پایگاه خبری تحلیلی دزمهراب

گزارش روز سوم پنجمین دوره آموزشی تربیتی صراط

برنامه کلاسهای روزسوم دوره صراط پنجشنبه 93/05/31

1. جریان شناسی سینمای ایران ( دکتر سید محمد حسینی)  ساعت 8

2.  کار تشکیلاتی (دکتر محمد پورکیانی) ساعت 11

3.تحلیل دولت های قبل (آقای روزی طلب) ساعت 15/30

4. سینما (آقای پرویز شیخ طادی/ کارگردان فیلم روزهای زندگی ، شکارچی شنبه ) ساعت 18

به گزارش دزمهراب سومین روز دوره آموزشی صراط با  کلاس دکتر سید محمد حسینی سردیبر نشریه رسانه و استاد دانشگاه آغاز شد

D serat5-3 (1)

ایشان بیان داشتند: : مطالعات راهبردی مسئله ای است که تاکنون در حوزه سینمایی ایران رخ نداده است. در اقصا نقاط عالم این کار انجام می شود. مثلا در سینمای هالیوود روی افراد، جریانها، توانمندی ها و… کار جدی انجام می شود که مبنای برنامه ریزی جدی آنها می باشد. لذا می بینید که رویکرد عملکردی هالیوود یکسان است که به آن سوپاپ رسانه ای می گویند.

معمولا نهادهای مردم محور مطالعاتی روی افراد دارند که با آن مطالعات نگاه ها، دیدها، مطالعات، تحصیلات، آرزوها، توانمندی ها و… آن افراد را بدست می آورند.

D serat5-3 (2)

مثلا آقای شهرام بهرامی شخصی است که علایق سینمایی و عرفانی بالایی دارد. نقطه مقابلش آقای همایون اسدی شخصی است که می تواند کار ملی انجام دهد. وقتی چنین پدیده ای جلوی یک مدیر باشد بهتر می تواند تصمیم بگیرد. مثلا فیلم بوسیدن روی ماه، یا *** مس رخ می دهد.

هر کسی در سینما تخصص در زمینه ی خاصی دارد و فقط باید در آن زمینه کار کند و اگر در جایی دیگر کار کند کار او خراب می شود و برای حل این مشکل و بسیاری از مشکلات دیگر در زمینه سینما باید مدیر های خوبی داشته باشیم و قبل از جریان شناسی سینما باید به بحث مدیریت سینما بپردازیم.

در قبل از انقلاب بحث سینما را می توان به دو بخش سینمای فیلم فارسی و فیلم روشن فکری تقسیم کرد.

D serat5-3 (3)

بعد از انقلاب این تصور پیدا شد که سینما مظهر فحشا است اما حضرت امام از جریان سینما دفاع کردند و مدتی بعد جریان دفاع مقدس در سینما موضوعیت پیدا کرد.

ضعف اقتصادی در سینمای روشن فکری کم کم شروع شد و باعث شد که از فضاهای بسته برای ساخت فیلم استفاده کنند و برای جذب در آن به جای جاذبه های فاخر از دیالوگ های رکیک و… استفاده کردند.

آیا سینمای دولتی خوب است؟

 

دومین کلاس امروز با سخنرانی آقای دکتر محمد پورکیانی با موضع کار تشکیلاتی آغاز گردید

D serat5-3 (4)

ایشان فرمودند : نسل جدید به نظر می رسد یک مقداری امروزی اند! یعنی بیشتر اهل عافیت اند و خیلی در صحنه نیستند.

باید این مفهوم عوض شد. باید گفت که ما اهل مبارزه ایم. ولی مبارزه با قواعدی که این جنگ امروزه دارد. معنی امروزی بودن این است که هیچ چیز را تحلیل نمی کینم مگر اینکه ببینیم در چه مکانی، در چه زمانی و… هستیم. مهمترین ویژگی زمان ما از نظر ما انقلاب اسلامی است. و مقدس ترین واژه ای که برای کارمان می آرویم انقلاب اسلامی است. نتیجه این می شود که ما هایی که انسان زمان سنج هستیم باید هرکاری که میکنیم باید نسبتش را با انقلاب اسلامی پیدا کنیم.

حتی در حوزه های اخلاقی. اگر 30 سال پیش بود من معراج السعاده می خواندم و درس می دادم ولی الان نه. نه اینکه الان من سروش شده ام و تعبیر جدید از اخلاق می خواهم ارائه دهم.

به هرجای دین میخواهی دست بزنی باید نگاه زمانه کنی. مثلا پاکستان به عنوان یک کشوری است که بزرگترین ظرفیت را برای کار کردن دارد. پاکستانی ها کسانی هستند که دیندارانشان وجهه ی نخبگانی دارند.

الان باید دید که کدام وجه دین به کارتان می آید.

سوال من از هر پدیده ای این است که تقریرش از دین چیست؟ معتقدم فیلم یه حبه قند یک دینی را معرفی می کند که گاهی پایش را از زندگی کنار می کشد.

ما باید بفهمیم که کدام بعد دین را باید در تعریف دین استفاده کنیم و این تعریف چه تاثیری در ابعاد زندگی دارد. اخلاق قبل از انقلاب اسلامی و بعد از انقلاب اسلامی فرق می کند تقریرش.

هرجا که مظلومیتی بود واجب است که برای از پا انداختن ظلم باید قیام کرد. ولی چرا برای هرچیزی ما دادوفریاد راه نمی اندازیم؟

اگر قبل از انقلاب بود چرا می رفتیم و داد می زنیم. ولی الان اصل حفظ نظام است. باید ببینیم با توجه به این اصل هزینه های یک کار آیا بیشتر از نفعش نیست؟ مثلا اگر بریزیم در خیابان برای احقاق حق، نتیجه اش ممکن است بی اعتمادی به نظام باشد مثلا که ضررش بیشتر است.

به نظر می رسد که راه رسیدن به خدا هم حتی عوض شده است. ممکن است راه رسیدن به خدا در چهار قرن گذشته یک راه عبادی و فردی بوده است. ولی الان من می گویم ممکن است الان راه رسیدن به خدا یک راه تشکیلاتی و جمعی است.

D serat5-3 (5)

یک نظم آشفته داریم! سبک سلوک گذشته این بوده که به شخص از طریق عبادات نظم عبادی می دادند و بعد می گفتند مراقبه کن. ولی الان انقلاب شاید 100 نیاز سیال داشته باشد که هرلحظه باید به یکی از انها پاسخ داد. اصلا نمی شود که من ساعت بندی کنم که فلان ساعت فلان برنامه را باید انجام دهم.

مهم حرکت کردن است. کل فضای جامعه و نظام ما غرق در ابهام است. حرکت یقینی نداریم. نظام در حال ساختن خودش است . نمی توان بی حرکت هم ماند. چراکه تبدیل به مرداب می شویم.

کلاس سوم سومین روز دوره با تحلیل دولت های قبل توسط استاد روزی طلب برگزار شد

D serat5-3 (6)

ایشان گفتند: دگرگونی های رخ داده برای انقلاب اسلامی و وقوع آن در مدت کوتاهی اتفاق افتاد. لذا جامعه ایران به شدت دچار تلاطم شد. تعداد شهدای قبل از انقلاب از نهضت 15 خرداد تا 22 بهمن 6000 نفر بودند. که از این تعداد نامسلمان و مارکسیست و… نیز وجود دارد. در دهه اول انقلاب نزدیک 250هزار نفر شهید داریم. اینها تعداد شهدا هستند که موافق نظام بودند ولی از مخالفین نظام هم کشته دادیم که مجموعا میشود نزدیک 300 هزار نفر در دهه اول. یعنی برای حفظ و پیشبرد این نظام 6 برابر بیشتر برای رخدادن انقلاب شهید و کشته داده است. که در تاریخ ایران سابقه نداشته است. لذا اهمیت این برهه خیلی زیاد است.

نکته بعد این است که هر تغییر اجتماعی که قرار باشد در حوزه فرهنگی و اجتماعی رخ دهد دفعی نیست. بلکه باید فرایندی رخ دهد تا به نتیجه برسد. ولی اگر کسی در تاریخ نوروز 1357 چشمانش را ببندد و در نوروز 1367 چشمانش را باز کند می بیند که همه چیز عوض شده است. چرا به این سرعت این اتفاق می افتد، موضوعی است که خیلی باید روی ان بحث شود.

آنچه که مایه ادامه مسیر جمهوری اسلامی و انقلاب است بررسی همین دهه است.

چهار یا پنج روز بعد از انقلاب گروه فداییان خلق که مشی مارکسیستی داشتند شروع به فعالیت می کنند و در دانشگاه تهران جمعیتی حدود 4 یا 5 هزار نفر را باخودشان همراه کردند.

از حزب جمهوری خلق حدود 20هزار نفر توسط جمهوری اسلامی کشته شده است. چگونه می توانیم بفهمیم که این جریان مرده است. حتی از این جهت که خطرات کنونی انقلاب اسلامی را بخواهیم بشناسیم باید این موارد را بشناسیم.

اولین سوالی که بعد از انقلاب بوجود آمد و اذهان را درگیر کرد و منبع به وجود آمدن احزاب سیاسی شد، این بود که انقلاب را چه کسی به پیروزی رساند؟

اولین جوابی که به این سوال به ذهن می رسد، شخص امام است. ولی امام 15 سال در تبعید بوده است و در صحنه مستقیم نبوده، و افرادی ناقلان پیامهای امام بودند. در لایه بعد مبارزین بودند. چه کسانی بودند؟ افرادی که در زندان بودند. لایه سوم آنهایی بودند که کشته شدند. مانند گروه منصورون. اینکه فلان گروه کشته داده است نشان می دهد که در مبارزات بوده اند.

یک بحث اساسی – در آن زمان یعنی مثلا 35 سال پیش- بوجود می آید که روحانیت نقش کلانی در انقلاب نداشته است. کلا چندتا روحانی شهید داده ایم؟!

آن چیزی که مردم را به خروش آورد، حاصل یک عملیات چریکی نبود.

اگر بخواهیم یک دسته بندی داشته باشیم در روش مبارزه، یک گروه چپ بودند، یک گروه مسلمانان.

یک عده می گفتند از روستا به شهر عملیات چریکی را آغاز کنیم مانند انقلاب چین و…، عده ای هم می گفتند که از شهر به روستا برسیم مانند انقلاب شوروی. به هرحال چپی ها به رژیم آسیبهایی رساندند و رژیم هم متقابلا به آنها وارد کردند. این گروه ها می خواستند جرقه ای ایجاد کنند در این انبار مسلح، تا انقلاب صورت پذیرد.

دو تن از آنها یعنی تراب حق شناس و حسین روحانی می روند پیش امام خمینی و مواضعشان را طرح می کنند. امام که عقاید آنها را رد می کنند و می فرمایند که این مبارزه مسلحانه را رها کنید، هم خودتان را به کشتن می دهید هم از آن چیزی عایدتان نمی شود.

D serat5-3 (7)

افرادی چون آقایان مهدوی، هاشمی، منتظری و … که در زندان بودند به خاطر کمکهایی که به گروه مجاهدین خلق کرده بودند به زندان افتاده بودند. نه اینکه مثلا به خاطر پخش اعلامیه. مشی امام و نهضت روحانیت اینگونه نبوده که حرفهای تند، اسلحه و… استفاده کنند. مشی آنها فرهنگی و از جنس تبلیغاتی بوده است. سخنرانی آقا در مسجد کرامت، یا شهید مطهری در حسینیه ارشاد را ببینید، اینگونه نبوده که دنبال مشی مسلحانه باشند.

شبهه ای که به آقای مصباح یزدی وارد می کنند این است که شما بعد از سال 47 هیچ اعلامیه ای که با اسم نهضت روحانیت پخش می شده شما امضا نکرده اید.

درحاتلی از سال 46 تا 57 هیچ اعلامیه ای با اسم منتشر نشده بوده است. چراکه مشی مبارزاتی عوض شده بود. که مثلا با اسم و… بیایند جلو. لذا کسانی مانند شهید بهشتی یا باهنر یا شهید مطهری چندبار فقط احضار شدند به سازمان.

تعاملات این دو جریان

دو نظریه هست در این زمینه:

1-    این دوجریان به خاطر تعارضاتی که با هم داشتند که بعضا شدید هم بوده است.

ماجرای نقل فتوا: بعد از مارکسیست شدن سازمان 11 تن از مراجع…

نظریه دوم این است که اینقدر مساله بععد از انقلاب داریم که این دو می توانند با هم کار کنند و وحدت داشته باشند.

 

دلایل شاه برای مشروعیت خودش:

1-    خطر مارکسیست

2-    خطر تجزیه: می گفتند ایران می شود ایرانستان!

اتفاقا این صحبتها درست بود. چراکه تا ایران انقلاب کرد این دو معضل رخ نشان دادند. در 29 بهمن پایگاه مهاباد، بزرگترین پایگاه ایران توسط حزب دموکرات در کردستان تصرف شد. در اهواز هم خلق عرب شروع به فعالیت کردند. در دهه اول انقلاب حدود 30هزار کشته دادیم از نیروهای امنیتی. یعنی تا سال 69. بعضی از شهرهای کردستان و آذربایجان غربی تا سال 68 تحت نفوذ جمهوری اسلامی نبوده است.

بحران بزرگتر این بود که خطر مارکسیست در خطر دوم ترکیب شد. مارکسیستیها شروع به فعالیت گسترده در مناطقی کردند که بوم آن مناطق تجزیه طلبی داشتند.

  • خلاصه مجاهدین خلق می گویند بیشترین کشته و زندانی قبل از انقلاب مربوط به آنهاست و ما السابقون السابقون انقلاب هستیم و امام خمینی این موج را به نام خودش دزدید. لذا ادعا داشتند که ما باید مسلح باشیم.

آنها امام خمینی را محصور در حلقه ای کرده بودند در عقایدشان که اطراف آن حلقه سپاه، نهضت روحانیت و… را قرار می دادند و حتی امام را حفظ می کردند و تبلیغش نیز می کردند ولی اطرافیان امام را میزدند. آنها با این تبلیغات گسترده ترین تشکیلات را برای خودشان بوجود آوردند.[1] این گروه به دنبال جذب دانش آموزان بودند. لذا در مدارس فعالیت می کردند؛ خصوصا در تهران. به دنبال نیروی کم عمق و پرتحرک بودند.

اینها همان طور که گفتیم در سال اول انقلاب امام را در یک حلقه ی قداست حفظ می کردند. چه شد که کم کم از انقلاب فاصله گرفتند؟

در 5 آذر 58 امام دستور تشیکل بسیج را می دهند. یک هفته بعد آنها گفتند می خواهیم میلیشیا به معنی چریک نیمه وقت تشکیل دهیم. بسیج می آید یک رژه برگزار می کند. سه روز بعد میلیشیا برگزار می کند که از بسیج مقتدرانه تر بوده. به نظر میرسید آنها به دنبال خرید زمان هستند که بتوانند سلاح و نیرو بگیرند تا نظام را سرنگون کنند. ولی آنها نیاز به بهانه داشتند. می آیند یک تز سیاسی می دهند. دو خط در انقلاب وجود داشت: خط امام مانند سپاه و… و خط لیبرال مانند بنی صدر و نهضت آزادی و مصدقی ها و… . وقتی این دو درگیر می شوند جایگزین این دو چه کسی است؟ همان فداییان خلق.

انقلاب که پیروز شد نظر قطعی امام این بود که روحانیت در دولت حضور نداشته باشد. چند بار هم ابراز کردند. امام بازرگان را برای دولت موقت انتخاب کرد به عنوان شخصی از حزب ملی مذهبی. فرق بختیار با بازرگان چه بوده؟ در یک طیف بودند!

شخصی به نام حسن نزیه که رئیس شرکت نفت بوده. در یک سخنرانی رسما اعلام می کند که دین از سیاست جداست و روحانیت برود دنبال کار خودش در مسجد و در کار دولت دخالت نکند. که البته برکنار هم می شود از کارش.

این شکاف بین دولت و امام باقی می ماند تا اینکه قیام 13 آبان رخ می دهد. دو شبهه وجود داشت آن زمان: انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب آمریکایی است. آمریکا هایزر را فرستاد تا نگذارد ارتش وارد شود.

شبهه دیگر این است که… بعدا در قسمت جنگ خواهم گفت.

به هر حال لیبرال ها از حکومت داری برکنار شدند و اولین انتخابات برگزار شد. در همان زمان این جریان ها بودند: خط امام، لیبرالها، مارکسیستها، مجاهدین خلق، ملی گراها. کاندیداهای آنها به ترتیب عبارت بودند از: بهشتی، بازرگان، نداشتند، رجوی، احمد مدنی. در این چهار نفر که کاندیدای اصلی انتخابات بودند فقط مدنی به صحنه انتخابات می رسد. بهشتی که با دستور امام کنار می رود که فرمود روحانیت در دولت نباشد. بازرگان به او گفتند که برو کنار چون رای نمی آوری و آبرو حیثیت ما را می بری. به جای بهشتی، جلال الدین فارسی می آید، به جای بازرگان حسن حبیبی می آید. رجوی هم کنار می رود. بواسطه استفتائی که از امام می کنند در رابطه با افرادی که به قانون اساسی رای نداند. امام می گوید که چنین فردی صلاحیت ندارد رئیس جمهور شود.

بنی صدر سال 42 یا 43 از ایران می رود. آنجا که بوده روابطش به گونه ای بوده که تقریبا با همه گروه ها روابط خوبی داشته. با امام وارد می شوند. امام هم که در تبعید بودند با امام ارتباط داشته اند. آنجا بنی صدر خودش را به عنوان پسر امام! معرفی می کند. خودش را پیرو و در خط امام نشان می دهد. هیچ مسئولیت اجرایی هم در سال اول انقلاب نمی پذیرد به جز یک دوره کوتاه که وزیر اقتصاد بود. کل بیت امام در مصاحبه می آیند و می گویند ما به بنی صدر رای می دهیم. از کارهایی که بنی صدر می کرده مثلا از امام می خواسته که از وجوهات رسیده برای روزنامه انقلاب استفاده کند. یا اینکه زمانی که در شورای انقلاب بوده برای هرتصیمی که می گرفته می رفته پیش امام در قم و مشورت می کرده! یا اینکه یک ماه قبل از انتخابات بنی صدر اعلام کرد که می خواهم قانونی وضع کنم به عنوان وزیر اقتصاد که ربا را کلا از بانکداری خارج کنم! کلی از علما هم می آیند حمایت می کنند از او.

از طرفی او رقیب خاصی هم نداشته. خلاصه او پیروز می شود. اعضای شورای انقلاب تصمیم میگیرند ریاست شورای انقلاب و فرماندهی کل قوا را به بنی صدر بدهند. 13 آبان 58 دولت موقت سقوط می کند. 15 شهریور 59 دولت رجایی می آید. در این 9 ماه بنی صدر هم رئیس جمهور بوده هم رئیس شورا هم فرمانده کل قوا.

در این قضایا خط امام از طرفی با مجاهدین درگیری سنگین دارد از طرفی هم با بنی صدر.

مجلس اول دست جناح خط امام می افتد. بنی صدر در جریان لیبرال نبوده در مجاهدین خلق هم نبوده. چون عده و عده نداشته لذا به لیبرال ها می چسبد. اتفاقا از لحاظ ایدئولوژیک با مجاهدین خلق شدیدا دعوا داشته. از لحاظ سیاسی به لیبرال می چسبد از لحاظ تشکیلاتی به مجاهدین.

 

[1]در سه سال اول انقلاب ضدانقلاب یعنی سلطنت طلب.

و آخرین کلاس که با موضوعیت سینما بود با برنده جایزه سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی از جشنواره فیلم فجر با فیلم روزهای زندگی و نیز کارگردان فیلم شکارچی شنبه آقای پرویز شیخ طادی انجا پذیرفت.

D serat5-3 (8)

D serat5-3 (9)

 

D serat5-3 (10)

 

D serat5-3 (11)

 

D serat5-3 (12)

اخبار مرتبط