می گفت بچه اش را طبیعی به دنیا آورده، فقط و فقط به خاطر درک آن لحظه شدید استیصال و بدبختی که انسان فقط خدا را می بیند و حس می کند، و نه حتی خودش را، وگرنه همه خانم های فامیلشان این مدت سزارین کرده اند؛ علی رغم اینکه همه با هم از این کلاس های تشویق به زایمان طبیعی شرکت می کردند و عوارض سزارین را می دانستند، ولی به خاطر ترس از درد و نابلدی پزشک، خودشان درخواست سزارین داده اند.
می گفت یکی از همین خانوم ها برایش تعریف کرده که فلان دوستش درخواست زایمان طبیعی داده و دکتر هم که صبر و تحمل نداشته تا چند ساعت زن درد بکشد و کنارش باشد و کمکش کند، به شکم و پای مادر فشار آورده و باعث شده استخوان ران پا از جا خارج شود و افتادگی کلیه هم پیدا کند.
می گفت پزشک آن یکی دوستش با اینکه پزشک خیلی معروف و حاذقی است و اعتقاد به زایمان طبیعی هم دارد، اما چون خودش مریض است و نمی تواند چند ساعت سر پا بایستد، خودخواهانه بیماران خودش را سزارین می کند!
می گفت دوستش که رفته انگلستان، برای بچه اول هر چه درخواست سزارین داده و به دکتر گفته من می ترسم و درد دارد و اینها، دکتر قبول نکرده و بالاخره مجبور شده طبیعی زایمان کند. حالا برای بچه دومش می خواهد بیاید ایران که راحت برود زیر تیغ جراحی.
اینکه اوضاع زایمان طبیعی در ایران بد شده، اینکه پزشک هایمان کم حوصله شده اند و زن هایمان نازک نارنجی؛ درست، ولی سزارین کلی عوارض دارد برای هم مادر و هم بچه و تازه انسان را از لمس آن لحظه ناب فقط خدا را دیدن محروم می کند.
منبع: زنان سرزمین من