پایگاه خبری تحلیلی دزمهراب

خاطرات صراط1 (قسمت پنجم)

چهار شنبه  15/6/91

صبح کلاس آقای یا مین پور برگزار شد و حدود ساعت 11:20 تموم شد .

البته نمیدونم اسم آقای یامین پور  یا خود روز چهار شنبه باعث شده بود تا خیلی از بچه ها تغییر قیافه بدن .

اونی که تا دیروز برای کلاس ها یک پیراهن ساده پوشیده بود امروز باید میدیدید ، چنان کت و شلوار پوشیده بود که انگار امشب عروسیشه – یا فلانی اینقدر تیپ زده بود و عطر و ادکلن به خودش زده بود که فکر کنم چند درصد آلودگی هوای تهران تو این چند ساعت بیشتر شده .

جالبه که بنده خدا خود آقای یامین پور بایک کت ساده و یک پیراهن دکمه دار ساده آستین کوتاه داشت سخنرانی میکرد.

تو تابلوی اعلانات زمان بندی کلاس هارو دیدم که نوشته بود ساعت 15 تا 17 استاد فراستی .

ای واویلا ، ممکنه دوباره کنسل بشه به هردلیلی.

اومدم داخل اتاق داشتم یکی از جزوه های اساتید رو مطالعه میکردم نمیدونم کی خوابم گرفت .

حدوداً ساعت 14:30 بود چشم هام رو که باز کردم دیدم ساعت 15:40 دقیقه است . ازپنجره اتاق نگاه کردم دیدم تو محوطه کسی نیست نگاه کردم دیدم کفش های بچه ها همه روهم در سالن جمع شدند.

باخودم گفتم دیدی فراستی اومد من خواب موندم ، سریع آماده شدم و رفتم سر کلاس دیدم تازه اومده سر کلاس و بچه ها دارن ازش سوال میپرسن تا بعد جوابشون رو بده .

چند دقیقه مونده بودم که این همونیه که توخنده بازار طنزش رودرست کردن ؟ !

خیلی سعی کردم جلوی خندم رو بگیرم ولی همش کاری میکرد که همه بخندن .

بیچاره خنده بازار الکی نبوده که طنزش رو درست کردن چون فقط بلده بگه من مخالفم و بگه نه .

بچه ها هر فیلمی رو که اسم می بردن که نظرش روبده درموردش یا می گفت وحشتناکه یا می گفت آشفته است یا … .

در بهترین حالت وقتی ازش سوال میکردی که نظرش رو بده جواب نمی داد و سرش رو تکون میداد.

 من موندم اگه همه این فیلم ها بدن دیگه چرا صداسیما رو جمع نمی کنن.

تنها فیلمی که می گفت خوبه فیلم دیده بان آقای حاتمی کیا بود هرجای دیگه هم میرفت فقط میگفت دیدبان . باز هم خوبه که یک فیلم موردعلاقش پیداشد ولی کارگردانش رو یه عالمه حرف بار کرد.

بعد کلاس یک پالتوی بلند سبز رنگ آمریکایی داشت که پوشید و اومد پایین که بره.

…………ادامه دارد

serat

اخبار مرتبط