پایگاه خبری تحلیلی دزمهراب

به نام فرهنگ، به نام اسلام

به نام فرهنگ ، به نام اسلام
تذکاری برای شورای عالی انقلاب فرهنگی

« مجلس شورای اسلامی ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، شوراهای اسلامی شهر و روستا ، سازمان تبلیغات اسلامی ، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ، اتحادیه انجمن های اسلامی ، دانشگاه آزاد اسلامی ، شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی ، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی ، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی ، موسسه اطلاعات و تحقیقات اسلامی ، موسسه مطالعات هنر اسلامی و ….. »

این ها فقط بخشی از نهادهایی است که مستقیماً لفظ «اسـلامـی» را در ذیل نظامی تحت عنوان « جمهوری اسلامی » و برخاسته از انقلابی اسلامی یدک می کشند ؛ که البته در جنب آن دهها نهاد و سازمان و دستگاه و شورا با ماهیت و رسالت فرهنگی و اسلامی به فعالیت مشغولند. از آموزش و پرورش و کانون پرورش فکری و جهاد دانشگاهی و اوقاف و حج و زیارت و میراث فرهنگی و نهاد کتابخانه ها و حوزه علمیه و سازمان بسیج و رسانه ملی تا شورای نگهبان و نهادهای نمایندگی رهبر معظم انقلاب و نهاد امامت جمعه و معاونت های فرهنگی دستگاهها و سازمان فرهنگی هنری شهرداری ها و …

آنچه روح تربیت را در نظام چهل ساله داعیه دار پرچمداری اسلام ناب با این همه نهادسازی فرهنگی و دینی کمرنگ کرده چیست ؟! شاخص کیفیت عملکرد این همه مجموعه ی متکثر یا بعضاً موازی کجاست و میزان اسلامی شدن جامعه با کدام معیار و مکانیزم سنجش و اندازه گیری می شود ؟! میزان تأثیر مثبت یا منفی هر یک از نهادهای مذکور بر تربیت اسلامی – با لحاظ شرایط و اعتبارات هر کدام – چگونه و توسط چه کسی اعلان و آمار می شود ؟! نقش این همه مجموعه رسمی در پیشرفت و پسرفت روح اسلام ناب در جامعه کجا سنجیده می شود ؟!

اینها سوالاتی جدی است که مدیریت فرهنگی و تربیت صحیح اسلامی را در کشور به چالش کشیده است. آنچه امروز رهبر حکیم انقلاب را به فعالیت های خودجوش و مردمی فرهنگی امیدوار کرده است می تواند نوعی یأس از کارآمدی بایسته و شایسته برخی نهادهای رسمی سنگین بار اما سبک کار تعبیر شود. به عقیده نگارنده ناکارآمدی نسبی اما شدید متولیان رسمی فرهنگ و تربیت اسلامی در برابر هجمه های سنگین ضد فرهنگی این سوی و آن سوی مرزها بر احدی پوشیده نیست. گو که دلایل آن را نباید در تعمد و خیانت یا بی تفاوتی مدیران متدین انقلابی جست. بلکه آنچه موجبات این ناکارآمدی در حوزه فرهنگ و تربیت است سیستم کلی حاکم و ایستا بر این مجموعه هاست.

به نظر می رسد اولین نقد جدی را باید به شورای محترم عالی انقلاب فرهنگی به عنوان اتاق فرمان و مرکز مهندسی فرهنگی نشانه رفت ! چرا که انجام وظایف صحیح این شورا در سه حوزه سیاست‌گذاری، تدوین ضوابط و نظارت ؛ در چهار دهه فعالیت می توانست به رفع خلأها و آسیب های نهادهای خرد و کلان زیربط انجامیده و یک مکانیسم هماهنگ ، پویا و جهادی را به دور از آفت های موازی کاری و لابی گری تعبیه نماید. ناگفته پیداست که این شورای بالادستی البته در نهادسازی و سیاست گذاری اقداماتی را در خور توجه داشته و دارد لیکن در بعد نظارت ، بازنگری و اصلاح رویه های غلط و آسیب های موجود یا دچار ملاحظات سیاسی و محذورات مرسوم گردیده و یا دچار قصور و کوتاهی شده است.

1- موازی کاری در وظایف ، 2- اداری سازی و توجه به برنامه های نمادین و گزارش سازی های تشریفاتی ، 3- وجود حاشیه امن با سالهای متمادی مسئولیت ، 4- باقی ماندن در متد ها و روش های نسل پیشین ، 5- وجود شکاف نسلی با زمانه و نسل متحول شده فعلی ، 6- عدم سپردن مسئولیت به جوانان اندیشمند و آشنا به روز و پرکار انقلابی 7- بی توجهی به مبانی اندیشه و تفکر و باور نسل آینده و پرداختن به فروعات و حواشی و ظواهر فرهنگی و چندین دلیل دیگر را می توان از جمله آسیب های مجموعه ها و مدیران کهنه کار آنها و از جمله علل عدم نظارت ، آسیب زدایی و انسجام بخشی این حوزه در شورای عالی انقلاب فرهنگی بر شمرد.

اجزای این کلاف در هم و سر در گم سامان نمی یابد و به مثابه ماشینی هماهنگ در نخواهد آمد مگر آنکه اول در ایفای نقش خودِ این شورای بالادستی به تحول و انقلابی اساسی دست یافت. فارغ از تعارفات و محذورات و لابی ها باید با آسیب شناسی همه اجزای فرهنگی کشور به شاخصی برای ارزیابی سالانه هر جزء دست یافت و با تنظیم یک طرح تحول بنیادین از برخی مجموعه های صفر و زیر صفر دست شست. باید توازی وظایف را به حداقل ممکن رساند و ساز و کار انتصاب مدیر مسئولین فرهنگی را ضابطه مند کرد.

اخبار مرتبط