایه گذاری می کنند،به علت همین کارایی هنر است…پس بدانید که ما این سلاح را آن چنان که باید،درست به دست نگرفته ایم)

تا اینجای حرف های رهبری رو داشته باشید و اگه اجازه بدید می خوام خلاقیت به خرج بدم و مثالی بزنم از نحوه استفاده ما از هنر هفتم.

هوا ابری است.دوربین به سمت انتهای کوچه حرکت می کند.از وسط کوچه جوی آب آلوده ای می گذرد.آشغال بعضی از خانه ها دم در گذاشته شده و گربه یکی از آنها را پاره کرده.دوربین به درب کوچک و رنگ پریده ی خانه ای درانتهای کوچه می رسد.ناگهان درب باز می شود.مردی با سبیل های از بنا گوش در رفته،موهای فر،و پیراهن گل گلی از خانه بیرون می پرد.ترس و وحشت در قیافه اش موج می زند.پشت سر او مرد دیگری با قیافه ای به مراتب داغون تر از اولی، رد یک زخم قدیمی روی صورتش،چشمانی مثل کاسه خون،سری تراشیده،رکابی مشکی بر تن و یک خنجر در دست از خانه بیرون می آید. در چهره ی او انتقام موج میزند. مرد اولی که در حال فرار است با فریاد کمک می خواهد اما از هول و وحشت در جوی می افتد. مرد خنجر به دست هم نعره زنان به سمت او می رود که ناگهان صدای ترمز ماشین پلیس حادثه را متوقف می کند.اسلحه ات رو بذار زمین،دست ها پشت سر،پاها باز،چسبیده به دیوار.

همینجور که مرد خنجری علت این دعوا را توضیح می دهد دوربین وارد خانه ی این دو می شود.حیاط تمیز با یک حوض که دور تا دورش را گلدان های شمعدانی سفید و صورتی گذاشته اند و چند ماهی تپل گلدن فیش سرخ در آب.دوربین در ادامه وارد ساختمان می شود.یک دست مبل و یک تلویزیون ساده در رو به ﺭﻭ.یک میز مطالعه که کنار یک کتابخانه عریض و طویل قرار دارد و روی آن چراغ مطالعه و چندین جزوه و کتاب و قلم. ولی یک جزوه که ظاهرا روی آن قهوه ریخته خود نمایی می کند.تیتر صفحه ی اولش هم که به زور خوانده می شود این جوری نامگذاری شده: پایان نامه دکترا.

و اما مرد خنجر به دست توضیح می دهد که او و رفیقش دانشجوی دکتری فلسفه و الهیات دانشگاه تهران هستند و علت نزاع بینشان درگیری بر سر اثبات نظریه حرکت جوهری ملا صدرا بوده که رفیقش در بحث کم می آورد و قهوه را روی پایان نامه او چپ می کند.

فیلم تمام میشود و به جای The End یا پایان نوشته ای می آید با این نص که:همدیگر را قضاوت نکنیم.

شاید شما با خوندن داستان بالا بخندید ولی باور کنید،شما ده ها و بلکه هم بیشتر فیلم های با این فرم و با آن مضمون دیدید(بعدن مثال خواهم زد). یا صد ها فیلم دیدید که کارگردان تمام حرف فیلم رو با دیالوگ های سر میز ناهار بازیگران،توی کلاس دانشگاه و غیره زده.یکی نیست بگه شما که می خوای دیالوگ کنی خب برو کرسی آزاد اندیشی برگزار کن ازش فیلم بگیر پخشش کن بره دیگه.

(البته کشور و سرزمین ما سرزمین هنر است؛یعنی هنر جهانی از هزار سال پیش به این طرف،در مجموع مدیون سرزمین : ماست،مدیون زبان فارسی است،مدیون هنرمندان ایرانی هست؛لیکن ما این سلاح را در اختیار نگرفته ایم.علت هم این است که عده ای بودند،هنرمند هم بودند،صاحب جوهر هم بودند،اما نتوانستند خودشان را با انقلاب تطبیق بدهند؛چون هنرمندی به معنای بقیه خصال خوب که نیست.ای بسا هنرمندی که هنرش خیلی بالاست،اما آدم پست و حقیر و بد و فاسق و فاسد و خیانتکاری است.از این قبیل زیاد داشتیم.الآن هم داریم و جلوی چشممان فراوان قرار دارند.

انقلاب آن وقتی می تواند خودش را در قالب هنر بیاورد،که هنرمند خودی داشته باشدو خودش هنرمند را پرورش دهد.)

خب این هم یک نکته ی دیگه از صحبت های رهبری که باید در موردش حرف بزنیم.البته ایشون این صحبت ها رو چند ماهی قبل از تولد بنده فرموده بودن ولی هنوز هم دیر نشده.

بسیاری از حرف ها بماند در پست های بعدی که در مورد مخاطب،تقلید،خلاقیت و سوژه با هم حرف بزنیم ان شا الله…

فقط یک پیش مقدمه ای بر بحث بعدیمون برم که :بعضی ها الآن دنبال سوژه ی بکر و ناب میگردن نه دنبال نگاه تازه به مسایل مهم دیده نشده.

یا علی بن موسی الرضا

علی احمدی مهر

اخبار مرتبط