پایگاه خبری تحلیلی دزمهراب

صدا و سیمای جمهوری اسلامی تهران

صدا و سیمای جمهوری اسلامی تهران
دکتر وحید یامین پور

میخواهم بیمقدمه بروم سر اصل مطلب؛ تلویزیون چه تصویری از روستاییان، حاشیهنشینان، مرزنشینان و یا حتی شهرهای کوچک ارایه می دهد؟ از معدود موارد نزدیک به واقع که عبور کنیم، غالباً در تلویزیون، روستا جایی است که مردمانش با لهجه ای جز لهجه تهرانی (یا دقیقا بگوییم شمرونی) صحبت میکنند، ساکنانش ساده لوحاند، از آنها رفتارهای خنده دار سر میزند و در عین حال توأمان خرافاتی و دیندارند! صداقتی دارند که دوراناش سر آمده و سلامتی دارند که به بلاهت شبیه است.
این البته همان گاهگاهی است که روستا هم در رسانه ملی سهمی مییابد. در همین سهم اندک شیفتگی ظاهرپسندانه روستاییان به تهرانی شدن به نمایش درمیآید و مخاطب روستا ندیده به همراه روستایی تحقیر شده به حال عقبماندگی و درهمریختگی این انسان تاریخی! غصه میخورند یا میخندند، البته انصاف این است که به مواردی دیگر هم اشاره کنیم؛ از جمله مواقعی که روستا به عنوان ییلاق «بچههای تهرون» به تصویر کشیده میشود و اهالی آن با چشمهای خیره تردد اتومبیلهای گرانقیمت را به حسرتهای «تهرانی شدن»شان اضافه میکنند.
جامعهشناسان و فلاسفه تاریخ، روستا و شهرهای سنتی را کانون تولید هنجارهای عمیق و آداب ریشهدار و اصیل میدانند. هنجارها و آدابی که اساس فرهنگ را تشکیل میدهد. روابط انسانی در روستاها و شهرهای سنتی، عمیق، دامنه دار و معنادار است و مسئولیت اجتماعی و انسانی بخش جدا نشدنی روابط میان فردی در این مناطق است.
این گرانسنگترین و حیاتیترین سرمایه فرهنگی ماست. در زمانی که شهرهای صنعتی و نیمه صنعتی مبتلا به مدرنیته، روابطی شکننده، سرد و افسونزدایی شده را تجربه میکنند، تجربه این معانی ضروری به نظر میرسد. اشپنگلر در مرثیه ای که برای جهان شهرهای قرن 21 میسراید این مسئله تکاندهنده را گوشزد میکند که روابط اصیل انسانی و احساسات و عواطف عمیق معنوی در این شهرها تبدیل به داستانهایی خنده دار و کاریکاتورهایی سرگرم کننده میشوند، به طور مثال این تصویر را در سریالها و تلهفیلمها زیاد دیدهاید که پیرزنی چادر به سر برای دیدن فرزندانش از روستا به تهران میآید و سرککشیدنها و حساسیتهای او -که وصف فضولی را به خود میگیرد- موجبات خنده و گاهی دردسر اطرافیان را فراهم میکند!
با تأسیس شبکههای استانی بسیاری امیدوار بودند که توجه به اصالتهای در حال انقراض بیشتر شود و روند تهرانیزه کردن ایران متوقف شود. طبعاً چنانچه شبکههای محلی یا به اصطلاح لوکال وظیفه اصلیشان را در تقویت عناصر اصیل فرهنگ و قوام بخشیدن به رگههای ضعیف شده روابط معنوی یان فردی تعریف میکردند، سخن از میزان توفیق این راهبرد به میان میآمد اما وضع طور دیگری رقم خورد و این هزینه، خرج کار دیگری شد. شبکههای استانی در «تهرانی شدن» ایران با شبکههای ملّی به رقابت برخاستند. فیلمها و سریالهایی که از این شبکه پخش میشود از دو حال خارج نیست: یا همان مجموعهها و فیلمهای منقضی شده و پخش شده شبکه پنج (یا همان شبکه تهران) است یا تولیدی تهرانی از مناطق غیرتهرانی است! و این ماجرا به شکل مسخرهای نقض غرض و قابل تأمل است. چرا از تعبیر مسخره استفاده کردم؟
در سالهای نخستی که شبکه تهران راهاندازی شد، برخی مفاهیم و موضوعات خاصی که خارج از خط قرمزهای مألوف صدا و سیما بود و برای پخش از شبکههای ملّی مناسب تشخیص داده نمیشد، از این شبکه برای مخاطبان تهرانی به نمایش درمیآمد. سریالهایی چون «دوران سرکشی» که برای نخستین بار به مقوله فرار دختران و فساد خیابانی و موضوعاتی از این دست میپرداخت با همین استدلال از شبکههای ملی به شبکه تهران رفت.
بر همین سیاق مقرر بود که هر شبکه استانی به مسایل و معضلات بومی و فرهنگی خود بپردازد. اما پس از مدتی به دلایلی از جمله ضعف تولید و تأمین برنامه در مراکز استانها، شبکه های استانی به مصرفکننده برنامه ها، مجموعه ها و تله فیلمهای شبکه تهران تبدیل شدند!
از طرف دیگر معدود تولیدات مراکز استان ها غالبا تقلیدی از مدل فیلمسازی و سریال سازی در تهران بدل شد. تهیه کننده ها و کارگردان های مراکز استانها برای به اصطلاح خوشساخت شدن اثرشان از قصه ها، بازیگران، لهجه و حتی گاهی لوکیشن تهرانی استفاده می کنند. هرازگاهی هم که لهجه و لوکیشن و هنرپیشه شهرستانی استفاده میشد، قصه، زندگی و دغدغههای طبقه متوسط جدید شهری و در نتیجه نوعی «تهرانی شدن» در جایی غیر از تهران را روایت میکند.
کسی تردید ندارد که توسعه شبکه های استانی راهبردی صحیح و تصمیمی دوراندیشانه بوده است و تا به امروز هم در برخی حوزه ها از جمله بکارگیری زبان و آداب قومی در استان هایی چون خوزستان، بوشهر و استان های آذری زبان، موجبات رضایت مخاطبان را فراهم آورده است، اما اختلال در نگرش صحیح به مآثر قومی و برجستگی های فرهنگی مناطق حاشیه ای در بسیاری از برنامه ها بخصوص فیلم و سریال که مهم ترین مأموریت صدا و سیماست، مشهود است.
به نظر می رسد که لااقل جشنواره های سالانه ی شبکه های استانی باید به سمت تقدیر و برجسته سازی آثاری حرکت کند که به شکل موثر و مشهودی در مسیر قوام بخشی به مآثر قومی و برجستگی های فرهنگ ایرانی- اسلامی قدم برداشته اند. این ماجرا مآلاً اندکی از مظلومیت و غربت حاشیه نشینان خواهد کاست و وحدت واقعی ملّی را موجب خواهد شد که این خود از محوری ترین اهداف انقلاب اسلامی است.

اخبار مرتبط