مقاله ای تحت عنوان «علمدار عشق و ادب» به قلم مداح اهل بیت علیهم السلام حاج مهدی تدینی در نشریه فرهنگی تربیتی «خلق»- شماره ۴۳ به چاپ رسیده است. این مقاله به زندگی قمر بنی هاشم ابالفضل العباس علیه السلام می پردازد. قرار است این مقاله در چند شماره به بررسی ابعاد شخصیتی آن ستاره پرفروغ آسمان ولایت مداری بپردازد.
متن قسمت اول این مقاله در ادامه خواهد آمد:
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباالفَضْلِ العبّاسِ روحِی لَکَ الفِداء
آنقدر ادب دارد که حتی اجازه نداده است تاریخ، حرف زیادی از او برای گفتن داشته باشد؛ هرچند که اگر کسی بخواهد از فضل او بنویسد، کتاب فضل او را آب بحر کافی نیست که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم.
تاریخ هم میداند که قمر بنی هاشم؟ع؟ پرده نشین ادب بینظیرش است و آنطور که باید و شاید، نتوانسته است او را بیابد و برای تشنگانش معرفی کند. ادب قمر بنی هاشم، محصور در کربلا و عاشورا نیست؛ بلکه از بدو تولد با او بود. وقتی که همعصر پنج امام معصوم است، به خودش اجازه نداده که چندان حرفی از او نقل شود.
جایی که کنار خود، دو امام معصوم را به عنوان برادر میدیده است، حتی به خودش اجازه نداده راوی کلام پدر باشد.
و همین ادب است که حسرت به دل تاریخ گذاشته است که ابوالفضل را بشناسد. اما در فضل پدرِ فضیلت، همین بس که امام معصوم درباره او فرمود: «بِنَفْسی أنْت». شاید اگر لقب باب الحوائجی عباس؟ع؟ نبود، عباس را همین قدر هم مردم نمیشناختند. او خودش دوست دارد که ناشناخته بماند.
به هر حال این نوشتار هم در پی معرفی قمر بنی هاشم نیست. فقط میخواهیم گوشههایی از زندگانی این الگوی جاودانه را به شهادت و روایت تاریخ برای خوانندگان عزیز، در چند نوبت، بیان کنیم. انشاءالله که حضرتش توفیق چنین کاری را به ما بدهد.
زندگینامه
والدین عباس(ع)
ابوالفضل العباس بخشی از سجایای اخلاقی خود را مرهون ارث از پدری معصوم و مادری بافضیلت و والامقام است. پدر بزرگوار او، امیرالمؤمنین؟ع؟ میباشد که مقام و فضل او بر همه روشن و مبرهن است. مادر ایشان هم بانوی فضل و کرامت، جناب ام البنین؟عها؟ است.
نام مادر قمر بنی هاشم، فاطمه است. وی، دختر حزام بن خالد از قبیله کلاب است که به «اُمُّ الْبَنین» مشهور شد. البته مؤلف قاموس الرجال میگوید:
ظاهر از روایات دانشمندان آن است که «ام البنین» اسم آن بانوی محترمه بوده، نه کنیهاش؛ و الله اعلم.
در کتاب عمده الطالب روایت شده که امیرالمؤمنین؟ع؟ به برادرش عقیل که عالم به انساب عرب بود فرمودند:
اُنظُر إلَی امرَأَهٍ قَد وَلَدَتهَا الفُحولَهُ مِنَ العَرَبِ، لِأَتَزَوَّجَها فَتَلِدَ لى غُلاماً فارِساً؛
بانویی را جستوجو کن که پدران شجاعی داشته باشد، تا من او را به همسری خود درآورم و برای من پسر دلیر و شجاعی بیاورد.
عقیل بدان حضرت عرض کرد: «با ام البنین کِلابِیه ازدواج کن که میان عرب، شجاعتر از پدران او کسی را سراغ ندارم».[۱]
داستان خواستگاری حضرت امیر؟ع؟ از بانو ام البنین و خواب بانو ام البنین دربارۀ این خواستگاری بسیار شنیدنی و جالب است که به دلیل پرهیز از اطالۀ کلام از ذکر آن خودداری میکنیم.
به هر حال، ادب و شجاعت قمر بنی هاشم؟ع؟، از یک سو ریشه در عصمت دارد و از سرچشمه زلال عصمت سیراب است و از سوی دیگر هم از مادری فاضله و مؤدب و شجاع به او رسیده است. مادری که بنا به گفته بعضی، عالمه بوده است.[۲]
طلوع ماه
در مورد تاریخ میلاد ماه بنی هاشم؟ع؟ بسیاری از صاحبنظران فرمودهاند که آن جناب در چهارم شعبان سال ۲۶ق به دنیا آمده است. او اولین فرزند جناب ام البنین است. بنابراین سن شریف آن بزرگوار در هنگام شهادت ۳۴ سال است.[۳]
آن حضرت در مدینه متولد شد.[۴] وقتی مادرش قنداقه این نوزاد را به امیرالمؤمنین؟ع؟ سپرد، گویی حضرت، فرزند خود را به سینه چسباند و سپس نام «عباس» را بر او نهاد.[۵] مؤلف خصائص عباسیه، ولادت آن حضرت را به نقل از کتاب انوار نعمانیه و کتاب قمر بنی هاشم اینگونه نقل میکند:
ام البنین قنداقه او را آورد به دست امیرالمؤمنین؟ع؟ داد که نام بگذارد. زبان مبارک به دیده و گوش و دهان او گردانید، تا حق بگوید و حق ببیند و حق بشنود. پس در گوش راست، اذان و در گوش چپ، اقامه گفت. امیرالمؤمنین فرمودند: «چه اسم گذاشتید این طفل را؟» عرض کرد: «من در هیچ امری به شما سبقت نگرفتهام. هرچه خودتان میل دارید، اسم بگذارید». فرمود: «من او را به اسم عمویم عباس، عباس نامیدم». پس دستهای او را بوسید و اشک به صورت نازنینش جاری شد. [مادرش] گریه کرد و [امیرالمؤمنین؟ع؟] فرمودند: «گویا میبینم این دستها یوم الطف در کنار شریعه فرات در یاری برادرش حسین از بدن جدا خواهد شد».[۶]
کنیههای آن حضرت
اسم، لقب و کنیه، واژههایی است که عرب در مخاطب قرار دادن افراد، از آنان استفاده میکند. «اب» و «ابن» همراه کنیه پسران و مردان و «بنت» و «ام» پیشوند کنیه دختران و زنان است. ابعاد شخصیتی افراد، زمینهساز این لفظ است؛ هر چند داشتن فرزندان، به ویژه نخستین فرزند، در انتخاب این واژه، نقش بسیار خواهد داشت.[۷]
دیباچه صفات اخلاقی افراد و فهرست فضایل معنوی انسانها در کنیه آنها نمایان است. عباس؟ع؟ انسانی آسمانی بود که بلندای عظمتش، کنیههای بسیاری برای او پدید آورد.
«ابوالفضل» مشهورترین کنیه اوست که برخی صاحبنظران را بر آن داشته تا شعاع چشمگیر شخصیت عباس را بستر این واژه بدانند. ویژگیهای دوران کودکی و شکوهمندی روحافزای نوجوانی او، نشان از بزرگی مقام وی داشت. فرهیختگان و شعرای بسیاری بهرهمندی از فضایل بسیار را علت این لقب دانستهاند.[۸]
آری؛ او ابوالفضل یعنی پدر فضل است. آن قدر صاحب فضل است که او را پدر فضل گفتهاند و اگر هیچ لقب و کنیهای بهجز این نداشت، همین لقب و کنیه، گویای بزرگی او بود. در کتاب مقاتل الطالبین،[۹] این لقب برای اباالفضل العباس برشمرده شده است.
«از سوی دیگر، پارهای از محققان و اندیشمندان، بهرهمندی از نعمت وجود فرزندی به نام «فضل» را دلیل این کنیه شمردهاند.
«ابوالقاسم» کنیهای دیگر است. مورخان با ژرفنگری در واژههای معرفتآفرین زیارت اربعین، آن را کنیه آن حضرت دانستهاند. آنجا که جابر انصاری خطاب به این رادمرد الهی عرض میکند:
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ابالقاسِم، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَبّاسِ بْنِ عَلی؛
سلام بر تو ای پدر قاسم، سلام بر تو ای عباس، پسر علی.
مورخان و و نسبشناسان، فرزندی به نام «قاسم» برای آن حضرت بیان نکردهاند؛ اما شناخت این صحابی بزرگمرتبه که سالیان بسیاری با خاندان رسول الله؟صل؟ رفت و آمد داشته و از معرفتی بیش از دیگران بهرهمند بوده است، میتواند دلیلی باشد بر درستی این کنیه.[۱۰]
القاب آن حضرت
۱. عباس
یکی از القاب، اسم معروف و با مسمای ایشان، یعنی عباس است. در برخی منابع چنین آمده است:
عباس، صیغه مبالغه از ماده عبس است و آن به معنای درهم شدن بشره [پوست] و قبض وجه [گرفتگی چهره] است … چون آن جناب به مفاد «أشِدّاءُ عَلَی الکفّار» (آیه آخر سوره مبارک فتح) بر دشمنان حق، عبوس و در جنگ، غیور و مهیب بوده، به این اسم نامیده شده؛ یا آنکه از صولت و شجاعت و غیرت او در قبال دشمن و قتال قوم، کراهت و عبوست [گرفتگی] از خوف و بیم، در وجوه [=چهرههای] کریهه و خبیثه آن قوم کافر لئیم، ظاهر میشد.[۱۱]
۲. قمر بنی هاشم
در برخی کتب دیگر[۱۲] اینچنین نقل کردهاند:
وَ کانَ العَبّاسُ رَجُلاً وَسِیماً جَمیلاً، یَرْکَبُ الفَرَسَ المُطَهِّمُ وَ رِجْلاهُ تَخُطّانِ فِی الأرضِ، وکان یُقالُ لَه: «قَمَرُ بَنی هاشِم»، و کانَ لواءِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلی؟عهما؟ مَعَهُ یَوْمَ قُتِلَ؛
و عباس، مردی بلندقد و زیبا بود؛ بهگونهای که هرگاه سوار اسب میشد، پاهایش بر زمین کشیده میشد و چنان زیبا بود که به او «قمر بنی هاشم» (ماه بنی هاشم) میگفتند و عَلَم حسین بن علی، روزی که به شهادت رسید، در دست او بود.
آری؛ زیبایی صورت، نعمتی بود که خداوند در کنار زیبایی از حد فزون سیرت به ابوالفضل العباس؟ع؟ داده بود. این زیبایی، آنچنان در میان فرزندان هاشم، ممتاز بود که او را قمر بنی هاشم مینامیدند. نیز در مورد ایشان آمده است که در شب تاریک، چهرۀ مبارکش چنان میدرخشید که نیازی به چراغ نبود.[۱۳]
۳. سقا و ابوالقِرْبه
ویژگی آبرسانی (سقا) و صاحب مشک آب بودن (ابوقِربه) از آنجا به آن حضرت اختصاص یافت که قبل از پیکار روز عاشورا، دشمن آب را بر امام حسین؟ع؟ و یاران او بست. عطش، امام و یارانش را آزار داد. امام، برادر خود عباس؟ع؟ را صدا زد و او را همراه با سی سوار و بیست پیاده، شبانه به سوی آب فرستاد. آنها از دشمن گذشتند و تا نزدیکی آب رسیدند. نافع، پرچم به دست و پیشاپیش حرکت میکرد. ناگهان «عمرو بن حجاج زبیدی» جلوی آنها را گرفت. یاران امام مشغول آب برداشتن شدند؛ در حالی که عباس بن علی و نافع، از آنها دفاع و به دشمن حمله میکردند. تا اینکه از نهر، آب برداشتند و به حضرت امام حسین؟ع؟ ملحق شدند. بنابراین، عباس؟ع؟ سقا و ابوالقربه لقب گرفت.[۱۴]
در برخی منابع، چنین آمده است:
لفظ «سقّا» صیغۀ مبالغه است و افاده مبالغه و تکثیر میکند و معلوم میشود آن حضرت، بسیار در مقام سقایت و آب دادن بوده و منحصر به این مرتبه اخیر نبوده است و چون آن جناب، همیشه ساعی در امر سقایت بود، سید الشهدا فرمودند:
اِذا غَدَوْتَ إلی الجِهادِ فَاَطْلُبْ لِهؤلاءِ الأطْفالِ قَلیلاً مِنَ الماءِ؛[۱۵]
حال که میخواهی وارد میدان جهاد شوی، پس اندک آبی برای این کودکان بهدست آور.
پس مشک را برداشت و روانه میدان شد.[۱۶]
در مورد ابوقربه نیز صاحب کتاب سپهسالار عشق مینویسد:
کنیهای که با هالهای از عظمت و شجاعت همراه بوده و یادآور کربلاست «ابوقربه» است. واژهای که بارش برکات وجودی عباس؟ع؟ وجود آن را رقم زد؛ آنجا که تمامی راهها برای دستیابی به آب بسته شد و سپاه سیهسیرت دشمن، امکان رسیدن حتی قطرهای آب به خیمه اهل بیت؟عهم؟ را غیر ممکن ساخته بود، همت والای «ابوقربه»، شهامت و شجاعت وی را به نمایش گذارد و حضرتش، پیروز و سربلند، کام اطفال و زنان حرم حسینی را حلاوت آب بخشید. آن مردانگی و دلاوری، این کنیه زیبا را برای او به ارمغان آورد و از آن روز، عباس به «ابوقربه» معروف شد.[۱۷]
آری؛ او سقا بود. او پدر مشک بود. امّا ای کاش سقا میماند! ای کاش بار آخری هم که قصد آب کرد، تا لبهای تشنگان حرم را سیراب کند، باز هم سقایت میکرد و حرم را سیراب مینمود! او سقای آب نماند؛ ولی خداوند به جای سقایت آب، او را سقای ادب و بندگی کرد؛ آن هم تا روز قیامت. عباس، دست و مشک و علم داد؛ اما باب الحوائج شد. سقایت عباس در بار آخر، ناتمام ماند؛ اما مقام بندگی را تمام کرد و به درجه اعلای بندگی رسید؛ بهگونهای که شهدای دیگر به مقام شامخ او غبطه میخورند.
۴. طَیّار
از القاب حضرت ابوالفضل العباس؟ع؟، طیار است، به معنای پروازکننده در فضای عالم قدس و درجات و مقامات عالی بهشت.[۱۸]
آن حضرت، دو دست خویش را در راه قیام امام حسین؟ع؟ فدا کرد که به جای آن دو دست، دو بال در بهشت به ایشان داده میشود. مؤلف کتاب خصائص این مطلب را بر اساس روایتی از امام زین العابدین؟ع؟ آورده است. به گفته این کتاب، این حدیث شریف در کتب بحار الانوار علامه مجلسی، خصال و امالی شیخ صدوق و عوالم شیخ عبدالله بحرینی از قول جناب ابوحمزه ثمالی نقل شده است. خلاصه روایت چنین است:
روزی حضرت به عبیدالله بن عباس، فرزند عموی خویش، نگریست؛ اشک از دیدگان مبارکش جاری شد و فرمود:
هیچ روزی بر رسول خدا؟صل؟ سختتر و طاقتفرساتر از روز شهادت عمویش حمزه و بعد از آن، روز شهادت پسرعمویش جعفر بن ابی طالب نبود. و هیچ روزی مانند روزی که بر حسین؟ع؟ گذشت، دشوار نبود؛ زمانی که سیهزار نفر از امت، با ریختن خون فرزند فاطمه به خدای خود تقرب جستند و سخنان آن حضرت در وجود آنها اثر نکرد.
لحظاتی چند گذشت، آنگاه امام ادامه داد:
خداوند، عمویم عباس را رحمت فرماید که جان خویش را در راه برادرش تقدیم کرد؛ تا اینکه دستهایش از پیکر جدا شد. خداوند به جای آنها، دو بال در بهشت به وی عطا فرمود، تا با آنها در سرای فردوس همراه فرشتگان به پرواز درآید؛ چنانکه به جعفر بن ابی طالب بال عطا فرمود….[۱۹]
۵. باب الحوائج
شاید این لقب، تأثیر بسزایی در پی بردن دوستداران و ارادتمندان قمر بنی هاشم به ایشان داشت. شاید بتوان ادعا کرد تا قبل از اینکه این لقب به ایشان اختصاص یابد، قمر بنی هاشم پشت پرده ادب و متانت خود در برابر اهل بیت؟عهم؟ مخفی بود. جایی که مولای او حسین هست، عباس اصلاً نمیخواهد حرفی از او به میان بیاید؛ اما خداوند مزد اخلاص قمر بنی هاشم را داد و با دادن منصب باب الحوائجی به قمر بنی هاشم، او را به عاشقان اهل بیت؟عهم؟، بیشتر شناساند.
۶. عبد صالح
در زیارتنامه قمر بنی هاشم ؟ع؟ میخوانیم:
السَّلامُ عَلیْکَ اَیُّهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ المُطیعُ للهِ وَ لِرَسولِهِ….
سلام بر تو ای عبد صالحِ [خدا]، ای مطیع خدا و رسول خدا…
عبد صالح، لقبی است که امام صادق؟ع؟ در زیارتنامه ابوالفضل العباس به عموی خود داده است.
«حضرت با این توصیف دلنشین، حلقهای طلایی میان عباس؟ع؟ و خداوند متعال [برقرار نموده]، تا بدین طریق، اتصال او را با مبدأ لایزال الهی ترسیم کرده، مقام والای وی را گوشزد کند.
امام؟ع؟ با عبد خواندن عمویش، راه صلاح و رستگاری انسان را معرفی میکند و سپس با «صالح» شمردن اعمال و کردار وی، قدمگاه نگاه آدمی را به آن انسان آسمانی روشن میفرماید.
عبودیت، مقامی است که خداوند، حضرت محمد؟صل؟ و دیگر انبیای بزرگ را بدان متصف دانسته است.»[۲۰]
عبد بودن، آخرین مقامی است که هر کس در آرزوی رسیدن به آن است. او نه تنها در عبودیت به اوج رسید؛ بلکه عبد صالح خدا بود. چه سعادت و چه افتخاری بالاتر از اینکه این لقب را معصوم به او داده است. هر کس تا قیامت نماز میخواند، در پایان نماز خود به عباس؟ع؟ سلام میدهد؛ چرا که او نیز مخاطب این سلام است: «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین».
اما قمر بنیهاشم چه کرد که به اینجا رسید؟ شاید بتوان گفت که راز رسیدن ابوالفضل العباس به این مقام، در ادامه زیارتنامه آن حضرت آمده است:
السَّلامُ عَلَیکَ أیُّهَا العَبدُ الصّالِحُ ، المُطیعُ للّه ِِ ولِرَسولِهِ ولِأَمیرِالمُؤمِنینَ وَالحَسَنِ وَالحُسَینِ علیهم السلام؛
سلام بر تو ای عبد صالح[خدا]، ای مطیع خداوند و رسولش، و امیرالمؤمنین و حسن و حسین؟عهم؟
او عبد صالح خدا شد؛ چون مطیع محض خداوند و رسول الله و اهل بیت؟عهم؟ بود. به سبب اطاعت خود از خدا و رسولش و هر کس که خدا و رسول دستور به فرمانبرداری از او دادهاند، به مقام عبودیت رسید. آری؛ راه رسیدن به بندگی خداوند، اطاعت محض است.
۷. دیگر القاب
همچنین از دیگر القاب آن حضرت، میتوان به بطل العلقمی (قهرمان علقمی)، الشهید، حامِی الظَعِینَه(حامی بانوان)، سپهسالار، حامِلُ اللِّواء (پرچمدار) اشاره کرد.
به خواست خداوند، در شمارههای بعد، به دیگر زوایای زندگانی، و همچنین برخی ابعاد شخصیتی و فضائل آن بزرگوار خواهیم پرداخت. و من الله التوفیق.
[۱]. زندگانی امام حسین، سید هاشم رسولی محلاتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص۴۹۳. نقل در نرم افزار سفینه النجاه، مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان.
[۲]. خصائص العباسیه، محمدابراهیم کلباسی نجفی، تهران، صیام، چاپ ششم، ۱۳۸۹ش، ص۶۵.
[۳]. مع الرکب الحسینی، عزت الله مولائینیا و محمد جعفر طبسی، تحسین، ص۱۱۰. (مستدرکات علم رجال الحدیث[منبع الکترونیکی]، آیت الله علی نمازی شاهرودی، مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل بیت؟عهم؟، ج۴ ص۳۵۰، دسترسی در کتابخانه دیجیتال مؤسسه:
تاریخ دسترسی: ۲۹/۷/۹۳)
[۴]. سپهسالار عشق، احمد لقمانی، مرکز تحقیقات اسلامی جانبازان، ص۱۷.
[۵] . همان، ص۱۸.
[۶] . خصائص عباسیه، ص ۹۵ و ۹۶.
[۷] . المنجد، ذیل ماده کنی، ص ۷۰۴.
[۸] . سپهسالار عشق، ص۳۱ و ۳۲.
[۹] . ترجمه مقاتل الطالبین[منبع الکترونیکی]، ابوالفرج اصفهانی، مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی، ص۴۸، دسترسی در:
http://islamicdoc.org/dl/details/2/2712.html
تاریخ دسترسی:۲۹/۷/۹۳)
[۱۰] . سپهسالار عشق، ص۳۲.
[۱۱]. همان، ص۹۵.
[۱۲] . کتاب مع الرکب الحسینی من المدینه الی المدینه، ج۴، ص۱۱۳ و در موسوعه امام حسین؟ع؟ [نسخه موجود در نرم افزار سفینه النجاه]، ج۹، ص۱۱۳ و در چند کتاب دیگر به نقل از کتاب مقاتل الطالبین، ص۵۶ .
[۱۳] . یاران شیدای حسین بن علی، مرتضی آقا تهرانی، صادق آل محمد؟صل؟، ص۲۸۰.
[۱۴] . همان، ص۲۸۰ و ۲۸۱.
[۱۵] . بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۱۹.
[۱۶] . امالی، شیخ صدوق، تهران، کتابچی، چاپ ششم، ۱۳۷۶ش،ص۴۶۳.
[۱۷] . سپهسالار عشق، ص۴۱ و ۴۲.
[۱۸] . خصائص عباسیه، ص۱۰۴.
[۱۹] . همان.
[۲۰] . سپهسالار عشق، ص۳۷-۳۸.