emam-khomeini
آن هنگام که مکه ظلمت جهل را در روزهایش و تاریکی نور را در شب هایش سپری می کرد.
آن روز که امواج پرتلاطم ستم و سرکشی دامن گیر عرب جاهلی شده بود.
آن هنگامه ایی که بندگان یکتاپرست الهی سر به سجده شیطان گذارده بودند و بردگان لات وعزی و… شده بودند…
مردی از نزدیکی آسمان… در بلندای یک کوه… سر به سجده خدای یکتایش گذارده بود.
انگار که از این جهان فارغ گشته است … انگار در دنیایی غیر از مکه جاهلی بسر می برد.
آری محمدصدایی شنید که او را می خواند … ندایی که آغاز رسالتش را نوید می داد. صدای اقراء ، اقراء ، طنین انداز بود و محمد حیران ومتعجب ولی آرام شروع به خواندن کرد… این آغازی بود برای شکفتن دوباره گل های جزیره العرب ، نه تنها مکه ،که آغاز و شکفتنی برای بلاد مختلف…
اما ایران در دفتر خاطراتش دورانی را همچون روزگار مکه بخاطر دارد. دورانی که از بیداد و ستم لبریز و از فرط بی عدالتی به ستوه آمده بود. صداهای خدایی و فریاد های عدالت همه و همه در کوچه پس کوچه های تنگ وتارش گم شده بود.طاغوتیان بر مسند هایشان جولان میدادند وتنها کلام جاری بر زبان ها ، سکوتی رنج آور بود…
سکوتی که گاه صبرش تمام می شد و جایش را به فریادهایی از جنس و بوی خدایی می داد…. از رنگ انقلابی ، اسلامی
نداهایی که خبر از  امید داشت ، که دمی صبر … دمی صبر کنید… نفسی مانده به صبح…
آری براستی که چند صباحی مانده بود تا صبح امید طلوع کند و آسمان تاریک جهل و جهالت جای خود را به آفتاب درخشان اسلام دهد… گویا چند صباحی بیش نمانده بود تا ایران همچو مکه بار  دیگر دستان آلوده به کفر را قطع کند و طوفان ظلم را از مسند خشم و قدرت به زیر کشاند.
مردی از میان مردمان این دیار ؛ از سلاله پلاک جدش مصطفی (ص) تصویر آفتاب را به آسمان این دیار به نمایش در آورد.
صدای او فریادی نو بود ، که پایه های شرک را در هم ریخت …
کلام نورانیش، گویا آیه هایی بود که از روح خدایش تابیده می شد …
وجود با برکتش ، عطیه ایی الهی بود که حکمت نبوی ، شجاعت علوی و پاکی فاطمی را در بر داشت …
آری امام (ره)… همچون چراغ هدایتی بود که صراط مستقیم  را در عصر جاهلی ایران روشن ساخت.
ابرمردی بود که با دم مسیحاییش و روح خداییش در کالبد بی روح اسلام ایران دمید و دوباره آنرا زنده ساخت.
اینک بیش از دو دهه می گذرد که امام امتمان … روح الله… به وصال خدایش رسیده است
اینک ما مانده اییم و درد یک فراق رنج آور و داغی سوزناک … ما هستیم و درد یتیمی پدر انقلابمان…
حسینیه تو ای امام عشق ، ای روح الله ، در جای خالی تو محکوم سکوت است. دیوار های حسینه جماران تو ، ای پیر جماران در داغ تو هر ساله چون دیواره ها و ستون های ” مسجد حنانه” * ناله سر می دهند و سر تعظیم فرود می آورند.
اماما! ای پیام آور انقلابمان! دیگر از آن کرسی ساده و بی آلایشت در جماران ، خطبه هایت به گوشمان نمی رسد.
انقلاب تو از روح پاکت سرچشمه گرفته بود و به زلالی روح خدایت در سطح جهان جاری گشته است.
ای امام من!… در کشتی نجاتت ما را نشاندی و با کلام ایوبیت ما ر در طوفان زمانه صبر و امید دادی…
روزهای  مبارزه ، تبر خدایت را که گردن کفر و شرک را به زیر می کشاند ، به یاد دارد… خاطرات هشت ساله ایران نام تو را در دفترش حک کرده است و هیچگاه  تو را از یاد نمی برد، که راه و رسم عشق بازی ، عاشق و معشوق حقیقی را به ما یاد آور شدی و باب شهادت را برویمان نشان دادی…خوشا بحال شهیدانی که تو را زندگی کردند و اکنون در کنار تو خفته اند…
خوشا بحال آنانی که تو را دیدند ، تو را درک کردند … من که فقط شما را شنیده ام و خوانده ام…
اما… اما خوب می دانم که ای امام من ، ذره ذره خاک وطنم ، قطره قطره آب زلال و روشن سرزمینم ، ایران ، یاد تو را برایمان یاد آور می شود. روح بلند و آسمانی تو در آسمان این کشور پهناور جاری است وگوشه گوشه ایران اسلامی بوی تو دارد.
اماما! دل های ما همیشه به یاد تو می تپد و چراغ همیشه فروزان ” صحیفه نورت ” آن زبور انقلاب  ، روشنگر راه انقلابی همه ماست.
ای امام من ! ای خمینی کبیر…!
با دعای خویش ما را راهنما باش و یاریمان ده
که همه ما چه دوستان دیروز ، چه دوستان امروز و چه فردای این انقلاب عزیز
همیشه روزگار مقاوم و سربلند در راه انقلاب اسلامی ایرانمان بمانند.
روح بلندت ای امام(ره) شاد باد
” سلام علیه یوم ولد و یوم مات و یوم یبعث حیا “
* مسجد حنانه مسجدی در شهر نجف می باشد که به روایتی در شب تشییع پیکر امام علی (ع) دیوارهای آن در مقابل پیکر امام تعظیم نموده وبه روایتی پس از شهادت امام حسین (ع) سر مبارک آن حضرت و کاروان اسیران کربلا بدلیل اقامت در آنجا از دیوارهای این مسجد صدای گریه وزاری آمده است. *
علی شادمان فر