پایگاه خبری تحلیلی دزمهراب

سلام بر جواد الائمه که «جود»قطره ای از پیشانی بلندش است

 

سلام بر جواد الائمه که «جود»قطره ای از پیشانی بلندش است

در دهم رجب به سال 195قمری دردی شیرین در بدن زنی پیچید که «سبکیه» نام داشت و امام رضا او را خیزران می نامید. در آن روز زینت بخشندگان ، امام سخاوت حضرت جواد الائمه نهمین امام از امامان دوازده گانه و یازدهمین معصوم از چهارده معصوم پای به این دنیا نهاد تا به ما بیاموزد که ، والاترین استعداد معنوی انسان خدائی شدن است .و این میسر نمیشود مگر اینکه نفس خویش را از آلودگیها بزدائیم ، تا پا را از مقام فرشتگان فراتر نهیم و آینه دار خداوند شویم . که اگر چنین شویم چون خداوند ،اهل جود سخاوت می شویم و امام جواد به راستی اینگونه بود همانند پروردگارش جواد و سخی.

او آمد تا زینت بخشندگان، امام سخاوت، شود تا زمین مدینه بار دیگر، مولودی دیگر از نسل هابیل را به شادباش بنشیند، آمد تا چشمان آسمان به روشنی سیمایش روشن شود و لاهوتیان را در شادی میلاد خویش فرو برد. به قامت آسمانی اش، هستی تواضع خواهد کرد و بر قدوم مبارکش ، عرش، حریر عاطفه خواهد گسترد! آمد، تا ادامه دهنده وقار پیامبر(ص)، صبر علی (ع)، معصومیت زهرا(س)، سخاوت حسن(ع)، شهامت حسین(ع)، عبادت سجاد(ع)، علم باقر(ع)، حلم صادق(ع)، مظلومیت کاظم(ع)، و کرامت رضا(ع) باشد.

امام محمد تقی القابی چون جواد(بخشنده)، تقی(پرهیزگار)، رضی، زکی، مرتضی، قانع، مختار، متوکل، منتخب، داشت. پدرش امام رضا(ع) و مادرش سبکیه بود که القابی چون ریحانه، دره، خیزران داشت مادرش از مردم نوبی «شمال سودان»است که از خاندان«ماریه قبطیه»همسر پیامبر اسلام به شمار می رفت، از نظر اخلاقی در درجه والایی قرار داشت و برترین زنان زمان خود بود؛ به گونه ای که امام رضا(ع) از او به عنوان بانویی منزه و پاکدامن و بافضیلت یاد می کرد.

هنگامی که امام متولد شدند امام رضا (ع) فرمود؛«حق تعالی به من فرزندی عطا کرده که شبیه است به موسی بن عمران که دریاها را       می شکافت، و نظیر عیسی بن مریم است که حق تعالی مادر او را مقدس گردانیده بود»سپس حضرت فرمود:«این فرزند من به جور و ستم کشته خواهد شد و اهل آسمان ها بر او خواهند گریست، و حق تعالی بر دشمن او و کشنده او و ستم کننده بر او غضب خواهد کرد، و آنها بعد از قتل او از زندگانی بهره نخواهند دید، و به زودی به عذاب الهی خواهند رسید».

یکی از ویژگیهای درخشان امام جود(ع) برخورداری ایشان از دانش فراوان ، حتی در سن خردسالی بوده است و همین موضوع باعث شده تا چه در آن زمان و چه در زمان کنونی شبهاتی را وارد کنند که در جواب باید گفت:

برای خداوندی که از قدرت و حکمت بی پایان برخوردار است، ساده و آسان است که به یک کودک، «نبوت»و یا «امامت» عطا فرماید، در سرگذشت حضرت عیسی مسیح(ع) که در قرآن کریم آمده است، می خوانیم که حضرت عیسی(ع)در گهواره به پیامبری رسید و دارای کتاب آسمانی شد. قرآن مجید در این باره از زبان عیسی مسیح(ع)می فرماید:

«انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیاٌ: من بنده خدا هستم که به من کتاب داده و مرا پیامبر خدا داده است،(مریم:30)»

به تعبییر زیبای عطار نیشابوری:«طفل را در مهد پیغامبر کند      وز پیرانش بالغ تر کند»

همچنین درباره حضرت یحیی(ع)در قرآن کریم آمده است:«و آتیناۀ الحکم صبیاٌ؛ و از کودکی به او نبوت دادیم»(مریم:12)

از این رهگذر، جای شگفتی نیست که امام جواد(ع)در سن خردسالی به امامت رسیده باشد. «صفوان یحیی»می گوید: در زمانی که امام محمد تقی جواد، سه ساله بود خدمت امام رضا (ع)رسیدم و عرض کردم: اگر حادثه ای برای شما رخ دهد، امام بعد از شما که خواهد بود؟ فرمود: همین پسر من (امام جواد)گفتم:امام جواد با این سن کم؟!فرمود: چه مانعی دارد؟ مگر عیسی بن مریم(ع)در خردسالی به پیامبری نرسید؟ مقام امامت هم مانند مقام پیامبری است.

خلفای بنی عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت، سعی کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد. از اینجا بود که مأمون نخستین کاری که کرد، دختر خویش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع) درآورد تا مراقبتی دایمی و از درون خانه، بر امام گمارده باشد. رنجهای دایمی که امام جواد(ع) از ناحیه این مأمور خانگی برده است در تاریخ معروف است. از روشهایی که مأمون در مورد حضرت رضا(ع) به کار می بست، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود. مأمون و بعد معتصم عباسی می خواستند از این راه به گمان باطل خود امام (ع) را در تنگنا قرار دهند. در مورد فرزندش حضرت جواد(ع) نیز چنین روشی را به کار بستند. به خصوص که در آغاز امامت هنوز سنی از عمر امام جواد(ع) نگذشته بود. مأمون نمی دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتی است الهی ، بستگی به کمی و زیادی سالهای عمر ندارد.

خالی از لطف نیست که  نمونه ای از این مجالس بحث و مناظره را مرور کنیم :

وقتی که مأمون، به امام جواد(ع) پیشنهاد ازدواج با دخترش «ام الفضل» را داد بنب عباس پیرامون مأمون، گرد آمدند و به شدت به آن حضرت اعتراض کردند و او را از این کار بازداشتند؛ چرا که این عمل ، به منزله خطری برای بنی عباس به شمار می آمد، افزون بر آن ، گفتند: این جوان، کم سن و سال است و از دانش، بهره ای ندارد. مأمون گفت: شما این خاندان را نمی شناسید، کوچک و بزرگ آنها بهره بزرگی از علم و دانش دارند، می توانید او را امتحان کنید.

عباسیان از میان دانشمندان، «یحیی بن اکثم» را برگزیدند؛ و یحیی بن اکثم کسی بود که شهرت علمی او در رشته های گوناگون علوم آن زمان زبانزد خاص و عام بود. وی در علم فقه چیرگی فوق العاده ای داشت و با آنکه مأمون خود از نظر علمی وزنه بزرگی بود، چنان شیفته مقام علمی یحیی بود که اداره امور مملکت را به عهده او گذاشت. و بدین گونه مجلسی تشکیل شد، و یحیی بن اکثم از امام جواد(ع) اجازه گرفتو آن گاه پرسید:

«چه می گویید درباره شخصی که محرم بوده و در آن حال، حیوانی را شکار کرده است؟»امام جواد (ع)فرمود:«آیا این شخص،در حرم شکار کرده است یا خارج از حرم؟ آیا می دانست که شکار در چنین جایی و چنین حالی حرام است یا نمی دانست؟ یا عمداٌ شکار کرده است یا سهواٌ؟ آیا برای اولین بار چنینکاری کرده است یا برای چندمین بار ؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟ در شب شکار کرده یا در روز؟ در احرام عمره بوده یا احرام حج؟»

یحیی بن اکثم که از این همه فروع که امام (ع)برای این مسئله مطرح نمود متحیر و سرگردان شد، آثار ناتوانی و زبونی در چهره اش آشکار شد و زبانش به لکنت افتاد؛ به گونه ای که حاضران در مجلس ، به طور کامل، ناتوانی و درماندگی او را در برابر امام جواد(ع)دریافتند.

بدین گونه برگی دیگر از صحیفه دانش فراوان امام جواد(ع)ورق خورد.

ای باد صبا بگشا آن طره پر خم را

آور خبر از زلفش کز دل ببرد غم را

دل های پریشان را در حلقه گیسویش

جمع آر و پریشان ساز آن طره پر خم را

ای مطلوب جان! رازی زان ماه حجازی گو

تا شاهد کنعانی بندد ز نوا دم را

زان طلعت سبحانی در عالم روحانی

بر عالم و آدم ریز الطاف دمادم را

امام در طول عمر کوتاه اما پر برکت خود معجزات و کرامات فراوانی داشت که از کرامات امام جواد(ع) می توان به این روایت اشاره کرد:

محمد بن ریان نقل می کند : مامون برای رسیدن به هدفش «بدنام کردن حضرت امام جواد(ع) » همه نوع نیرنگی را در خصوص امام جواد(ع) به کار برد اما هیچ کدام از آنها برای وی سودی نداشت .

به عنوان نمونه پس از به عقد درآوردن دخترش ام الفضل با امام جواد (ع)، صد کنیز زیبا را انتخاب کرد که هر یک جامی پر از گوهر درخشان در دست داشتند .مامون به کنیزان دستور داد تا پس از نشستن حضرت در جایگاه دامادی به استقبال وی رفته و به او خوشامد گویند .کنیزکان به سوی حضرت شتافتند و خوشامد گفتند ولی امام هیچ التفاتی به آنها نکرد .

در دربار مامون مردی به نام مخارق که ریشی بلند و صوتی خوش داشت و عود می نواخت وجود داشت . وی به مامون گفت من توان آنرا دارم که نقشه ات را – وادار کردن حضرت به لهو و لعب – عملی سازم .

از این رو در مقابل امام جواد (ع) نشست و شروع به خواندن آواز کرد. کسانی که در آنجا حضور داشتند گرد مخارق حلقه زدند. هنگامیکه مخارق شروع به نواختن عود و آواز خوانی کرد، امام جواد (ع) سر مبارک خود را متوجه او کرد و بر وی نهیب زد و فرمود: “اتق الله یا ذالعثنون ” از خدا بترس ای ریش بلند . دست مخارق از حرکت ایستاد ، عود از دستش افتاد و دیگر هرگز نتوانست عود بنوازد
روزی مامون از بلایی که بر سر مخارق آمده بود از وی سئوال کرد . مخارق پاسخ داد چون امام جواد(ع) بر من نهیب زد چنان ترسی از هیبت او بر من مستولی شد که دستم فلج شد و هرگز بهبود نیافت .

نویسنده و تنظیم: احسان قیلاوی زاده

اخبار مرتبط