پایگاه خبری تحلیلی دزمهراب

بستن زانوى شتر(3)

قافله چندین ساعت  راه رفته بود . آثار خستگى در سواران و در مرکبها پدید گشته بود . همینکه به منزلى رسیدند که آنجا آبى بود , قافله فرود آمد . رسول اکرم نیز که همراه قافله بود , شتر خویش را خوابانید و پیاده شد . قبل از همه چیز , همه در فکر بودند که خود را به آب  برسانند و مقدمات  نماز را فراهم کنند .

رسول اکرم بعد از آنکه پیاده شد , به آن سو که آب  بود روان شد , ولى بعد از آنکه مقدارى رفت  , بدون آنکه با احدى سخنى بگوید , به طرف مرکب  خویش بازگشت  . اصحاب  و یاران با تعجب  باخود مى گفتند آیا اینجا را براى فرود آمدن نپسندیده است  و مى خواهد فرمان حرکت بدهد ؟ ! چشمها مراقب  و گوشها منتظر شنیدن فرمان بود . تعجب  جمعیت هنگامى زیاد شد که دیدند همینکه به شتر خویش رسید , زانوبند را برداشت و زانوهاى شتر را بست  , و دو مرتبه به سوى مقصد اولى خویش روان شد . فریادها از اطراف  بلند شد : (( اى رسول خدا ! چرا مارا فرمان ندادى که این کار را برایت  بکنیم , و به خودت  زحمت  دادى و برگشتى ؟ ما که با کمال افتخار براى انجام این خدمت  آماده بودیم )) .

در جواب  آنها فرمود : (( هرگز از دیگران در کارهاى خود کمک  نخواهید , و بدیگران اتکا نکنید , ولو براى یک  قطعه چوب  مسواک  باشد ))

final-logo-mehrab1

اخبار مرتبط